فرمت فایل دانلودی:.zip
فرمت فایل اصلی: ورد برازنده ویرایش
تعداد صفحات: 148
روانشناسی دیپلماتیک از تمام رشتههای میان رشتهای بوده که در دوران کنونی رسیده مباحث سیاسی ـ مدنی شدهاست؛ و به بررسی و تحقیق در رفتار سیاست مداران نیز نسبت داده میشود؛ و یک نوع از سیاست شناسی میباشد. روانشاسی سیاسی را میتوان به کوه طور کل اینگونه تعریف کرد: شناخت و دانش شرعیات سیاست و تحقیق و جستجوی آنها (تقریباً شبیه به اقتصاد سیاسی). روانشناسی سیاسی شکلی از سیاست است که به سمت رفتارها و اخلاقیات و روان سیاست مربوط است و میتوان حرف که به شناخت باورهای سیاسی مربوط است. این نوع روانشناسی را هم میتوان در رشتهٔ روانشناسی پایین شاخه کرد و هم در شناخت سیاست .[نیازمند منبع]
روانشناسی دیپلماتیک دانشی میان رشتهای آشنا میشود که به بررسی رفتار انسان در عرصه سیاست و عملکردهای سیاسی میپردازد. در واقع روانشناسی دیپلماتیک به سمت چرایی رفتارها در مناسبات و تصمیمات سیاسی پراخته و عمل انجام شده را توصیف و علت یابی میکند. از این روی است که در آن از مفاهیمی برایاینکه جامعه پذیری دیپلماتیک یاد میشود .[
بحث روانشناسی از اوایل قرن بیستم حرف کنون و با شروع آگاهی و بحث در مورد ضمیر خودآگاه و نا خودآگاه از طرف زیگمنود فروید در زندگی روزمره بخصوص در چنده ده اخیر نقش بسزایی پیداکرده است .
روانشناسی کلمه ای است که ریشه ثانیه به سمت زبان یونانی ) ( pyschoبرمیگردد و به مفهوم آگاهی روح و روان میباشد. تاریخ شناخت آن به دوران های بسیار قدیم برمیگردد یعنی به زمان اساطیر یونان و بیرق الاشیا و هنر شناسی که با فیلسوفانی نظیر افلاطون وارسطو تاریخ تمدن و روان شناسی نقطه اغاز خود را یافت. امروزه روانشناسی کلیه امور زندگی را مناسبت بررسی وتعلیل قرار میدهد .
روانشناسی بعنوان یک بند (تحصیلی ) آزاد از سال 1875 تاسیس گردید. آماج ثانیه شناخت و درک از این موضوع میباشد که انسان چگونه زندگی خود را در چهار چوب روابط اجتماعی و در اجتماع تجربه کرده و سازمان دهی میکند. رشته روانشناسی از آلبوم روشهای علمی علوم انسانی و طبیعی اجرا پیدا میکند. به سمت عبارتی روانشناسی تکلیف خود میداند آگاهی و دانش عملی جهت روند بهبود روش زندگی فردی و اجتماعی در انسان ، گروه های اجتماعی، نهادها و سازمان ها و سیاست را تکامل و ارائه دهد .
روانشناسی رابطی برای انسانها میباشد که بتوانند: ( احاله به سمت سایت
bdp-verband.org)
1- همدیگر را بهتر درک کرده و بستگی تندرست با هم برقرارکنند .
2- تعیش اثربخش و با انگیزه ایجاد کنند
3- سالم وبا طراوت تعیش کرده واز استرس های مضرپرهیز کنند .
4- توانایی های اختصاصی خویش را در زندگی فردی وشغلی بهتر پرورش دهند .
5- بر ترس پیروز و تجربه های بد زندگی(مانند مرگ ونظایرآن) را پذیرا شده واز آنها صدمه نبینند .
6- به سمت تعیش روزمره مسلط شوند .
ادغام روانشناسی حرف سایررشته ها و استعانت گرفتن از این رشته برای آنها امری اجتناب نا پذیر گردیده است و اغلب بحث از روانشناسی جامعه ، روانشناسی سیاسی، روانشناسی اقتصادی، روانشناسی بازاریابی، روانشناسی ورزش و .... میباشد.
شاید یک شنونده در وحله آغاز از خویش بپرسد ، روانشناسی چه ارتباطی با ورزش ، سیاست ، اقتصاد ویا سایر موارد (رشته ها) دارد. این مقاله به این سوژه اداشده و سعی بر این دارد رابطه روانشناسی بر جامعه و سایر رشته ها الالخصوص به تعریف و بررسی روانشناسی سیاسی بپردازد .
روانشناسی سیاسی از طرفی بستگی بین قدرت و امارت و از طرف دیگر ارتباط ا شخاص با احساسات وتصوراتشان از ملل دیگر، گروه ها وموضوعات مختلف دیگر را در رابطه با سیاست و جامعه بررسی وتحلیل میکند. یعنی تجزیه و بررسی مطلب هایی مانند ملی گرایی ، تنفر، جنگ طلبی ، بررسی و دلایل خشونت گرایی بیشتر مردها نسبت به زنان و یا دلایل حمایت ویا ضدییت با یک سیستم ویا سیاست و سایر تم های سیاسی از مواردی هستند که مورد توجه روانشناسی سیاسی میباشد .
امروزه در اغلب کشورهای غربی مشاوران زیادی در کنار سیاستمداران و اولیاء امور علی رتبه کشورها(رئیس جمهور، نخست وزیر ، سناتورها و وزرا) مشغول به فعالیت میباشند، که یکی از آن مشاوران روانشناسان سیاسی میباشند .
نقش و مسئولیت مشاوران برقرار کردن پلی بین سیاستمداران و اندیشه دهندگان و در نهایت توجیح سیاست گذاری و حاصل مسئولین میباشد. بعنوان مثال
الف : در انتخابات حرف چاه موضوعاتی رای مردم را برای خود جلب کنند و آنها را به پای صندوق های رای بیاورند .
ب : طرحریزی پلاکارتها و تمهای انتخاباتی –
ج: سیاستها و رفورمهای دولت را در مواردی نظیر سلامتی، بیکاری ویا
تقاعد ویا افزون کردن ویا تحلیل دادن قیمتها و سایر موارد برای مردم و رای دهندکان توجیح و یا به عبارتی به آنها تحمیل کنند . اینها و موردها دیگر بسان تشریح و تحلیل و نقل موارد اجتماعی سیاسی مانند نژادپرستی وضدیت با خارجیها، دلایل شرکت ویا تحریم انتخابات ، خشونت و خلافهای اجتماعی و دلایل بیکاری و تحلیل بازار بورس و سهام و موارد مشابه از وظایف مشاوران ازجمله مشاوران سیاسی میباشد .
در واقع روانشناسی دیپلماتیک وسیله ای است که میخواهد کمک عامل در حل مسائل سیاسی جامعه و پلی بین مردم و سیاست گذاران باشد .
البته سوالی مورد بحث میگردد که روانشناسی سیاسی تا چه حد از عهده این مسئولیت ارجمند بر می آید و کجا از آن سواستفاده میگردد و به نظر میرسد در موارد زیادی این رشته به ابزار حکومتی برای تو جیح سیاست های غیر منطقی دولتمردان درجهان غرب، بخصوص کشورگشایهای سالهای اخیر امریکا، تبدیل گردیده است . بله اشغال افغانستان ویا لشگرکشی امریکا به عراق به بهانه جریان 11 سپتامبر وبهانه بمب های اتمی عراق و ارتباط آن با ترویسم جهت توجیح کردن آدم امریکا و جهانیان بود. در واقع پس پرده پنهان کردن مسائل جامعه امریکا و مسائل اقتصادی مطرح بود که به کمک روانشناسان سیاسی دلایل واحی برای این سسیاست خشن اکریکا مطرح گردید. باب ایدون از احساسات ناخوداگاه انسان مانند ترس و اضطراب سو استفاده شده و آنرا بهانه ای برای درست جلوه دادن سیاست خشونگرا دولت بوش قرار دادند .
باب بستگی به همین موضوع یک گروه از محققان آلمانی در مقاله ایی با عنوان عواقب 11 سپتامبر بررسیی کرده اند که به نقل آن میپردازم .
باب بحث عواقب 11 سپتامبر بیشتر به ُبعد از دید کارشناسان اقتصادی تماس شد. یعنی تاثیر آن برصنعت توریسم، بر شرکت های هواپیمایی، برهتل ها و مهمانسراها که ضررهای اضافی را دیدند: بطوری که بعضی از شرکتهای هواپیمایی ورشکسته وتعطیل گردیدند، مانند سویس ایر. اسم شرکت ها تا 20% تجزیه رفتند. پیش رزرو هتل ها باب شهرهای بزرگ تا مدتی دیگر انجام نمیگرفت ورستورانها بیکارماندند که همه اینها حرف اقتصاد کشوری های غربی صدمه زیادی وارد کرد از جمله بیکاری بیشتر. کارشناسان روانشناس سیاسی آلمانی به بعد فرهنگی و بین فرهنگی ملل محتلف اشاره کرده و معتقدند که کمتر شدن سفرهای آشکار مردم کشور های جوراجور باعث دوری گذیری و عدم شناخت از همدیگر و در نتیجه عدم تفاهم بین الملل میگردد. چراکه با سفرهای آشکار کشوری آدم قادر هستند شخصا تصویری از فرهنگ و مردم دیگر کشور ها برای خود ایجاد کنندو نظریه های کلیشه ای مانند اینکه ایا کشورهای عربی و مسلمان برای غرب خطر آفرین هستند یا خیر دیگر به این صورت مفهوم نداشته واینگونه ضدیتهاوپیش داوریها ازقبل بوجود نمی آیند. در بررسیهای به ادا آمده باب این نظرسنجی دلایل کمتر سفرکردن به کشور امریکا وکشورهای عربی مورد بررسی قرامیگیرد که بر عکس فرضیه اولیه که به دلیل تروریسم و ترس از پروازکردن عامل این تحلیل است شرکت کنندکان این دلیل را رد کرده و به عوامل سیاسی به عنوان دلیل خود اشاره میکنند. از نتایج قابل توجه این نظر سنجی شاید بتوان به این موضوع استعاره کرد که در آشکار مشارکت کنندگان افرادی که به کشور امریکا سفر کرده بودند نسبت به این کشور در کلیه موضوعات مورد سوال(در رابطه با دمکراتی و تمدن) به غیر از یک مورد نظرمثبت داشتند وآن مورد این بوده که ا ین افراد مردم امریکا را سطحی و بی فرهنگ میدانستند. سرپرست برعکس اشخاصی که به سمت کشورهای عربی و مسلمان سفر کرده بودند به این کشورها به عنوان یک عامل خطر و تهدید نگاه میکردند. اگرچه افرادی که به این کشورها سفر نکرده بودند معتقد بودند که در این کشورها به حقوق زنان تماس درست نمیشود سرپرست درحین حال نظر داشتند که از اسلام چیزهای زیادی را میتوان یاد گرفت. در مورد آغاز بلد تشابه فرهنگی میتواند عاملی باشد که نظردهندکان نظر مساعد خود را اعلام نموده و عکس آن در مورد دوم صادق است .
مسلما انتخاب مجدد بوش و نظرات اخیر وی در رابطه حرف صلح و جنگ یا به سخن او "مخالفان امریکا" یکی دیگر از سو ژه های داغ برای روانشناسان سیاسی منتقد میباشد که مورد توجه قرار گرفته است و از هم اکنون صدای مخالفت با سیاستهای جنگ طلبانه بوش از اروپا وامریکا و اسیا به گوش میرسد .
در پهلو ین اعتراضات باید به روشهای جوراجور لوازم ارتباط جمعی و نقش آنها در تاثیر گذاری به نظریات مردم اشاره کرد. تجربه آرم داده که طبقمعمول جراید راستگرای غرب و بخصوص فرستنده های تلویزیونی هر زمان که ابهامات واحی دول اروپایی وامریکا د ر ارتباط با اتهاماتی به کشور های دیگر مطرح گردیده سعی بر این شده که با نمایش فیلم ساخته شده در آن کشورهای غربی ویا برنامه های مشابه ارتباطی بین موضوع مورد بحث و کشور مورد اتهام قرار گرفته برقرار کرده و بدین وسیله شروع به جو سازی واماده سازی ذهن ملت امریکا برای اقدامات بعدی به عمل آید .
باتوجه به سمت معادلات و مولفههای مدرن امروزسیاست، جایگاه و شان «روانشناسی» روز به روز نقش خود را آشکارتر کرده است. «روانشناسی» که در معنای لغوی با جان و روان آدمی پیشه دارد، مسلما به طور سیستماتیک بخش گستردهای ازحوزه سیاست را فرا گرفته ونقش بی بدلیلش به وفوراهمیت پیدا کرده است. کسانی به سمت عنوان سیاستمدار اسم جامعه میشوند و با اقبال وسیع مردم روبه رو هستند که از لحاظ «روانشناسی» شخصیت اثر گذاری داشته باشند. باب مرحله اول؛ سیاستمدارانی در بین مردم نفوذ قابل توجهی دارند که از لحاظ گفتاری از ادبیات ممتازی بهرهمند باشند، نوع گفتارشان فصیح و بلاغت کلامشان با شیوایی همراه باشد، واژگان را در سر جای خودشان قرار دهند و لحن کلامشان تاثیرگذار است، در ارتباطتشان تعامل معناداری برقرار کنند، نوع نگرش و جهانبینیشان بر اصول روانشناسی پایهگذاری شده باشد. روانشناسی و سیاست لازم و ملزوم یکدیگرند، هر فردی که باب حوزه سیاست فعالیت میکند باید از دریچه روانشناسی قضایای سیاسی را تماشا کند واز لحاظ روحی و روانی از وضعیت سالمی برخوردار باشد و از طرف دیگر فرد سیاسی باید با تیزبینی وبه صورت هوشمندانه نکات روانشناسی را تحلیل کند، فرد سیاستمدار زمانی که بر گفتار و اعمالش کنترل مناسبی داشته باشد، موفقیتش چشمگیر است. از دلایل اصلی موفقیت بعضی از چهرهها در برابر ناملایمات سیاسی؛ رعایت نمودن «مولفههای روانشناسی» مثل کنترل خشم، تطبیق به مثل نکردن، صبر توام با راه حل منطقی، غلبه براحساس و اضطراب، خوشبینی، آماده کردن روح و روانش در مقابل انتقادهای تند، فضای مثبت اندیشی بر خود و همفکرانش، امواج امید و نشاط در جامعه، دعوت به صلح و آرامش، عدم موضعگیری غیرمنطقی، تجربه اندوزیشان، سکوت عقلانی، تولید ایدهها و برنامهها برای برون رفت از مشکلاتشان. از تمام مطلبها بسیار مهم در حوزه روانشناسی وسیاست؛ دنبال کردن پاسخگویی به گرایشهای سیاسی، نحوه شکلگیری و تغییر تفکرات سیاسی، در این زمینه «روانشناسی» به سیاستمدار فرصت میدهد که بهترین تصمیمات منطقی را بگیرد و در مراحل سخت و دشوار فضای سنجیده ای اتخاذ کند و با کمترین هزینه بهترین خروجیها را کسب نماید، در این زمینه عملکرد بعضی از سیاستمدارن روز به روز نقش پررنگ «روانشناسی» را برای سیاست مشخص کرده است. وقتی «روانشناسی» و سیاست به طور عملیاتی و به تمام معنا باب یک راستا حرکت کنند، فضای سیاسی سبب نشاط، تحرک، پویایی و حول اخلاق محوری متمرکز میشود، به نظر نگارنده این روانشناسی است که از یک فرد که قصد ورود به عرصه سیاست دارد، سیاستمدار توانمندی میسازد. به طورطبیعی سیاستمداران حرف حسب کلید واژههای روانشناسی همچون ایدهها، انگیزهها، باورها، مسائل پیرامون محیطی، اعمال ناخودآگاه، انگیزشهای فردی، الگوها و سرمشقگیری از بزرگان، حس مسئولیت پذیری، وظیفه شناسی،عزت نفس، خود پندارههای قوی، اعتمادبه نفس، زوال خودشیفتگی،دوری گزیدن از تفکرات خود کامگی، توانمندساز خویشاند.
*مدرس دانشگاه
باب تعریف یادگیری به آغاز تغییر
در گرایش و توانایی و استعداد
پاسخ دادن ،این نتیجه استنباط می
شود که یادگیری پیش از تغییر
اقدام بازده می شود.
هدفهای یادگیری بر اصل دوران وصول به سه قسمت تقسیم می شوند:
هدفهای کوتاه زمان
هدفهای میان مدت
هدفهای بلند زمان
روانشناسی اجتماعی از تمام رشتههای میان رشتهای بوده که در اوقات کنونی وارد مباحث سیاسی ـ مدنی شدهاست؛ و به بررسی و تحقیق در رفتار سیاست مداران نیز نسبت داده میشود؛ و یک نوع از سیاست شناسی میباشد. روانشاسی اجتماعی را میتوان به کوه طور بیمو اینگونه تعریف کرد: شناخت و دانش اصول سیاست و تحقیق و جستجوی آنها (تقریباً شبیه به اقتصاد سیاسی). روانشناسی سیاسی شکلی از تدبیر است که به رفتارها و اخلاقیات و روان سیاست مرتبط است و میتوان گفت که به شناخت باورهای سیاسی مربوط است. این نوع روانشناسی را هم میتوان باب رشتهٔ روانشناسی پایین شاخه کرد و هم در شناخت سیاست .[نیازمند منبع]
روانشناسی سیاسی دانشی میان رشتهای آشنا میشود که به سمت بررسی رفتار انسان در عرصه سیاست و عملکردهای سیاسی میپردازد. باب واقع روانشناسی سیاسی به سمت چرایی رفتارها در مناسبات و تصمیمات سیاسی پراخته و عمل انجام شده را توصیف و علت یابی میکند. از این روی است که در ثانیه از مفاهیمی چون جامعه پذیری دیپلماتیک یاد میشود .[
بحث روانشناسی از آغاز سده بیستم تا کنون و با شروع شناخت و بحث در مورد ضمیر خودآگاه و نا خودآگاه از طرف زیگمنود فروید در زندگی روزمره بخصوص در چنده ده اخیر نقش بسزایی پیداکرده است .
روانشناسی کلمه ای است که اصل آن به زبان یونانی ) ( pyschoبرمیگردد و به مفهوم شناخت روح و روان میباشد. تاریخ شناخت ثانیه به سمت زمان های بسیار قدیم برمیگردد یعنی به زمان اساطیر یونان و علم الاشیا و هنر شناسی که با فیلسوفانی نظیر افلاطون وارسطو تاریخ تمدن و روان شناسی نقطه اغاز خود را یافت. امروزه روانشناسی قلوه امور زندگی را مورد بررسی وتعلیل رسم میدهد .
روانشناسی بعنوان یک رشته (تحصیلی ) مستقل از سال 1875 احداث گردید. آماج آن شناخت و درک از این موضوع میباشد که انسان چگونه تعیش خود را در چهار چوب روابط اجتماعی و در اجتماع تجربه کرده و سازمان دهی میکند. رشته روانشناسی از مجموعه روشهای علمی علوم انسانی و طبیعی اجرا آشکار میکند. به عبارتی روانشناسی تکلیف خود میداند آگهی و دانش عملی جهت روند بهبود روش زندگی فردی و اجتماعی در انسان ، گروه های اجتماعی، نهادها و سازمان ها و سیاست را تکامل و ارائه دهد .
روانشناسی رابطی از بهر انسانها میباشد که بتوانند: ( احاله به سایت
bdp-verband.org)
1- همدیگر را بهتر درک کرده و ارتباط سالم حرف هم برقرارکنند .
2- تعیش موثر و حرف انگیزه ایجاد کنند
3- سالم وبا طراوت زندگی کرده واز استرس های مضرپرهیز کنند.
4- توانایی های اختصاصی خود را باب زندگی فردی وشغلی بهتر پرورش دهند .
5- بر ترس پیروز و تجربه های بد زندگی(مانند مرگ ونظایرآن) را پذیرا شده واز آنها صدمه نبینند .
6- به تعیش روزانه مسلط شوند .
ادغام روانشناسی با سایررشته ها و کمک گرفتن از این رشته برای آنها امری اجتناب نا پذیر گردیده است و اغلب جدال از روانشناسی جامعه ، روانشناسی سیاسی، روانشناسی اقتصادی، روانشناسی بازاریابی، روانشناسی بازی و .... میباشد.
شاید یک شنونده باب وحله اول از خود بپرسد ، روانشناسی چاه ارتباطی با ورزش ، سیاست ، اقتصاد ویا سایر موارد (رشته ها) دارد. این نوشته به این موضوع اداشده و سعی بر این دارد رابطه روانشناسی بر جامعه و سایر رشته ها الالخصوص به تعریف و بررسی روانشناسی سیاسی بپردازد .
روانشناسی سیاسی از طرفی بستگی آشکار قدرت و حکومت و از طرف دیگر ارتباط ا شخاص با احساسات وتصوراتشان از ملل دیگر، گروه ها وموضوعات مختلف دیگر را در رابطه با سیاست و جامعه بررسی وتحلیل میکند. یعنی تجزیه و بررسی سوژه هایی مانند ملی گرایی ، تنفر، تذکره طلبی ، بررسی و دلایل خشونت گرایی بیشتر مردها نسبت به زنان و یا دلایل حمایت ویا ضدییت با یک سیستم ویا سیاست و سایر تم های سیاسی از مواردی هستند که مورد توجه روانشناسی سیاسی میباشد .
امروزه در اکثر کشورهای غربی مشاوران زیادی در کنار سیاستمداران و مقامات علی اشل کشورها(رئیس جمهور، نخست وزیر ، سناتورها و وزرا) سرگرم به فعالیت میباشند، که یکی از آن مشاوران روانشناسان سیاسی میباشند .
نقش و مسئولیت مشاوران استوار کردن پلی آشکار سیاستمداران و رای دهندگان و در نهایت توجیح سیاست گذاری و عملکرد مسئولین میباشد. بعنوان مثال
الف : در انتخابات با چاه موضوعاتی رای مردم را از بهر خود جلب کنند و آنها را به پای صندوق های رای بیاورند .
ب : طرحریزی پلاکارتها و تمهای انتخاباتی –
ج: سیاستها و رفورمهای اقبال را در مواردی نظیر سلامتی، بیکاری ویا
بازنشستگی ویا اضافه کردن ویا تحلیل دادن قیمتها و سایر موارد برای مردم و رای دهندکان توجیح و یا به عبارتی به آنها تکلیف کنند . اینها و موارد دیگر بسان تاویل و تحلیل و نقل موارد اجتماعی سیاسی مانند نژادپرستی وضدیت با خارجیها، دلایل شرکت ویا تحریم انتخابات ، خشونت و خلافهای اجتماعی و دلایل بیکاری و تحلیل بازار بورس و سهام و موارد مشابه از وظایف مشاوران ازجمله مشاوران سیاسی میباشد .
باب واقع روانشناسی دیپلماتیک وسیله ای است که میخواهد کمک کننده در حل مسائل سیاسی جامعه و پلی بین مردم و سیاست گذاران باشد .
حتماً سوالی مطرح میگردد که روانشناسی سیاسی تا چه کرانه از عهده این مسئولیت بزرگ بر می آید و کجا از آن سواستفاده میگردد و به نظر میرسد در موارد زیادی این رشته به ابزار حکومتی برای تو جیح سیاست های غیر منطقی دولتمردان درجهان غرب، بخصوص کشورگشایهای سالهای اخیر امریکا، تبدیل گردیده است . بله تسخیر افغانستان ویا لشگرکشی امریکا به عراق به بهانه جریان 11 سپتامبر وبهانه بمب های اتمی عراق و بستگی آن با ترویسم جهت توجیح کردن مردم امریکا و جهانیان بود. در حقیقت پشت پرده باطن کردن مسائل اجتماع امریکا و مسائل اقتصادی مطرح بود که به کمک روانشناسان سیاسی دلایل واحی برای این سسیاست خشن اکریکا مطرح گردید. در اینجا از احساسات ناخوداگاه انسان بسان ترس و اضطراب سو استعمال شده و آنرا بهانه ای برای درست جلوه دادن سیاست خشونگرا دولت بوش قرار دادند .
در ارتباط به همین موضوع یک گروه از محققان آلمانی باب مقاله ایی با عنوان عواقب 11 سپتامبر بررسیی کرده اند که به نقل آن میپردازم .
باب بحث عواقب 11 سپتامبر افزونتر به ُبعد از دید کارشناسان اقتصادی برخورد شد. یعنی اثر آن برصنعت توریسم، حرف شرکت های هواپیمایی، برهتل ها و مهمانسراها که ضررهای زیادی را دیدند: بطوری که بعضی از شرکتهای هواپیمایی ورشکسته وتعطیل گردیدند، مانند سویس ایر. سایر کارتل ها حرف 20% تحلیل رفتند. پیش رزرو هتل ها در شهرهای ارجمند حرف مدتی دیگر انجام نمیگرفت ورستورانها بیکارماندند که همه اینها بر اقتصاد کشوری های غربی صدمه زیادی وارد کرد از جمله بیکاری بیشتر. کارشناسان روانشناس سیاسی آلمانی به بعد فرهنگی و بین فرهنگی ملل محتلف استعاره کرده و معتقدند که کمتر شدن سفرهای بین آدم کشور های مختلف باعث دوری گذیری و عدم شناخت از همدیگر و در نتیجه عدم تفاهم بین الملل میگردد. چراکه با سفرهای بین کشوری مردم قادر هستند شخصا تصویری از فرهنگ و مردم دیگر کشور ها از بهر خود ایجاد کنندو نظریه های کلیشه ایا مانند اینکه ایا کشورهای عربی و مسلمان برای غرب خطر آفرین هستند یا خیر دیگر به این صورت مفهوم نداشته واینگونه ضدیتهاوپیش داوریها ازقبل بوجود نمی آیند. در بررسیهای به سمت عمل آمده باب این نظرسنجی دلایل کمتر سفرکردن به کشور امریکا وکشورهای عربی مورد بررسی قرامیگیرد که بر عکس فرضیه اولیه که به دلیل تروریسم و ترس از پروازکردن عامل این تحلیل است شرکت کنندکان این دلیل را رد کرده و به عوامل سیاسی به عنوان دلیل خود اشاره میکنند. از نتایج قابل توجه این تماشا سنجی احتمالا بتوان به این موضوع اشاره کرد که در بین مشارکت کنندگان افرادی که به کشور امریکا سفر کرده بودند نسبت به این کشور در کلیه موضوعات مورد سوال(در رابطه با دمکراتی و تمدن) به غیر از یک مورد نظرمثبت داشتند وآن مورد این بوده که ا ین افراد مردم امریکا را سطحی و بی فرهنگ میدانستند. ولی باژگونه اشخاصی که به کشورهای عربی و مسلمان سفر کرده بودند به این کشورها به سمت عنوان یک عامل خطر و تهدید نگاه میکردند. اگرچه افرادی که به سمت این کشورها سفر نکرده بودند معتقد بودند که در این کشورها به ادرار زنان برخورد درست نمیشود ولی درحین حال نظر داشتند که از اسلام چیزهای زیادی را میتوان یاد گرفت. در مورد اول دلیل تجانس فرهنگی میتواند عاملی باشد که نظردهندکان تماشا مساعد خود را اعلام نموده و عکس آن در مورد دوم صادق است .
مسلما انتخاب ازنو بوش و نظرات آخری وی در رابطه با صلح و جنگ یا به قول او "مخالفان امریکا" یکی دیگر از سو ژه های داغ برای روانشناسان سیاسی منتقد میباشد که مورد توجه قرار گرفته است و از هم اکنون صدای مخالفت با سیاستهای جنگ طلبانه بوش از اروپا وامریکا و اسیا به گوش میرسد .
باب کنار ین اعتراضات باید به روشهای جوراجور لوازم ارتباط جمعی و نقش آنها در تاثیر گذاری به نظریات مردم اشاره کرد. تجربه نشان داده که معمولا روزنامهها راستگرای باختر و بخصوص فرستنده های تلویزیونی هر زمان که ابهامات واحی دول اروپایی وامریکا د ر ارتباط با اتهاماتی به کشور های دیگر مطرح گردیده سعی بر این شده که با نمایش فیلم ساخته شده در آن کشورهای غربی ویا برنامه های مشابه ارتباطی بین موضوع مورد بحث و کشور مورد اتهام قرار گرفته برقرار کرده و بدین وسیله شروع به جو سازی واماده سازی ذهن ملت امریکا برای اقدامات بعدی به عمل آید .
باتوجه به معادلات و مولفههای تازه امروزسیاست، جایگاه و شان «روانشناسی» روز به روز نقش خود را آشکارتر کرده است. «روانشناسی» که در معنای لغوی حرف روح و رقیق آدمی کار دارد، مسلما به طور سیستماتیک بخش گستردهای ازحوزه سیاست را فرا گرفته ونقش بی بدلیلش به وفوراهمیت پیدا کرده است. کسانی به عنوان سیاستمدار محبوب جامعه میشوند و حرف اختر وسیع مردم روبه رو هستند که از لحاظ «روانشناسی» شخصیت اثر گذاری داشته باشند. در مرحله اول؛ سیاستمدارانی باب بین مردم نفوذ برازنده توجهی دارند که از لحاظ گفتاری از ادبیات ممتازی برخوردار باشند، نوع گفتارشان فصیح و بلاغت کلامشان با شیوایی همراه باشد، واژگان را در سر جای خودشان قرار دهند و لحن کلامشان تاثیرگذار است، در ارتباطتشان تعامل معناداری برقرار کنند، نوع نگرش و جهانبینیشان بر اصول روانشناسی پایهگذاری شده باشد. روانشناسی و سیاست لازم و ملزوم یکدیگرند، هر فردی که باب حوزه سیاست فعالیت میکند باید از دریچه روانشناسی قضایای سیاسی را نگاه آهسته واز لحاظ روحی و روانی از وضعیت سالمی برخوردار باشد و از طرف دیگر فرد سیاسی باید با تیزبینی وبه صورت هوشمندانه نکات روانشناسی را تحلیل کند، فرد سیاستمدار زمانی که بر گفتار و اعمالش کنترل مناسبی داشته باشد، موفقیتش چشمگیر است. از دلایل اصلی موفقیت بعضی از چهرهها در برابر ناملایمات سیاسی؛ رعایت ارائه «مولفههای روانشناسی» مثل کنترل خشم، مقابله به مثل نکردن، صبر توام با راه حل منطقی، غلبه براحساس و اضطراب، خوشبینی، آماده کردن روح و روانش در مقابل انتقادهای تند، فضای مثبت اندیشی بر خود و همفکرانش، امواج امید و نشاط در جامعه، دعوت به صلح و آرامش، عدم موضعگیری غیرمنطقی، تجربه اندوزیشان، سکوت عقلانی، تولید ایدهها و برنامهها برای برون رفت از مشکلاتشان. از جمله مطالب بسیار مهم در حوزه روانشناسی وسیاست؛ دنبال کردن پاسخگویی به گرایشهای سیاسی، نحوه شکلگیری و تغییر تفکرات سیاسی، باب این زمینه «روانشناسی» به سیاستمدار فرصت میدهد که بهترین تصمیمات منطقی را بگیرد و در مراحل سخت و دشوار فضای سنجیده ای اتخاذ کند و با کمترین هزینه بهترین خروجیها را کسب نماید، باب این زمینه عملکرد بعضی از سیاستمدارن روز به روز نقش پررنگ «روانشناسی» را برای سیاست مشخص کرده است. وقتی «روانشناسی» و سیاست به کوه طور عملیاتی و به تمام مراد در یک راستا حرکت کنند، فضای سیاسی موجب نشاط، تحرک، پویایی و حول اخلاق محوری متمرکز میشود، به نظر نگارنده این روانشناسی است که از یک فرد که قصد ورود به عرصه سیاست دارد، سیاستمدار توانمندی میسازد. به طورطبیعی سیاستمداران بر حسب کلید واژههای روانشناسی همچون ایدهها، انگیزهها، باورها، مسائل پیرامون محیطی، اعمال ناخودآگاه، انگیزشهای فردی، الگوها و سرمشقگیری از بزرگان، ادراک مسئولیت پذیری، وظیفه شناسی،عزت نفس، خود پندارههای قوی، اعتمادبه نفس، عدم خودشیفتگی،دوری گزیدن از تفکرات خود کامگی، توانمندساز خویشاند.
*مدرس دانشگاه