در پایان دوره صامت، نشانههایی از
حرکت و حیات در استودیوهای ایتالیا به دیده میخورد که آرم میداد سینماگران آن
مهارت فنی را که در جاهای دیگر پدید آمده بود، رفته رفته به دست میآورند.
فیلمسازان ایتالیایی، به رهبری الساندرو بلازتی که هم کارگردان بود و هم مدیر مجله
«سینما گرافو» آداب فیلمهای حرف شکوه و افسانههای پرماجرا را رها میکردند. نخستین
فیلم بلازتی. «سوله» (1929) از نقشه وسیع موسولیتی برای خشکاندن باتلاقهای «پوتین»
حکایت میکرد. توفیق فوری این فیلم نشان انصاف که برای ستاندن موضوع فیلم میتوان به
سایر جنبههای صفت همدوره نیز رجوع کرد. اما تهیه کننده ایتالیایی تردید نشان
دادند و منتظر ماندند حرف آنکه فیلم ناطق آمد و خوابهای بلازتی را اکنون باطل
کرد.
استودیوها، چه برای انتخاب موضوع و چه
برای انتخاب بازیگران خود، به سمت تئاتر روی آوردند، و سر و صدای آوازهای عاشقانه که
از فیلمهای ناطق برخاست، فریاد کسانی را که میخواستند فیلم رنگ واقعی و بها فنی
داشته باشد در خود غرق کرد. باب نخستین سالهای فیلم ناطق، در ایتالیا بیشتر فیلمهای
ساز و آواز و ماجراهای عاشقانه و کمدیهای اتاق اسم اسم میشد، که غالباً از روی
نمایشنامههای تئاتری تهیه میشد. خویش ایتالیاییان این فیلمها را «فیلم تلفن سفید»
مینامیدند، زیرا که بیشتر ماجراهای فیلم در اطراف تلفن سفیدی که در بیت خواب
پهلوان زیبای داستان بود چرخه میزد.
چنانکه پیشتر گفتیم فاشیستها در ابتدا
آنقدر توجهی به سینما نداشتند. البته دولت اسم فیلمهای تاریخی را که در ستایش
ظهور حزب فاشیست یا درباره زندگی فهرمانان ملی- مانند گاریبالدی یا اتورفیراموسکا
یا سالواتور روزا- سخن میگفتند، تشویق میکرد، لیک بیش از این کاری چهره نمیگرفت؟
سیل فیلمهای تبلیغاتی کوتاه زمان که به سمت وسیله استودیوی دولتی «لوچه» ساخته میشد
برای مقصدها فاشیستها کافی بود. هنگامی که سینمای ناطق آفرینش شد، استودیوی «لوچه»
سه دستگاه کامیون مخصوص ضبط آواز نیز به وسایل خود افزود، و بدینترتیب رجزخوانیهای
پرشور موسولینی جزو تمام یلمهای خبری شد.
این فیلمهای خبری، و هر فیلم کوتاه
زمان دیگری که به وسیله «لوچه» ساخته میشد، به حکم اقبال میبایست در همه سینماها
باب سراسر ایتالیا آرم داده شوند. پیش از این قبیل دردسرهای مختصر، تهیهکنندگان
و توزیع کنندگان و سینماداران ایتالیا حرف سال 1935 کمابیش به اسم خود گذاشته میشدند.
اما در بعد 1935 و 1940 وضع رفته
رفته دگردیس شد. موسولینی ثانیه جنگها و بارزاتی را که امیدوار حیات به گسترش
امپراتوری ایتالیا و افزایش عظمت بابا او کمک کند، آغاز کرده بود. میبایست آتش
احساسات ملی و غرور ملی را تا حد جنون پاچین زد. باب این دوره بود که دولت به سمت تدریج
به صنعت سینما تسلط یافت. اما این تسلط از راه تصرف رک و راست استودیوها صورت
نگرفت، بلکه قضیه بدین شکل حیات که اقبال هیجده استودیوی برگزیده را از راههای
پیچید. و الوان مورد حمایت قرار داد.
تهیه کنندگان اکنون میتوانستند تا
حدود 60 درصد هزینه فیلم خود را از بانکهای دولتی وام بگیرند، و اگر میتوانستند
نشان دهند که فیلم آنها مردم پسند، یا هنری، یا تبلیغاتی است، فقط میبایست قسمت
ناچیزی از وام خود را پشت بدهند.
در چنین شرایطی ممکن نبود هیچ
استودیویی آسیب بدهد، تمام چند در فیلمهایش نشانی از توفیق نباشد. چیزی نگذشت که
استودیوها شروع کردند به دادن مشاغل مهم به نور چشمیهای سیاسی، زیرا که این اشخاص
میتوانستند امتیازات بیشتری از مدیران بانکهای دولتی بگیرند. هنگامی که ویتوریو،
پسر موسولینی، به عنوان رئیس بزرگترین استودیوی ایتالیا، «اروپا فیلم» وارد صنعت
سینما شد، شیوه «خاصه خرجی» در سینمای ایتالیا به حد کمال رسید.
همچنین اقبال فرمان داد که هرچه فیلم
خارجی که باب ایتالیا به نمایش گذاشته شود، باید دوبله شده باشد و کار دوبله کردن
را بازهم خویش ایتالیاییان انجام داده باشند. این قضا نه تنها مشاغل سینمایی تازه ای
پدید آورد، بلکه به ایتالیاییان امکان انصاف که تمام نکته ای را کاملاً مواق مرام
فاشیسم نیافتند از فیلمهای خارجی حذف کنند. این سانسور بی دردسر تسلط دولت را بر سینما
افزایش داد. در عین حال، دولت جوازهای گرانبهای دوبله کردن و توزیع این فیلمها را
به سمت استودیوهایی زیاد باشد. این شیوة حمایت از هنر، هنرمندان را پاک دلسرد کرد. در
حقیقت هیچ شیوة دیگری نمی توانست تا این اندازه در افزایش خرجهای بیهوده و کاهش
آفرینش هنری مؤثر باشد.
باتوجه به سمت میزان توانایی دولت بر صنعت
سینما، چه از دید مالی و چاه از طریق گماشتن نور چشمهای سیاسی بر مشاغل مهم، عجیب
است که تعداد فیلمهای تبلیغاتی صریح اندک بود. به نظر میرسد که ایتالیاییان به
تبلیغات منفی قانع بودند. همین قدر که در فیلمهای آنها از افکار دموکراتی و ادرار و
آزادیهای مدنی و سایر تفاهیم «منحط» اثری دیده نمی شد، راضی بودند.
«اتورمارگادونا» Ettore Margadonna یکی از مورخان برجسته سینمای ایتالیا، می نویسد:
«در میان بیش از پانصد فیلم ـ که باب فاصله سالهای 1930 و 1942 در ایتالیا تهیه شده
ـ ثانیه فیلمهایی که از حیث مضمون صددرصد فاشیستی بودند، از تعداد انگشتان یک دست
تجاوز نمی کنند.» از آن جمله میتوان «پیراهن سیاه» Black
Shirt (1933) ، «کهنه پرستان» Old Guard (1935) ایز بلازتی
، «محاصره آلکازار» The Siege of The Alcazar (1940)، «سیپیو آفریکانوس»
Scipio Africanus (1937) ، اثر کارمینه گالونه Garmine Gallone را نام برد.
در «محاصرة آلکازار» سهم ایتالیا در
جنگ داخلی اسپانیا حرف غرور تمام قید اسم نموده شده بود. «سیپیو آفریکانوس» (یا «سیپیوی
آفریقایی») فیلم مجلل و ملال آوری بود که میگفتند سناریوی آن را خود بنیتو
موسولینی اثر است. این فیلم می خواست پیروزی ایتالیا در افریقای زمان باستان،
امری نظیر نبرد موسولینی باب حبشه جلوه دهد. پاره ای از این فیلم در افریقا برداشته
شده و پاره دیگر ثانیه در صحنه های عظیم استودیوی دولتی «چینه چیتا» Cinecitta ، و یکی از پرخرج
ترین و عظیم ترین ـ و در عین حال پوکترین ـ فیلمهای تاریخ سینما از کار درآمد.
ناقدان از نشان دادن تیرهای تلفن روی تپه های امپراتوری روم، و ساعتهای مچی رو دست
سربازان روی، و پوکی گیج کننده پهنه های عظیم فیلم، التذاذ فراوان بردند.
با این حال برایاینکه فیلم رسیم بود اقبال ایتالیا
برای آرم ادا کردن آن در خارج مساعی خاصی به کار برد.
نحوة استقبال تماشاگران از این فیلم،
به آوازه سینماگران ایتالیایی کمکی نکرد. در ثانیه زمان چند فیلم اوپرایی نیز از
ایتالیا صادر شد، که از ثانیه جمله «رؤیایی پروانه»
The Dream of Butterfly
(1939) ایز گالونه را میتوان آوازه برد. این فیلم چندین قطعه طولانی از اوپرای
پوچینی را که به طرز زیبائی به وسیله ماریاچبوتاری Maria
Cebotari اجرا شده بود، نشان می داد.
درین فیلم یک حکایت عشقی سوزناک نیز گنجانده شده بود. غیر از اینها، سینمای
ایتالیا در این دوره هیچ هنری از خویش آرم نداد.