فروش فایل ,دانلود فایل,خرید فایل,دانلود رایگان فایل,دانلود رایگان

فروش فایل ,دانلود فایل,خرید فایل,دانلود رایگان فایل,دانلود رایگان

فروش فایل ,دانلود فایل,خرید فایل,دانلود رایگان فایل,دانلود رایگان

فروش فایل ,دانلود فایل,خرید فایل,دانلود رایگان فایل,دانلود رایگان

واقعیت- انتـزاع


» :: واقعیت- انتـزاع

 

اشاره

مطلب‌ها این پایان نامه باب بردارنده نکاتی است که ذهن نگارنده را از زمان آشنایی حرف هنر مدرن و خصوصاً ازگ و بعد انتزاعی آن، به خود مورد نظر داشته و رفته رفته دغدغه‌های وی را برای دستیابی به تعریفی جامع و باب بردارنده صور تفاوت و تشابه و اشتراک انتزاع و واقعیت، شکل بخشیده است. البته این بدان معنی نیست که مطالب آتی حاوی کمال مطلوب تعریفی فراگیر است (که این ادعائی است گزاف) بلکه بیشتر جوابی است بسیار کوتاه بر سئوالی بسیار بزرگ.


پیشگفتار

تاریخ شهرنشینی بشری روندی تکاملی را طی نموده است و خواندن این روند، حاوی مطالبی است که برای شناخت انسان هر دوره، اساس حرکتی نوتر را باب برداشته است. لیک آنچه که باب خلال شکل گیری کلی این تمدن جلب نظر می نماید رشد تفکر خلاق آدمی است آنطور که باب زمانهای اخیر شاهد سرعت بالای این تفکر می باشیم تا جائیکه گاه خلاقیت و دنیای تفکرات او فاصله‌ای بسیار بیشتر از بعد طی شده توسط زندگی تجربی و عینی او را می پیماید، که این تفاوت بعد طی شده، باب دنیای کنونی و شرایط امروزی بسیار ملموس می نماید.

بهترین نمونه برای تفکر اسم بشری را می توان ساختن ابزارهای گوناگون برای منظورهای متفاوت وی نام برد.

چنانچه می دانیم ابزارهای ساخته بشر بناگر به نیازهای او تکوین یافته اند و هرچه این نیازها پیچیده تر گشته اند، ابزارهای پیچیده‌تری را نیز جستجو کرده و موجب شکل گرفتن آنها شده اند.

با کمی تامل می استطاعت فهمید که ساختار ابزارهای مورد استفاده بشر، شکل انتزاعی دارد و هیچکدام از آنها در طبیعت اطراف او و وجود خارجی نداشته است که آدمی فقط آنها را اخذ نموده باشد و سپس بکار برده باشد. اما ظهور و ظهور این ابزارها آنچنان در حیات وی بمرور شکل گرفته که او متوجه این خصلت آنها (انتزاعی وجود داشتن فرم ابزارها) نگشته و همواره آنها را بعنوان جزئی از طبیعت عینی تلقی نموده است.

باب سده ها و خصوصاً دهه های اخیر بعلت ادا کردن نخبگان به مباحث فکری و فلسفی متنوع و کثیر و شکل گیری اندیشه های انتزاعی غنی، چه در بین اهالی حقایق و چه باب میان هنرمندان اندیشمند و بعلاوه حرکت غالب بشری به جانب این اندیشه‌ها، دو سنخ نتیجه وجود یافته است.  

درآغاز اینکه اینگونه تفکر و تدبر خصوصیت انتزاعی ابزارها را عیان نموده و دوم اینکه منجر به پدیدار شدن واکنشی مخالف این جریان گشته که سعی باب اثبات اصالت عینیت بر ذهنیت دارد. لیکن توجه به واقعیت جاری دنیای کنونی این تفکر را کمرنگ می‌نماید، چرا که حرف عنایت به نمونه ذکر شده، امروزه شاهدیم که حرکت آدم نوین برای رسیدن به وحدت تماشا برای تعریف حیاتی واحد و جامع، بواسطه همین دنیای اسم دست او میسر است و مدنیت جامع و فراگیر مناسبت نظر او باب بستری قابل شکل‌گیری است که این بستر، سرشار از مصنوعات ساخته فکر اوست.

لذا نادیده ستاندن تمامی ابزارهای متنوع که در همه شئونات زندگی، بشر را یاری می‌نمایند (با توجه به ساختار انتزاعی آنها) و نگاهی صرفاً عینی و طبیعت گرا داشتن، امری محال می نماید.

حرف تاملی دوباره باب دنیای پیرامونی حاضر، راه برای تجدید نظر در چنین نگرشی و اتخاذ موضعی منصفانه تر باز خواهد شد و وحدت عملی امر ذهنی و امر عینی و شناخت این یگانگی ذاتی، بستن راه هرگونه نگاه یکسویه و یکجانبه نگر خواهد گردید.


مقدمه

واقعیت (واقعیت عینی یا عینیت)، بعنوان مجرای دستیابی به سمت آگاهی و بستر حصول شناخت، اهمیتی غیرقابل انکار دارد. چرا که به چرخه از تمام فلسفه پردازیها، انسان در اولین گام، حضور خویش و جهان پیرامون  خویش را به شکل عینیت ادارک می کند، بعلاوه ار تصور کنیم که او تمام تعینات را در ذهن فلسفه زده ای تجسم بخشد باز ناگزیر از ید و برثن نرم کردن با واقعیت ملموس بیرونی است و به جهت تطبیق خویش با ثانیه و جواب مناسب آن، گریزی از اتخاذ روشی واقعی ندارد.

با توجه به تمامی وجوه قالب انسانی، این واقعیت و برخورد واقعگرا، تمامی مطلب را برای تبیین جوهره هستی و غایت سیر درونی انسان، باب برندارد و ظرفیتهای لازم جهت این بیان را نیز توانگر نمی باشد.

اینجاست که پای مفاهیم به میان می آید. مفاهیم بدلیل گستردگی و بار فلسفی خود، پیچیده تر از عالم واقع می باشند و گاه برای توضیح آنها می توان از واقعیات مدد جست. اما هنگامی که بیان از مفاهیم و معانی بغرنج تر پیش کشیده می شود، نه عزب نمودهای عینی استطاعت توصیف آنها را ندارند بلکه به عالم مجرد آنها نیز جاده نمی‌یابند، بدینگونه راه برای مفاهیم ساده خیس که بتوانند مفاهیم پیچیده را شرح و تفصیل کنند، باز می شود.

انتزاع که نتیجه سیر استحاله و تبدل مفاهیم و همچنین بیان آزادانه و بیواسطه ادراک آنهاست، باب چنین شرایطی معنا و شکل می یابد.

ذهن بدلیل ساختار منطقی و ریاضی گونه خود، معادلات خویش را باب راستای نموداری شکل گرا ترسیم می نماید تا اتصال منطقی مفاهیم را سازماندهی کند و باب سیر سیال خویش منفذها و نقصانهای آنها را بازیابد و با تمسک به سمت توان تحلیلی خود، برای آنها ما به ازاءی یافته و جانشین سازد.

مسئله به اینجا اختتام نمی شود برای‌چه که ذهن مجرد از احساسات حاصل از تماس واقعیات عمل نمی نماید، چه این احساسات مستقیماً از بیرون وجود آدمی رهبری شوند و چاه مستقلاً و بدون مداخله عوامل بیرونی شکل گیرند و حاصل مکاشفات و مشاهدات باطنی باشند.

به بیان ساده تر انتزاع نه تنها وجه تنها عقلانی مفاهیم و شکل آنهاست بلکه به سمت نوعی از تعاملات بین عقل و اندیشه و عاطفه و همچنین واقعیات وجود می یابد.

اتخاذ تجرید بعنوان روشی برای بیان، به جانب توانگر بودن ظرفیتهای وسیعتر برای بیان (و نه توصیف) دنیای پر پیچ و خم و غامض مفاهیم می باشد.

مطلب آتی می کوشد حرف بحث بالا را بسیط خیس عنوان نماید.


 

واقعیت (عینیت)- جرم خام

صناعت ماهیتی پیچیده و چند سویه دارد و صورتی از برخورد پرکار و عملی آدم در قبال جهان محسوب می شود و در عین حال نوعی اندیشه به شمار می آید که امعان و منظری ویژه خود دارد. و تمام صور هنر مجموعه ای هماهنگ هستند که از این خصیصه ذاتی، مشترکاً بهره بوده‌اند.

هنر مفهوم آدم را رسیده دنیای اشیاء نموده و هدفش معرفی جهان به سنخ ای است که انسان آنرا نظاره می نماید برخلاف علم که هدفش عرضه شناختی از دنیای پیرامون است آنطور که این دنیا می نمایاند.

ار کلیت هنر را به تاخت نگرش رئالیستی (شامل تمام شعباتی که به نوعی هستی و جهان عینی را بازنمایی می کنند) و انتزاعگرا (همه وجوه هنری که در پی دوری از ظاهر پدیده ها هستند) قابل تقسیم بدانیم، در هنر رئالیستی نمایش روابط آدم در جهان، بدون رخنه در خود این جهان از لحاظ هنری کوششی بیهوده است. بنابراین هنر و دانش (علم) علیرغم همه تفاوتها وجوه اشتراک زیادی دارند.

یکی از این موارد اشتراک را می توان باب طراحی (دیزاین) اشیاء صنعتی شاهد بود، با این تعریف که باب دیزاین یک شیء صنعتی، آن شیء را هم می استطاعت محصولی هنری معرفی کرد و بازهم بر آن نام محصول صنعتی اطلاق نمود.

در زندگی واقعی این دو (هنر رئالیستی و علم) بسختی حرف یکدیگر جوش خورده اند و آنها را تنها می استطاعت به یاری تحلیل نظری و اسم از یکدیگر تشخیص داد.

آرتیست رئالیست واقعیت را به سمت شیوه عینی بازسازی می کند. وی اینکار را معمولاً به سمت یاری اشکالی واضح و بسوده انجام می دهد و گاه ژرفای واقعیت از خلال آثاری ادراک می گردد که شکل خارق العاده و غریب تری دراند.

سنخ دیگر برخورد واقعگرایانه، تعبیر ایده آلیستی واقعیت است. نمونه این تفکر را شاید بتوان از فرموده ارنست کاسیرر [1] باب کتاب جستاری در باب انسان، نتیجه گرفت. آنجا که می گوید: «هدف اصلی هنر رخنه در ژرفای واقعیت است»[2] این مطلب حاکی از تعبیر واقعیت به معنی اصل عالم واقع و عینی است.

بنابراین می بینیم که بینش های مربوط به رابطه صناعت و واقعیت گوناگون است. اما بینش اندیشمندانه هنر، مبتنی بر، انعکاس زیبایی شناسانه ژرف واقعیت است، لیکن اگر می گوئیم

صناعت رئالیستی سعی در انعکاس زندگی دارد، نباید آنرا چنین تلقی کرد که ...


توجه به خط و نوشتار در مفهوم موجود در گذشته و اکنون


» :: توجه به الفبا و نوشتار در مفهوم موجود در گذشته و اکنون

 

چکیده

بشر زمانی که خواست آنچه را می اندیشد پرتره کند، قدم به دنیای خط و تحریر گذاشت و به دنبال آن طی حدود بیست هزار واحد زمان ( فرایندی طولانی و تمام دگرگونی را به کندی و حرف پیچیدگی پشت سر نهاد.

این مقاله با این هدف نگاشته شده که هرچند اجمالی و گذرا، با کاستی های اجتناب ناپذیر که ناشی از پهنه وسیع مطالب باب این حوزه بوده، ابتدا رو نوشتی از تاریخ پرفراز و سرازیری الفبا و کتابت در جهان و ایران را به تصویر بکشد، سپس فرضیاتی را باب بخش نوشتار مطرح کرده، درستی یا نادرستی انها را مورد امعان قرار داده و در نهایت نیز پیشنهاداتی باب جهت رشد و ارتقای بهره وری فرهنگی از این میراث مکتوب عرضه دهد.

واژگان کلیدی: خط، نویسه، همخوان

 


مقدمه

خط و نوشتار باب واقع باعث ای برای ذخیره‌سازی اطلاعات است. در جوامع اولیه، پیش از بهره‌گیری از نوشتار، ذخیره‌سازی اطلاعات به کمک حافظه اجرا میگرفت. تکثر از باستان شناسان بر این اعتقاد پایبندند که فرایند نوشتار از زمانی شکل ‌گرفت که ماده‌ای برای نوشته صیرورت وجود داشت؛ به سمت عبارت دیگر، موجودیت نوشته وابسته به موجودیت ماده‌ای بود که بتوان روی ثانیه نوشت. سنخ این ماده بر تکامل خط، شکل و اندازه ابزار نوشتار تأثیر داشته است.  همانطور که گفته شد پیشینه نوشتار به معنی عام، حدوداً به 20000 سال می‌رسد و از جمله موادی که نوشتار روی آنها صورت گرفته می‌توان به سنگ، چوب، فلز، پوست، برگ درخت، استخوان، صدف، گِل‌رُس و غیره اشاره کرد.

 انسان ها باب غارها برای نخستین بار، تصاویر را حرف روی سنگ و جدار آداب کردند. انها در بار درآغاز تصویرهای واقعی را برای ارتباط تصویر کردند و با این کار الفبا تصویری آغاز شد .  از ثانیه پشت تقریبا هفده هزار سال طول کشید حرف صناعت خط و نوشتار، شگفت انگیزترین دستاورد انسان، به سمت صورت تدریجی تکامل یابد.   باستان شناسان معتقدند که احیانا انسانهای اولیه علامتهای مکتوب را به سمت منظور حفظ حکایتهای خود و تاریخچه نویسی ابتدایی به پیشه افسرده اند.تعداد فراوان تصویر ها وعدم توانایی نقش کردن مسائل عاطفی، کمبودهای این آیین تحریر حیات .کم کم تصویرها شکل آسان خیس و نمادین تری به خود گرفتند و برای مفاهیم عاطفی علائمی قراردادی وضع شد. (مثلا نقش دو پا آماج راه رفتن وچشم اشک آلود نشانه اندوهگینی بود) و باب نهایت آلبوم این تلاشها نوعی خط اندیشه نگار را در دسترس نگارندگان قرارداد.

 اهمیت نوشتار در سیر تحول جوامع انسانی به حدّی است که به ارج بهره‌گیری یا عدم بهره‌گیری از خط، جوامع انسانی را به تاخت امت "دارای خط" و "فاقد خط" تقسیم کرده‌اند.

الفبا و نوشتار را می‌توان با دو صفت عام و خاص مورد اشاره قرار داد. مفهوم عام ثانیه بر هر سنخ استفاده از فرایند نوشتار جهت ذخیره‌سازی و انتقال اطلاعات دلالت می‌کند. بدیهی است که نوشتار با این مفهوم، کلیه نگاره‌های ما قبل تاریخ و مفاهیم منقش حرف دیواره غارها، خطوط تصویری و حتی خطوط امروز را نیز در برگرفته باب حالی که نوشتار به سمت معنی خاص یعنی مجموعه‌ای از نشانه‌های نوشتاری که بر پایه ویژگی‌های آوایی لسان نظام یافته باشد پدیده‌ای است که امروزه به سمت آن " الفبا" گفته می‌شود. پیشنیه نوشتار حرف این صفت به حدود هزاره سوم پیش از میلاد می‌رسد و از کهن‌ترین سرزمین‌هایی که از ثانیه برخه گرفته‌اند می‌توان به بین‌النهرین، چین، مصر، و یونان اشاره کرد.

 

ضرورت و ابهت تحقیق

 همچنانکه به سمت سمت دوره جدید فن‌آوری اطلاعات پیش می رویم، ذخیره سازی، حفظ و در آخر اشاعه دانش به تدریج وابستگی خویش را به فرایند نوشتار و خط از ید می دهد. رایانه ها با استفاده از ضربه های مثبت و منفی، اطلاعات را باب یک حافظه الکترونیکی اندوخته می کنند، کاری که روزگاری در عصر سنتهای زبانی در مغز آدم انجام می شد. حال که در اکناف ما همه چیز باب اسم دگرگونی است، شاید وقت ان فرا رسیده باشد که به ارزیابی دوباره ای از مفهوم نوشتار و الفبا بپردازیم اما اینبار ثانیه را از دیدگاه کارایی در ذخیره سازی داده‌ها و نه صرفا زبان آلامد نظر قرار دهیم، اطلاعاتی که طبعا در بقای اقتصادی و دیپلماتیک یک جامعه ضروری و حیاتی باده نمایند.

 

هدف از تحقیق

آماج از این تحقیق تدقیق به خط و نوشتار در مفهوم موجود در گذشته و اکنون به سمت عنوان آژانس ذخیره سازی اطلاعات و بررسی کنش متقابل میان جامعه و نوشتار در اعصار مختلف است.

 


فرضیات تحقیق

1- اینطور به نظر می جوخه که اختراع بهر اعظمی از خطوط مورد استفاده میانجیگری ارحام در محدوده های جغرافیایی مختلف با انگیزه تجارت و بازرگانی همراه بوده است؟

2-  خط باب هر منطقه جغرافیایی زائیده شرایط همان منطقه بوده و ویژگی ها و خصوصیات الفبا های دیگر در ماهیت  انها تاثیری نداشته است؟

3- به سمت نظر باده رسد، توسعه تکنولوژی و در نیتجه ان کاهش اهمیت خط و نوشتار در اسم حاضر، اثر مثبتی در رواج خط تصویری داشته است.

 


دوران دوم

منشاء و تکامل خط 

 

خط چیست و چه کسی بدان نیازمند است؟

نوشتار به سمت طور کلی نوعی ذخیره سازی اطلاعات است، اگر چه عزب گونه آن نیست. سالها پیش از پیدایش خط و حتی همزمان حرف ‌آن، حفظه انسان این وظیفه را بر عهده داشته است. جوامع بشری، انجام این مهم را به حافظه گروهی از فرهیختگان و برگزیدگان واگذار کرده بودند؛ هر چند باید اذعان داشت که این تاخت شیوه ذخیره سازی داده‌ها تفاوتهای بنیادی با یکدیگر دارند که بیشتر به انتقال و منتشر داده‌ها مربوط می شود انتقال شفاهی اطلاعات به تناسب ماهیت و پیچیدگی اش، مستلزم تماس شخصی و اغلب طولانی و ممتد تاخت تن یا بیشتر است و غالبا بی‌برگ زمان زمانی است تا انتقال دهنده مطمئن شود که اطلاع گیرنده، مطالب را به حفظه اسم و میتواند به دیگری منتقل سازد در نوشتار، اطلاعات به شیوه ای عینی نگاشته می شود و اگر متن مورد نظر، منقول باشد ،در تمامی شرایط زمانی و مکانی ،برای کلیه افرادی که بتوانند آن را بخوانند، قابل استفاده خواهد بود حفظه در اینجا نیز نقش بنیادین بر عهده دارد، اما این پاس به سمت صورت کوششی که یک بار و برای همیشه انجام می گیردکه همانا یادگیری قواعد ابتدایی یا پیچیده خط مناسبت استعمال است پس از پشت تارک گذاردن این مرحله، تمامی اطلاعاتی که بدین طریق ذخیره شده است در دسترس آگاهان این آداب رسم خواهد گرفت

نوشتار مزایای دیگری نیز به همراه دارد میزان داده هایی که حافظه آدم قادر به سمت نگاهداری است بسیار محدود می باشد، باب حالیکه، برای مقدار اطلاعاتی که می توان به سمت صورت مکتوب ذخیره کرد،دست کم از دیدگاه نظری، هیچگونه محدودیتی بود ندارد از این گذشته، ذخیره اطلاعات در قالب نوشتار، انسان را از وظیفه دشوار انجذاب کامل و احتمالا دایمی برخی اطلاعات ویژه رها می سازد و امکان تانی و بازنگری ثانیه را بدست می دهد. بدین ترتیب، آدم خیر تنها قادر به سمت فراگرفتن اندیشه گذشتگان خود است، بلکه امکان بکارگیری آن را برای دست یازیدن به کشفیات نوین و نتیجه گیری های جدید نیز مهیا می سازد، حرف از این طریق بر آلبوم داده های حاضر بیافزاید از این عبارت می توان چنین گرفت که اطلاعات مکتوب قابل تغییرند، در حالیکه در سنخ ملفوظ، به تفکر انتقادی اجازت بروز داده نخواهد شد؛ به همین دلیل اشعار، چه مذهبی و چه غیر مذهبی؛ باب پرداختن به تاریخ، خواه افسانه، چه حماسه یا نیمه تخیلی؛ یا داده‌ها محرمانه ای که نباید از محدوده گروهی خاص فراتر رود، به گونه تلفظشده زبان ارجحیت داده شده است.

اگر نوشتار صرفا اندوخته داده‌ها باشد، گونه های آن از ارزش یکسانی برخوردار خواهد حیات هر جامعه ای اطلاعات بایست برای بقای خود را ذخیره می کند، تاب توان رمق قوت از آن طریق بتواند عملکرد موثری از خود بروز دهد بدین ترتیب نقاشی های ما قبل تاریخ بر روی صخره ها، ابزارهای کمک حافظه ای، چوب خط، ریسمان گره خورده، خطوط تصویری، هجایی، همخوانی یا الفبایی در بنیاد حرف یکدیگر تفاوتی ندارند بدین ترتیب نه خط ابتدایی وجود دارد، نه خط پیشاهنگ و نه خطی را می توان برزخی قلمداد کرد (اصطلاحاتی که باب کتابهای تاریخ خط زیاد به سمت کار می رود )،زیرا جوامع در مرحله خاصی از بسط اقتصادی و اجتماعی خود صورتهای معینی از ذخیره اطلاعات را به کار می گیرند و ار صورتی خاص از اندوخته اطلاعات بتواند آماج مطلوب را تحقق بخشد، همان صورت خاص، برای جامعه بکار گیرنده اش، شکل مناسب نوشتار خواهد بود

تمامی گونه های خط را در بنیاد می استطاعت به سمت دو گروه اندیشه نگار و آوانگار تقسیم کرد در خطوط اندیشه نگار، اندیشه به سمت طور مستقیم صفت میز شود برای نمونه، تصویر (پا) می تواند به معنی (پا) یا (رفتن) باشد و تصویر (درخت) معنی (درخت) یا (تازه)،(سبز)،(زندگی)یا نظایر ثانیه را القا کند الفبا آوانگار بسیار پیچیده تراست و برخلاف آنچه آزمایش و آموختۀ ما تلقین می کند، طبیعی تر یا الزاما کارآمدتر نیست، بلکه از بسیاری جهات فرایندی پر پیچ وخم و تا حدی غیر طبیعی است اندیشه، درآغاز باید به آواهایی از یک واژه یا تمام خاص در زبانی مشخص، برگردانده شود و سپس به شکل نشانه اى حرف یک صفحه کنده کاری، نقاشی یا نقر شود این آماج ها اکثر با مفهوم اندیشه اصلی کوچکترین رابطه ای ندارند از آنجا که آماج نهایی از ذخیرۀ اطلاعات، همانا ایجاد ارتباط است، این نشانه ها را باید به آواهای حاضر در لسان برگرداند و بدین ترتیب واژه، جمله و اندیشه اصلی را در ذهن خواننده بازسازی کرد ؛و این دقیقا نیز نگرشی است که مردم ابتدایی بری داشتن خطی براى خود، به سمت مساله دارند.

ار چه تمایز میان این دو خط، آزاد و بنیادین است، لیک قراردادن تمامی خطوط به کوه طور کامل و قاطع در شکل یکی از این دو گونه، اشتباهی فاحش است. این امر که کدام خط در اجتماع به سمت کار می رود یا برگزیده می شود، بیشتر به ویژگیهایی آن جامعه وابسته است و نه حرف عکس؛ به عبارت ساده تر، خط به سمت تنهایى قادر به تغییر یک جامعه نیست. اگر خط با حیات و بقای یک اجتماع بی بستگی باشد،جامعه یا آن را به کلی نخواهد پذیرفت ویا تنها بطور بسته و غالبا برای استفادۀ بهر کوچکی از افراد برگزیده جامعه، به قبول ثانیه تن درخواهد داد. هرگاه اجتماع ای به بار ای از توسعه رسیده باشد که به سمت وجود دستگاه نوشتاری خاصی برای بازرگانی وادارۀ امور ضروری متعهد گردد، مساله را به شکلی برای خود حل خواهد کرد؛ بدین ترتیب که یا نوعی خط از میان صورتهای غیر شفاهی و از پیش موجود ذخیره سازی اطلاعات(از قبیل ابزارهای کمک حافظه، نشانه های دارایی نما، نمادهای تصویری و چوب الفبا ها) پدیدار خواهد شد و یا به سمت خویشاوندی نظام سیاسی جامعه، دستگاه نوشتاری جامعه ای دیگر، که الزاما جام غالب نیز نیست، به نیز شکل اصلی یا حرف تغییراتی مورد استفاده قرار خواهد گرفت. این موضوع حتی در شرایطی که چهره نوشتاری مذکور با ویژگیهای زبانشناختی جامعه استقراض گیرنده نیز نامتناسب باشد، مصداق دارد؛ باب این مورد می توان بین النهرین و ژاپن را نمونه آورد. باب مقابل اما اجتماع ای را سراغ نداریم که نخست گونه  نظام مندی از نوشتار را بسط داده و سپس میزان کارآیی اجتماعی و اقتصادی خویش را افزایش داده باشد. خط قادر به پدید اتیان تمدنی نوین یا گونه ای تازه از اجتماع نیست، لیک این امکان برای اجتماع وجود دارد تا گونه ای نوین از ذخیره سازی اطلاعات را بیآفرینند.اکنون به ارزیابی این دو گروه اصلی بپردازیم. پیش از این، دربارۀ مزایای گروه نخست ، یعنی صورت اندیشه بت خط سخن کردیم. این مزایا به امکان جابجایی مستقیم اندیشه از نویسنده به اسم بدون میانجیگری زبانی خاص پیوسته است. به بند دیگر، این گونه خط مستقل از زبان است و به تمام زبانی می تواند خوانده شود و درک گردد. باب این مورد مى توان خط چینى را نمونه آورد. اشکال این الفبا کثرت نشانه هایی است که باید مورد استعمال قرار گیرند و طبعا بخاطر اسم شوند. اندازه این نشانه ها برای مقصدها ادبی 50000 و برای استفاده های روزمره بین 2000تا 4000 است.در خطوط آوانگار درآغاز اندیشه به آوا برگردانده می شود؛سپس آواها به صورت نشانه های قراردادی و غالبا مجرد نمایانده شده و سپس این نشانه ها به آواهای همان زبان و در نهایت به اندیشه اصلی برگردانده می شوند. هرگاه زبانی دارای دستگاه نوشتاری مدونی باشد،تغییر صورت نوشتاری صفت تغییرات آوایی خواهد بود واز آنجا که تغییر خط به کندى چهره مى پذیرد،صورتهاى گفتارى و نوشتارى مى توانند اختلاف قابل توجهى حرف یکدیگر داشته باشند. براى نمونه مى توان از زبان وخط انگلیسى نام برد.این مساله در مورد زبانهایى نیز که از الفبا آوانگارى متفاوت با ساخت آوایى خود استفاده مى کنند،مصداق دارد.از سوى دیگر یک الفبا آوانگار،خواه همخوانى،خواه هجایى یا الفبایى،امتیازات بیشمارى دارد. خطوط هجایى،همخوانى والفبایى در مقایسه با 50000یا ید کم 2000 نشانۀ خط چینى یا 700 نشانۀ هیروگلیف مصرى،مى توانند وظیفۀ خویش را با 20 حرف 60 نشانه انجام دهند. بدین ترتیب،چنین خطوطى با صرفه تر بوده،براى یادگیرى محتاج زمانى کمتراند و از نظر حجم متن نوشته شده نیز احتیاج به فضاى کوچکترى دارند ،بنابراین خطوط آوانگار مقرون به صرفه اند.حال پرسش این است که... 

واقعیت- انتـزاع


» :: واقعیت- انتـزاع

 

اشاره

مطالب این پایان نامه در بردارنده نکاتی است که ذهن نگارنده را از دوران آشنایی با صناعت مدرن و خصوصاً ازگ و بعد انتزاعی آن، به سمت خود معطوف داشته و رفته رفته دغدغه‌های وی را برای دستیابی به سمت تعریفی جامع و در بردارنده وجوه اختلاف و تشابه و اشتراک انتزاع و واقعیت، شکل بخشیده است. البته این بدان معنی نیست که مطالب آتی حاوی کمال مطلوب تعریفی فراگیر است (که این ادعائی است گزاف) بلکه بیشتر جوابی است بسیار کوتاه بر سئوالی بسیار بزرگ.


پیشگفتار

تاریخ شهرنشینی بشری روندی تکاملی را طی نموده است و مطالعه این روند، حاوی مطالبی است که برای شناخت آدم هر دوره، اساس حرکتی نوتر را در برداشته است. اما آنچه که باب خلال شکل گیری کلی این تمدن جلب نظر می نماید رشد تفکر خلاق آدمی است آنطور که در زمانهای اخیر مثال سرعت بالای این تفکر می باشیم تا جائیکه گاه خلاقیت و دنیای تفکرات او فاصله‌ای بسیار بیشتر از مسافت طی شده میانجیگری زندگی تجربی و عینی او را می پیماید، که این تفاوت فاصله طی شده، باب دنیای کنونی و شرایط امروزی بسیار بسوده می نماید.

بهترین نمونه برای تفکر اسم بشری را می توان اسم ابزارهای الوان برای منظورهای متفاوت وی نام برد.

اگر می دانیم ابزارهای ساخته بشر بنا به نیازهای او تکوین یافته اند و هرچه این نیازها پیچیده تر گشته اند، ابزارهای پیچیده‌تری را نیز طلب کرده و سبب شکل گرفتن آنها شده اند.

حرف کمی تامل می توان فهمید که ساختار ابزارهای مورد استفاده بشر، شکل انتزاعی دارد و هیچکدام از آنها باب طبیعت اکناف او و وجود خارجی نداشته است که آدمی فقط آنها را دریافت نموده باشد و سپس بکار برده باشد. اما ظهور و بروز این ابزارها آنچنان در حیات وی بمرور شکل گرفته که او متوجه این خصلت آنها (انتزاعی وجود داشتن فرم ابزارها) نگشته و پیوسته آنها را بعنوان جزئی از طبیعت عینی تلقی نموده است.

باب سده ها و خصوصاً دهه های اخیر بعلت ادا کردن نخبگان به مباحث فکری و فلسفی جوراجور و کثیر و شکل گیری اندیشه های انتزاعی غنی، چه در بین اهالی حقایق و چه در میان هنرمندان اندیشمند و بعلاوه حرکت غالب بشری به سمت سمت این اندیشه‌ها، تاخت گونه نتیجه وجود یافته است.  

نخست اینکه اینگونه تفکر و تدبر خصوصیت انتزاعی ابزارها را عیان نموده و دوم اینکه منجر به سمت پدیدار شدن واکنشی مخالف این جریان گشته که سعی باب اثبات آزادگی عینیت بر ذهنیت دارد. لیکن تدقیق به واقعیت جاری دنیای کنونی این تفکر را کمرنگ می‌نماید، برای‌چه که با عنایت به سمت نمونه ذکر شده، امروزه شاهدیم که حرکت آدم نوین برای رسیدن به یگانگی نظر برای تعریف حیاتی واحد و جامع، بواسطه همین دنیای ساخته دست او میسر است و مدنیت تام و فراگیر مورد نظر او باب بستری برازنده شکل‌گیری است که این بستر، سرشار از مصنوعات اسم فکر اوست.

لذا نادیده گرفتن تمامی ابزارهای متنوع که در همه شئونات زندگی، بشر را یاری می‌نمایند (با تدقیق به قالب انتزاعی آنها) و نگاهی تنها عینی و طبیعت گرا داشتن، امری غیرممکن می نماید.

حرف تاملی ازنو در دنیای پیرامونی حاضر، راه برای تجدید تماشا در چنین نگرشی و اتخاذ موضعی منصفانه تر باز خواهد شد و وحدت عملی امر ذهنی و امر عینی و آگاهی این یگانگی ذاتی، سد راه هرگونه نگاه یکسویه و یکجانبه نگر خواهد گردید.


مقدمه

واقعیت (واقعیت عینی یا عینیت)، بعنوان مجرای دستیابی به سمت آگاهی و تختخواب حصول شناخت، اهمیتی غیرقابل انکار دارد. چرا که به دور از تمام فلسفه پردازیها، انسان در اولین گام، حضور خویش و جهان پیرامون  خویش را به شکل عینیت ادارک می کند، بعلاوه ار اندیشه کنیم که او همه تعینات را در ذهن فلسفه زده ای تجسم بخشد باز ناگزیر از دست و پنجه نرم کردن با واقعیت بسوده بیرونی است و به جهت تطبیق خویش با آن و جواب مناسب آن، گریزی از اتخاذ روشی واقعی ندارد.

با توجه به تمامی صور ساختار انسانی، این واقعیت و تماس واقعگرا، تمامی مطلب را برای تبیین جوهره هستی و غایت سیر درونی انسان، باب برندارد و ظرفیتهای بایست جهت این بیان را نیز دارا نمی باشد.

اینجاست که پای مفاهیم به میان می آید. مفاهیم بدلیل گستردگی و پاس فلسفی خود، پیچیده تر از عالم حقیقت می باشند و گاه برای توضیح آنها می استطاعت از واقعیات مدد جست. اما هنگامی که سخن از مفاهیم و معانی بغرنج تر پیش کشیده می شود، نه تنها نمودهای عینی استطاعت توصیف آنها را ندارند بلکه به عالم مجرد آنها نیز راه نمی‌یابند، بدینگونه راه برای مفاهیم ساده خیس که بتوانند مفاهیم پیچیده را شرح و تفصیل کنند، گشوده می شود.

انتزاع که نتیجه سیر تحول و تبدل مفاهیم و همچنین بیان مستقلاً و بیواسطه ادراک آنهاست، باب چنین شرایطی معنا و شکل می یابد.

خرد بدلیل ساختار منطقی و ریاضی گونه خود، معادلات خویش را در راستای نموداری شکل گرا ترسیم می نماید حرف ربط منطقی مفاهیم را سازماندهی کند و در سیر سیال خویش منفذها و نقصانهای آنها را بازیابد و با تمسک به توان تحلیلی خود، برای آنها ما به ازاءی یافته و جانشین سازد.

مسئله به اینجا ختم نمی شود برای‌چه که ذهن مجرد از احساسات حاصل از برخورد واقعیات عمل نمی نماید، چه این احساسات مستقیماً از بیرون بود آدمی رهبری شوند و چه مستقلاً و بدون دخالت عوامل بیرونی شکل گیرند و بازده مکاشفات و مشاهدات باطنی باشند.

به سمت بیان ساده تر تجرید نه تنها وجه صرفاً عقلانی مفاهیم و شکل آنهاست بلکه به نوعی از تعاملات بین خرد و اندیشه و احساس و همچنین واقعیات وجود می یابد.

اتخاذ تجرید بعنوان روشی برای بیان، به سمت جهت توانگر بودن ظرفیتهای وسیعتر برای بیان (و نه توصیف) دنیای پر پیچ و خم و غامض مفاهیم می باشد.

خواسته آتی می کوشد تا بحث بالا را بسیط تر آغاز نماید.


 

واقعیت (عینیت)- ماده خام

صناعت ماهیتی پیچیده و چند سویه دارد و صورتی از برخورد فعال و عملی انسان باب قبال جهان اسم می شود و در عین حال نوعی اندیشه به شمار می آید که دقت و منظری ویژه خویش دارد. و همه وجوه هنر مجموعه ای همگون هستند که از این خصیصه ذاتی، مشترکاً بهره بوده‌اند.

هنر مفهوم آدم را رسیده دنیای اشیاء نموده و هدفش معرفی جهان به سنخ ای است که انسان آنرا نظاره می نماید برخلاف علم که هدفش ارائه شناختی از دنیای پیرامون است آنطور که این دنیا می نمایاند.

اگر کلیت هنر را به سمت تاخت نگرش رئالیستی (شامل همه شعباتی که به نوعی هستی و آفاق عینی را بازنمایی می کنند) و انتزاعگرا (همه صور هنری که باب پی دوری از ظاهر پدیده ها هستند) قابل تقسیم بدانیم، در هنر رئالیستی نمایش مناسبات انسان در جهان، بدون سرایت باب خود این جهان از لحاظ هنری کوششی بیهوده است. بنابراین هنر و دانش (علم) علیرغم تمام تفاوتها وجوه اشتراک زیادی دارند.

یکی از این موارد اشتراک را می توان در طراحی (دیزاین) اشیاء صنعتی مثال بود، حرف این تعریف که در دیزاین یک شیء صنعتی، آن شیء را بازهم می استطاعت محصولی هنری معرفی کرد و هم بر آن نام محصول صنعتی اطلاق نمود.

باب زندگی واقعی این دو (هنر رئالیستی و علم) بسختی با یکدیگر جوش خورده اند و آنها را تنها می توان به یاری تحلیل نظری و اسم از یکدیگر تشخیص داد.

هنرمند رئالیست واقعیت را به شیوه عینی بازسازی می کند. وی اینکار را معمولاً به یاری اشکالی واضح و بسوده انجام می دهد و گاه ژرفای واقعیت از اثنا آثاری ادراک می گردد که شکل خارق العاده و غریب تری دراند.

نوع دیگر برخورد واقعگرایانه، تعبیر ایده آلیستی واقعیت است. نمونه این تفکر را شاید بتوان از گفته ارنست کاسیرر[1] باب کتاب جستاری در اسم انسان، نتیجه گرفت. آنجا که می گوید: «هدف اصلی هنر رخنه در ژرفای واقعیت است»[2] این خواسته حاکی از تعبیر واقعیت به سمت معنی جوهره آفاق واقع و عینی است.

بنابراین می بینیم که بینش های مربوط به رابطه هنر و واقعیت گوناگون است. اما بینش اندیشمندانه هنر، مبتنی بر، انعکاس زیبایی شناسانه عمق‌دار واقعیت است، لیکن ار می گوئیم

هنر رئالیستی سعی در انعکاس زندگی دارد، نباید آنرا چنین تلقی کرد که ...


نگرش هنرمندان قرون هفتم تا دهم هجری وتاثیر اندیشه های آنان درتصویر انسان و طبیعت در نقاشیهای مینیاتور


» :: نگرش هنرمندان قرون هفتم حرف دهم هجری وتاثیر اندیشه های آنان درتصویر آدم و طبیعت در نقاشیهای مینیاتور

پیشگفتار:

هنر ایران به لحاظ قدمت و زیبایی همیشه مناسبت توجه محققان بوده است.

صناعت ایرانی هنری اصیل و سنتی است که از دیرباز مناسبت توجه منتقدان و پژوهشگران قرار گرفته است و در این راستا آثار هنری به جای مانده از تمام نقاشیهای دیواری و سفالها و کاشیها و نقاشیهای مینیاتور که عموماَ برای زینت بخشیدن به نسخ خطی کاربرد داشته است مهمترین پرتره را بازی کرده اند و به راحتی اندیشه ها و تفکرات وفرهنگها  و آداب و آداب ملتی را به نمایش گذاشته اند که از تمدنی دیرپا و قدرتمند برخوردار بوده اند.

پیشینه ملی وعقیدتی که از ادوار کهن به سمت هنرمندان نگارگر دوران اسلامی رسیده بود با عقاید دینی و الهی اسلام عجین شده و ترکیبی موزون پدید آورد که ار چه در تمامی پهنه های هنر ی شاهد ثانیه بودیم ولی باب نگارگری ایرانی به کمال اوج و شکوفایی خویش رسید.

هنرمندان نگارگر حرف استفاده از نمادها نقوش گیاهی انسانها و نقشهای جامه ها و استفاده از درخشندگی رنگها دنیای ذهنی خویش را به سمت عرصه ظهور رساندند و در این راستا ازظرافت و امعان و مهارت همچون ابزاری پرقدرت برای رسیدن به هدف خود سود جسته اند.

جهت انجام این پژوهش ابتدا به سمت کتابهاو مجلات مربوط به سمت دوره اسلامی و مینیاتور ایران رجوع گردیده و بازجست به صورت کتابخانه ای انجام شد.


چکیده:

شروع نقاشی ایران را می توان باب نقاشیهای دیواری ادوار پیش ازتاریخ بویژه دوران پارتیان و ساسانیان جستجو کرد. هنر پارتیان و ساسانیان در امتداد حرف نقوش کتابهای مانویان پیوند می خورد و این نقاشیها باب دوران بعدی, مینیاتور ایران را تشکیل می دهند.

تفکر و اندیشه عرفانی واسلامی ازطریق نفوذ در ادبیات به سمت نقاشی نیز رسیده می شود, این اندیشه ها ازدیرباز باب ایران باستان ریشه داشته است. استعمال از نمادها و سمبل ها و پرهیز از هر نوع طبیعت گرایی تلاشی بوده است برای اسم دنیای خیالی و مثالی و نمایشی از اندیشه های الهی.

رساله حاضر پژوهشی است درباب نگرش هنرمندان قرون هفتم حرف دهم هجری وتاثیر اندیشه های آنان درتصویر انسان و طبیعت باب نقاشیهای مینیاتور.

البته عوامل دیگری از جمله انتظام حاکم و عوامل محیطی نیز تاثیری در نحوه ترسیم این نقاشیها داشته است.

باب این بازجست سعی شده است بستگی بین عرفان و مذهب وتاثیر آن بر روی هنر, ایجادهنر دینی و نگرش عارفانه هنرمندان نگارگر وتاثیر این تماشا بر روی آدم و طبیعت و نحوه ارتباطی که بین این تاخت درتصاویر استوار شده است مورد بررسی قرار بگیرد.

 

 

مقدمه:

    نقاشی ایران از جمله هنرهای پیرامون آغاز آسیاست. این هنردارای معیارها و ضوابط سنتی مشترک با نقاشی هندی، چینی و ژاپنی است ولی باب حدود حجم خود خصوصیاتی خاص و بی همتا دارد.

مرزبندی ها و محدودیتهای ثانیه مشعشع و بارز است، لیکن درست به موجب همین مرزبندیها و محدودیتها، اهداف و مقاصد خویش را با انسجامی‌ویژه ، پی جویی کرده است. اصولاَ صناعت تصویری را باب ایران محدود به نگارگری می‌دانند مخصوصاَ نگاره هایی که برای ابطال خطی تدارک دیده شده اند. از آنجا که بخش اعظم دیوارنگاره ها اسم شده اند اما هنوز هم این شکل ها میزانی برای اسم و ارزیابی است.

نقاشی دیواری از نیز ادوار پیشین، برای تزئین کاخها به سمت کار رفته است، این مطلب از منابع ادبی و ازقطعات صفت و مکشوفه ازروزگاران پیش از تاریخ و قبل از اسلام معلوم می‌شود. نقاشی های دیواری که برون از مرزهای واقعی سیاسی ایران، ولی در صفت فرهنگی ثانیه قرار دارد، هنر تصویری دوران قبل از اسلام را تشکیل می‌دهد. قبل از سده دوم وسوم هجری الگو ای از آثار نگارگری ایران به دست نیامده است. و فقط قطعاتی از کتابهای مانویان مکشوفه باب تورفان موجود است از این رو  وقفه ای حدود سه قرن در تاریخ نگارگری ایران به بود آمده که اطلاعاتی در خصوص آن در دست نیست. بنابر، این پی جویی تاریخ صناعت نگارگری ایران است که باب قرن دهم پشت از نفوذ غرب نقاشی ایرانی به آرامی‌از سنت گذشته فاصله می‌گیرد و در قرون بعدی بی تدقیق به هنراصیل نگارگری حرکتی نورا آغاز می‌کند.

نگارگری ایرانی مانند هر صناعت دیگر ایرانی، از تفکر و اندیشه اسلامی‌و عرفانی بی برخه نیست، اندیشه های عرفانی باب تار و پود هنر نگارگری نیز ریشه یافته اند و این مرهون نفوذ تصوف در ادبیات داستانی و حماسی می‌باشد. هنگامی‌که هنرمند نگارگر به تصویر داستان های حماسی و فصل عاشقانه می‌پردازد از این اندیشه ها غافل نبوده و با جهان بینی خیالی و ماورایی خویش را به تصویر می‌کشد.

بررسی وآشنایی با جهان بینی و نوع تماشا هنرمندان نگارگر و تفکر آنان که سبب ایجاد آثاری ابدی شده است از اهداف این پژوهش می‌باشد که در این راستا ارتباطی که صورتگر بین انسان و طبیعت باب طی قرن چهارم برقرار کرده است و انسانی که باب این شکل ها ازقرنی به قرن دیگر، دچار تحول و تکامل شده است،  علاوه بر خصوصیات ظاهری، از لحاظ معنایی نیز رویش قابل توجهی یافته که باب این پژوهش مورد توجه بوده است.

حتماً نمی‌توان در این میان از نقش حکام و افراد متنفذی که با حمایت یا عدم حمایت از هنرمندان، موجبات رویش و شکوفایی را برای این قشر از اجتماع ایجاد می‌کردند یا اسم از امتداد پیشرفتشان می‌شده اند نادیده گرفت. پیش زمینه‌های تحقیقی در این مناسبت محدود و انگشت رقم بوده است و بیشتر به تحول و خصوصیات ظاهری انسان یا طبیعت بطور مجزا اداشده است از جمله رنگ آمیزی های طبیعت و یا نقوشی که از ممالک دیگر به هنر طبیعت پردازی ایران وارد شده است و یا سنخ پوشش و جامه ها و یا مسائلی از این قبیل.

پژوهش اسم براساس فرضیات زیر انجام شده است:

-         آغاز اینکه، در بسیاری از موارد در یک شکل اهمیت انسان و طبیعت و نحوه نگاه به سمت این دو ازاهمیت یکسانی برخوردار بوده که البته گاهی صورتگر یکی را بر دیگری ترجیح می‌داده است.

-         براساس استحاله فکری و اعتقادات هنرمند جایگاه طبیعت یا انسان تعیین ومشخص می‌شود، گاهی طبیعت در پشت زمینه تصویر، بی توجه باقی مانده، گاهی پویا و شکوفا ترسیم می‌شود گویی نقشی خیالی است ازبهشت.

-          گاهی انسان برتر از طبیعت است و قید توجه به سمت اوست و گاهی مانند نقشی از گل و گیاه در میان طبیعت جای می‌گیرد و به همان اندازه که درختی  پرشکوفه جلب تماشا می‌کند او بازهم خود نمایی می‌کند.

-         بازجست حاضر شامل پنج دوران می‌باشد.

فصل اول

استعاره حرف جهان شناسی و درک ارتباط میان جهان و مبدا داشته و اینکه هنرمند نگارگر چگونه از چهره خیالی تعالی پیدا کرده و می‌تواند به سمت ساحت متعالی عالم قدس قدم گذاشته و با خلق اثر خود، بیننده را از این کرانه حیات و وجود مادی به بار ای متعالی، یعنی جهانی مافوق این آفاق جسمانی برساند.

دوران دوم

مروری است حرف پیدایش و آغاز نگارگری در ادوار مختلف و بررسی آثار و عوامل محیطی و اجتماعی بر این صناعت و نفوذ و تاثیر پذیری از ملل دیگر.

دوران سوم

از تجلی مذهب وعرفان در اصل آدم وپیدایش هنر مقدس و نیز سیر تصوف در هنر و هم زیستی عرفان و تصوف در نگارگری و سخنوری فرازهایی دارد.

فصل چهارم

به سمت بررسی تاثیر عوامل طبیعی در نگارگری دوره ساسانی و بیان این مطلب که به علت زوال دسترسی به آثار نگارگری قرون اولیه اسلام در ایران، امکان تحقیق و بررسی دقیق رد این دوران میسر نمی‌باشد، می‌پردازد. از دیگر نکات این فصل بررسی آثار مکتوب قرون پنجم تا هشتم هجری از جمله پژوهش بر مینیاتور های سلجوقی یامکتب بغداد و نیز مینیاتورهای ایلخانیان وافزایش اهمیت نقش انسان انتساب به طبیعت، تاثیر هنرخاور دور بر نقاشی های این دوران، بیان پیشرفت تکنیک تصویر سازی در قرون هشتم توسط جلایریان. معرفی برخی رد این دوران و توضیحات مربوط به سمت آثار مذکور و درنهایت نگاه انتزاعی هنرمندان این دوران به آدم و طبیعت.

فصل پنجم

نگارگری سده های نهم و دهم هجری را تحلیل نموده و به بررسی اجمالی سه مکتب سده نهم یعنی مکاتب شیراز، هرات و تیموری و مشخصات این سبکها می‌پردازد. بازهم چنین به بیان تغییر مباحث نقاشی این اوقات و ابداعات پدید آمده در نیمه دوم سده نهم هجری ازجمله صحنه هایی نظیر چوپانی و کارهای ساختمانی و غیره می‌پردازد.

از دیگر مطلب‌ها نگاهی گذرا به شاهنامه طهماسبی و موضوعات آن و تغییر نگرش هنرمند  و اشتیاق به سمت تصویر کردن جنبه های ناخوشایند زندگی و همینطور معرفی برخی رد این دوران وبیان توضیحات مربوطه و درنهایت ذکر  تعبیر سهراب از نگارگری ایران.

در بخش آخر و نتیجه  گیری نهایی نوع تماشا هنرمند نگارگر، به فضای اطراف و رابطه آن با انسان، بررسی شده است. که این نگرش بر مبنای اندیشه های عرفانی است که در ایران متداول بوده است و درشعر و ادبیات و در نتیجه باب نقاشی ایرانی نمایان می‌گردد. این عقاید که از دیرباز باب اندیشه های مزدیسنایی، زرتشت، مانی و و در نهایت در اندیشه مسلمانان تجلی یافته، زمینه مناسبی را برای گسترش باب ایران زمین بعد از اسلام پیدا می‌کند و صناعت دینی که از زمان مانی شروع شده، باب هنراسلامی‌شکل جدیدی می‌یابد.

در نگارگری ایران تلاش برای کشف و کاوش بعد سوم، صورت نمی‌گیرد و تاثیرات جو و نور و سایه به فراموشی سپرده می‌شود. منظره طبیعت هیچگاه آئینه حالت انسان نمی‌شود، برخلاف هنر چینی که منظره، توضیح ارتباط انسان با جهان می‌باشد.

انسان مینیاتور مناسبت توجه صورتگر قرار می‌گیرد و طبیعت تنها بعنوان یک زمینه پذیرفته میشود و ابداً به خاطر بشخصه مورد مطالعه قرار نمی‌گیرد. حرف این حال منظره سازی درعهد تیموری گسترش می‌یابد و علیرغم اینکه درسده هشتم هنرمند نگارگر، ظرایف بیشتری را باب مورد انسان و طبیعت ترسیم می‌کند و تجملات ظاهر می‌گردد. لیکن باز هم انسان موضوع اصلی است و بر طبیعت اکناف خویش سیطره دارد و صورتگر شیفته انسان مینیاتور خویش است، به سمت گونه‌ای که باب سده یازدهم، هنرمند به فضای اطراف بی تدقیق شده و دنیای پیرامون مانند درخت،بوته و غیره به راستی در تصاویر کمرنگ می‌گردد.

جهان آگاهی:

  انسان در عمق فطرت خویش، همواره در آرزوی مطلق، بی نهایت، ابدیت، ازلیت، جاودانگی و خلود، بی زمانی، بی مکانی، بی مرزی، بی رنگی، تجرد مطلق،  تقدس، آزادی و رهایی مطلق، نخستین آغاز، آخرین انجام، غایت مطلق، سعادت راستین، حقیقت پاک و بوده است و ثانیه من راستین و اهورایی خویش را با این معانی ماورایی، خویشاوند می‌یافته و بدانها سخت نیازمند، و این عالم که نسبی است و محدود و عرضی و متوسط و مقید و بدریخت و آزار زا وآلوده وسرد وتیره دل وبرده ذلیل مکان و زمان و محکوم نقض و مرگ، با این آرمانهای شورانگیز، جان دراز پرواز انسان، ناشناس وناسازگار است.

پس این معانی از کجا باب دل انسان افتاده است، این آب‌جای های شگفت انگیز غیبی- که پیوسته باب اعماق روح آدمی‌می‌جوشد- از کجا سرچشمه می‌گیرد؟

این جان بی تاب از این عطشهای ملتهب، باب این کویر سوخته ای که در آن چنین است که دوبینی و نگرانی و عصیان وعشق به سمت گریز، از آغاز، حرف نهاد این زندانی بزرگ خاک آمیخته شده و در عمق وجدانش اضطراب خانه کرده و از همین نهانخانه است که جلوه شگفت وغیرمادی ای که همواره با آدم قرین بوده بغتت است یعنی مذهب وهنر. [1]

انسان شناسی دینی، آدم را چون موجودی آسمانی حرف روی زمین که به صورت الهی آفریده شده است تلقی می‌کند و این تصویری است که اسلام و مسیحیت وسایر تمدنهای دینی به نحوی از انحا از آدمی‌بدست می‌دهند. یعنی پایه این تمدن براین اساس استوار است که انسان موجودی، معنوی است و انسانیت او در حفظ اصالت معنوی است که در برهه ای از دوران در پاساژ حیات این جهانی قرار گرفته است و انسانیت او در حفظ اصالت معنوی و به سبب داشتن مهری است که خداوند، درعالم معنا حرف پیشانی او نهاده است. درجهان بینی اسلامی‌به دورازتجربیات معنوی شرک پلید مسیحی، خرد و خیال دینی با وحی آسمانی که در کتاب‌الله ظاهر شده است، روح تنزیهی و تشبیهی خاص اسلام را متحقق ساخته است.

تجربیات معنوی متفکران اسلامی‌این تمدن و فرهنگ را حرف عالم معنوی شرق پیوند می‌زند و خرد و فلسفه ای که در جهان بینی اسلامی‌تلألوی تفکر دینی تلقی شده بودند، در عالم اسلامی‌توفیق بیشتری برای تاخت پیدا کردند. [2]

ادراک علوم اسلامی‌و همچنین فهم تمام علم سنتی دیگر بدون توجه به آن جهان شناسی که شاخه های حقایق سنتی حرف آن ارتباطی همچون ارتباط اندامهای یک موجود زنده به بدن آن را دارند به هیچ وجه میسر نیست.

علوم سنتی از جهت اعتماد به سمت زبان تمثیل و از جهت مبتنی وجود داشتن بر طبیعت سلسله مراتبی کیهان و در نظر ستاندن شباهتهایی که میان کبیر و صغیر، وجود دارد و ازجهت اتکای به سمت خرد که ظواهر را می‌شکافد و از حس دلیل فراتر می‌رود و به جوهر باطنی آنها می‌رسد، به سمت اصول و مبادی متافیزیکی وجهان شناسی خویش است.

طرحهای آفاق شناختی متعدد که در اسلام پدید آمده و کیهان که با وحی اسلامی‌تقدس یافته، راههای گوناگونی است برای اکتشاف ارتباطی که میان جهان ومبدأ در ترازهای الوان وجود ممتد از روح تا جان و حرف ماده، موجود است. [3]

جهان شناسی اسلام مستقیماَ به شرعیات وحی اسلامی‌و به ثانیه متافیزیکی که ازپیام باطنی قرآن و تعلیمات درونی پیغمیر نتیجه می‌شود، وابسته است. این جهان شناسی از تعمیم علوم فیزیکی یا انبساط فیزیک زمینی به مرزهای آفاق مرئی نتیجه نمی‌شود، هیچ ربطی به آنچه در آفاق شناسی معاصر از آن جدال می‌شود ندارد. آماج جهان شناسی اسلامی‌فراهم آوردن بینشی از آفاق است که آدمی‌را شایسته آن کند که جهان پدیده را بشکافد و به احوال اعلی وجود خود برسد، علمی‌از قلمرو کیهان بسازد که همچون نردبانی زیرپای آدمی‌قرار گیرد وحتی آنسوی ثانیه حقیقت ماورای کیهانی را مشاهده کندکه از تمام طرحهای تجلی کیهانی اعلی است.

آرزو از طرحهای جهان شناختی در اسلام یکی است، و آن ارجاع کثرت است به وحدت. و وجود مقید به سمت وجود مطلق، و تمام آفریده ای از درجه خاص هستی به درجات بالاتر وسرانجام به اسماء و صفات الهی که منشأ آن غایت همه تجلی کیهانی را می‌باید، در آنها استفسار کرد.

آفاق خیال و مفهوم فضا باب نگارگری ایرانی:

  هر گاه امروز آمیزش از جا میشود، چه فضای مستقیم فیزیک نیوتونی مطرح باشد، چه فضای منحنی فیزیک نسبیت، مقصود صرفاَ نیز عالم زمان و مکان مادی است که با واقعیت یکی دانسته می‌شود. امروزه در غرب تصوری از زمان و مکان «غیرمادی و غیر جسمانی» وجود ندارد و اگر سخنی از چنین فضایی پیش آید آنرا نتیجه پندار بشری دانسته و برای آن جنبه وجودی قائل نیستند.[4]

تصور الهیات اروپایی از واقعیت، جایی برای فضایی واقعی لیکن غیر مادی باقی نگذاشته است، اما هنرتمدنهای دینی و مخصوصاَ هنر ایرانی با یک چنین فضایی سروکار دارد.

عالم خیال باب نظر این متفکران، عالمی‌است روحانیکه از جانب اتصاف به محسوسات شبیه عالم جسمانی و از جانب نورانیت شبیه عالم بالاست. از این چهره جهت آن را به «عالم مثالی» تعبیر کرده اند وصور آشکار در این عالم را در سایه‌های بوق مثالی دانسته اند.

هنرمند با تخیل ابداعی و چهره خیالی و اشارات ورموز، ثانیه نسبت حضوری را که با اسم و حقیقت دارد و تجلی‌گاه آن قرار گرفته بیان و محاکات می‌کند و به عبارتی نسبت میان خویش و عالم وآدم و آغاز عالم وآدم را ماننده می‌کند.

ار این حقیقت و مبدا، خدا و فرشتگان و عالم غیب باشد، آرتیست از چهره خیالی تعالی پیدا می‌کند و می‌تواند کنده شود و به پهنه متعالی عالم قدس بی‌آغازی بگذارد. در این مقام هنرمند صورت خیالی اش مکاشفه و مشاهده شاهد غیبی است و این مقام هنرمند اصیل دینی و حکیم انسی است. حکیم انسی وهنرمند دینی کسی است که با ساحات نورانی روح انسانی ومرتبه ملکی و عالی حیات انسانی سر و کار پیدا می‌کند، باب حقیقت صناعت چنین هنرمندی، هنر روحانی است.

هنری که با عالم روحانی اتصال پیدا می‌کند.[5]

اگر در تصویر جا اتصال وپیوستگی بین این دو سنخ فضا، یعنی فضای عادی وفضای آفاق ملکوت که آن هم عالمی‌است واقعی و لیکن غیر مادی، وجود داشته باشد، نمودار اسم بعد متعالی فضای درونی غیر ممکن می‌گردد ودیگر نمی‌توان توسط همین آب و رنگ و شکل و صورت که در دست چهره‌نگار است انسان را از فضایی عادی به بعدی متعالی و فضایی ملکوتی تربیت کرد.

مینیاتور ایرانی نیز مبتنی بر تقسیم بندی منفصل فضای دوبعدی تصویر است، زیرا به نحوی می‌توان تمام افقی از فضای دو بعدی مینیاتور را مظهر  مرتبه ای از بود و نیز از جهتی  دیگر مرتبه ای از عقل و آگاهی دانست.

حتی درآن مینیاتورهایی که فضا یکنواخت و منفصل است، نمای مینیاتور کاملاَ با جبلت دوبعدی خود از فضای طبیعی سه بعدی اطرافش متمایز شده است و بنابراین فضا، خود نمودار فضای عالم دیگری است که بستگی حرف نوعی آگاهی عادی بشری دارد.

قوانین علم مناظر که در مینیاتور ایرانی از آن پیروی شده است قبل از اینکه رخنه هنررنسانس ونیز عوامل داخلی باعث انخفاض آن شود ، همان قوانین علم مناظر طبیعی است که اصول و آداب آن را اقلیدس و پشت از آن ریاضیدانان اسلامی‌مانند الهیثم بصری و کمال الدین فارسی تدوین کردند.

مینیاتور ایرانی باب اوقات طلایی خود همواره تابع این قوانین باقی ماند و از اصول این علم پیروی کرد و برطبق یک نوع حقیقت بینی که از خصوصیات دین اسلام است و نیز صناعت اسلامی‌، هیچگاه نکوشید به طبیعت دو بعدی روی کاغذ خیانت کرده و به طریقی آن را سه بعدی نمایان سازد ، چنانکه با بکاربردن قواعد علم مناظر مصنوعی (Persepective artficials) در مقابل هندسه اقلیدسی (Persepectivenatural) هنر دوره رنسانس و اوقات انخفاض هنر مینیاتور ایرانی سطح دو بعدی کاغذ را سه بعدی می‌نمایاند.[6]  

  نقاشی اسلامی‌به ابهام نمی‌پردازد و از قواعد مناظر و مرایا که نمایش دهنده عمق و انتساب است پیروی نمی‌کند ، همچنانکه به سمت کاربرد سایه و روشنها نیز نمی‌پردازد.   پیروی نکردن نقاشان مسلمان از شرعیات و قواعد مناظر و مرایا ، از روی عمدبوده است زیرا جز درموارد تصاویر کتب علمی‌مانند کتاب « الادیه المفرده » از دیوسکوریدوس ، یا کتاب البیطره ( دامپزشکی ) اعتقادی به حقیقت گرایی باب نقاشی نداشته اند .

  این در موردی است که نقاشی جابه‌جاکردنی از یک اساس بوده است ، لیک درمورد نقل از یک اصل ، نقاشان مسلمان به دگرگونه سازی متوسل می‌شدند .[7]

به سمت هر تقدیر جلوه گاه حقیقت در هنر، همچون تفکر اسلامی، عالم غیب و حق است، به عبارت دیگر. حقیقت ازعلم غیب برای هنرمند متجلی است و به سمت همین جهت، هنر اسلامی‌را عاری از خاصیت مادی طبیعت می‌کند.[8]

با پیروی کامل ازمفهوم منفصل و پاره از فضا، مینیاتور ایرانی توانست سطح دوبعدی مینیاتور را مبدل به سمت تصویری ازمراتب وجود سازد و موفق شد بیننده را از افق حیات عادی و وجود مادی و درون روزمره خود به مرتبه ای عالی تر از وجود و آگاهی ارتقا دهد و او را متوجه جهانی سازد، مافوق این آفاق جسمانی ، لکن دارای دوران و مکان و رنگها و اشکال خاص خود، جهانی که در ثانیه حوادث رخنه می‌دهد لکن نه به شکلی مادی.

همین جهان است که حکمای اسلامی‌و مخصوصا ایرانی آن را عالم خیال و مثال یا علام بوق معلقه خوانده اند. [9]

دکتر هانری کربن می‌گوید :

« وقتی بخواهیم ، جهانی را حرف چشمه های زاینده و گیاهان و ابرها و عوامل دیگرش ، که دارای نیروهای باحشمت و انوار مقدس است ،‌ نقاشی نماییم ،‌ این چنین جهانی نخواهد توانست به شیوه نقاشی تصویری طبیعت ساز  نمایش داده شود بلکه در این زمینه به سراغ هنری می‌رویم که از تمام جهت با دنیای نمادها سر و کار داشته باشد ، یا به سمت عبارت دیگر لازمست چنین مناظری را حرف توسل به شیوه‌های سمبیلک ( symbolique ) بنگاریم .

همانند مظاهر زمینی خلقت به هنگامی‌که « منظره خورنق » به وسیله روان آدمی‌به پندار آید ، این توجه از زمین خاکی ، سرزمینی آسمانی می‌آفریند که مظهری از منظره بهشت به رقم می‌آید.

از این جهت لازم خواهد بود . در اینگونه نقاشیها ، تمامی‌عوامل مقدس این تجلی ، گردآوری شود و در قالب نمادهای پاک و بی‌آمیغ به چهره طبیعتی نو آفریده ، نگاشته شود . »[10]

لیک قوه تخیل که به منزله آینه عالم ملک و ملکوت و تجمع این دو است ،‌ اگر با عالم ملکوت خود را برابر ببیند، بی‌واسطه ثانیه را منعکس می‌کند و اگر با عالم ملک تماس پیدا کند ،‌ به واسطه حس ، دل‌بستگی اختصاصی با آن پیدا می‌کند که صور خیالی ملکی تجلی‌گاه این تعلقند.

بنابراین اگر آدم قطع دل‌بستگی از عالم مثال و ملکوت پیدا کرد ، خیال او آینه آفاق ملک خواهد شد . هنرمند با این خیال دیگر ملک را از تماشاگاه ملکوت نمی‌بیند.

حال آنکه صورت خیالی هنرمند  اصیل و دینی به عالم ملکوت تعلق پیدا می‌کند و زمان و مکانی که برای او باب پوشش خیال منقش است و سپس در نقاشی یا معماری و شعر ابداع می‌شود باب حقیقت محاکات زمان و مکان ملکوتی می‌شود، او ملک را نیز از منظر ملکوت و در پرتو آن دید می‌کند. [11]

تماشا به انسان و طبیعت در نگارگری ایرانی:

نقاشی ایرانی یا مینیاتور ، تجسم و خلق هر چه بیشتر زیبایی های است که باب خیال روشن آرتیست نقش می‌بندد.

هنرمند مینیاتور عصاره التفات و زیبایی آنچه را که در طبیعت می‌بیند و عاطفه می‌کند به سمت یاری اصول بسیار دقیق و حساس و ویژه این هنر تجسم‌یافته می‌کند .

حرکات خطوط و تلألو رنگها و آزادی عمل و دامنه وسیع خیال ، این امکان را به آرتیست می‌دهد تا در بوجود آوردن زیبایی ها و بیان احساس به دلخواه خود حرف تدقیق به مهارت و قدرتی که در نتیجه سالها تمرین و کوشش باب گنجینه اندیشه و فکر و پنجه های او بوجود آمده اثر گیرا و شکوهمند بوجود آورد.

آنچه در آفریدن مینیاتور مهم است خلاصه و آسان کرده طبیعت و زیبا نمودن فرم هاست . بطوری که در یک اثر هنری تجلی خطوط ،‌‏ شکل هاست ، بطوری که باب یک اثر هنری تجلی خطوط ،‌‏ فرم ها و حالات و رنگها در ترکیب کلی و در جزئیات تمام زیبا و دیده نواز باشند .

هنرمند راستین در شناخت ماهیت و کیفیت قید اشیاء ـ حیوانات ـ نبایات ، احاطه و تسلط کامل دارد و چنان حرف روحیات مختلف انسانی و فلسفه روانی انسانها آشناست که می‌تواند صفت آنی پس از درک و عاطفه در مرحلة خلق، با دستی به رهبری خرد و عقلی در اختیار احساس، موضوع و اثر مورد نیاز را به راحتی ، صحیح و خیالی طراحی کند.[12]

ترکیب بندی مونومنتال (Monumental) و خاموش ، بخصوص آنگونه ترکیب بندی که حرف پیکره یا گروهی از پیکره های انسانی متمرکز است ، در نقاشی ایرانی معمولا یافت نمی‌شود.

نبودن چنین ترکیب بندی هایی در نقاشی ایرانی ، اساساً بدین دلیل است که نقاشی ایرانی از مفاهیم مذهبی سخت ، سوا نگاهداشته شده است ،‌ ولی همانطور که ...

نگرش هنرمندان قرون هفتم تا دهم هجری وتاثیر اندیشه های آنان درتصویر انسان و طبیعت در نقاشیهای مینیاتور


» :: نگرش هنرمندان قرون هفتم حرف دهم هجری وتاثیر اندیشه های آنان درتصویر آدم و طبیعت در نقاشیهای مینیاتور

پیشگفتار:

هنر ایران به لحاظ قدمت و زیبایی همیشه مناسبت توجه محققان بوده است.

صناعت ایرانی هنری اصیل و سنتی است که از دیرباز مناسبت توجه منتقدان و پژوهشگران قرار گرفته است و در این راستا آثار هنری به جای مانده از تمام نقاشیهای دیواری و سفالها و کاشیها و نقاشیهای مینیاتور که عموماَ برای زینت بخشیدن به نسخ خطی کاربرد داشته است مهمترین پرتره را بازی کرده اند و به راحتی اندیشه ها و تفکرات وفرهنگها  و آداب و آداب ملتی را به نمایش گذاشته اند که از تمدنی دیرپا و قدرتمند برخوردار بوده اند.

پیشینه ملی وعقیدتی که از ادوار کهن به سمت هنرمندان نگارگر دوران اسلامی رسیده بود با عقاید دینی و الهی اسلام عجین شده و ترکیبی موزون پدید آورد که ار چه در تمامی پهنه های هنر ی شاهد ثانیه بودیم ولی باب نگارگری ایرانی به کمال اوج و شکوفایی خویش رسید.

هنرمندان نگارگر حرف استفاده از نمادها نقوش گیاهی انسانها و نقشهای جامه ها و استفاده از درخشندگی رنگها دنیای ذهنی خویش را به سمت عرصه ظهور رساندند و در این راستا ازظرافت و امعان و مهارت همچون ابزاری پرقدرت برای رسیدن به هدف خود سود جسته اند.

جهت انجام این پژوهش ابتدا به سمت کتابهاو مجلات مربوط به سمت دوره اسلامی و مینیاتور ایران رجوع گردیده و بازجست به صورت کتابخانه ای انجام شد.


چکیده:

شروع نقاشی ایران را می توان باب نقاشیهای دیواری ادوار پیش ازتاریخ بویژه دوران پارتیان و ساسانیان جستجو کرد. هنر پارتیان و ساسانیان در امتداد حرف نقوش کتابهای مانویان پیوند می خورد و این نقاشیها باب دوران بعدی, مینیاتور ایران را تشکیل می دهند.

تفکر و اندیشه عرفانی واسلامی ازطریق نفوذ در ادبیات به سمت نقاشی نیز رسیده می شود, این اندیشه ها ازدیرباز باب ایران باستان ریشه داشته است. استعمال از نمادها و سمبل ها و پرهیز از هر نوع طبیعت گرایی تلاشی بوده است برای اسم دنیای خیالی و مثالی و نمایشی از اندیشه های الهی.

رساله حاضر پژوهشی است درباب نگرش هنرمندان قرون هفتم حرف دهم هجری وتاثیر اندیشه های آنان درتصویر انسان و طبیعت باب نقاشیهای مینیاتور.

البته عوامل دیگری از جمله انتظام حاکم و عوامل محیطی نیز تاثیری در نحوه ترسیم این نقاشیها داشته است.

باب این بازجست سعی شده است بستگی بین عرفان و مذهب وتاثیر آن بر روی هنر, ایجادهنر دینی و نگرش عارفانه هنرمندان نگارگر وتاثیر این تماشا بر روی آدم و طبیعت و نحوه ارتباطی که بین این تاخت درتصاویر استوار شده است مورد بررسی قرار بگیرد.

 

 

مقدمه:

    نقاشی ایران از جمله هنرهای پیرامون آغاز آسیاست. این هنردارای معیارها و ضوابط سنتی مشترک با نقاشی هندی، چینی و ژاپنی است ولی باب حدود حجم خود خصوصیاتی خاص و بی همتا دارد.

مرزبندی ها و محدودیتهای ثانیه مشعشع و بارز است، لیکن درست به موجب همین مرزبندیها و محدودیتها، اهداف و مقاصد خویش را با انسجامی‌ویژه ، پی جویی کرده است. اصولاَ صناعت تصویری را باب ایران محدود به نگارگری می‌دانند مخصوصاَ نگاره هایی که برای ابطال خطی تدارک دیده شده اند. از آنجا که بخش اعظم دیوارنگاره ها اسم شده اند اما هنوز هم این شکل ها میزانی برای اسم و ارزیابی است.

نقاشی دیواری از نیز ادوار پیشین، برای تزئین کاخها به سمت کار رفته است، این مطلب از منابع ادبی و ازقطعات صفت و مکشوفه ازروزگاران پیش از تاریخ و قبل از اسلام معلوم می‌شود. نقاشی های دیواری که برون از مرزهای واقعی سیاسی ایران، ولی در صفت فرهنگی ثانیه قرار دارد، هنر تصویری دوران قبل از اسلام را تشکیل می‌دهد. قبل از سده دوم وسوم هجری الگو ای از آثار نگارگری ایران به دست نیامده است. و فقط قطعاتی از کتابهای مانویان مکشوفه باب تورفان موجود است از این رو  وقفه ای حدود سه قرن در تاریخ نگارگری ایران به بود آمده که اطلاعاتی در خصوص آن در دست نیست. بنابر، این پی جویی تاریخ صناعت نگارگری ایران است که باب قرن دهم پشت از نفوذ غرب نقاشی ایرانی به آرامی‌از سنت گذشته فاصله می‌گیرد و در قرون بعدی بی تدقیق به هنراصیل نگارگری حرکتی نورا آغاز می‌کند.

نگارگری ایرانی مانند هر صناعت دیگر ایرانی، از تفکر و اندیشه اسلامی‌و عرفانی بی برخه نیست، اندیشه های عرفانی باب تار و پود هنر نگارگری نیز ریشه یافته اند و این مرهون نفوذ تصوف در ادبیات داستانی و حماسی می‌باشد. هنگامی‌که هنرمند نگارگر به تصویر داستان های حماسی و فصل عاشقانه می‌پردازد از این اندیشه ها غافل نبوده و با جهان بینی خیالی و ماورایی خویش را به تصویر می‌کشد.

بررسی وآشنایی با جهان بینی و نوع تماشا هنرمندان نگارگر و تفکر آنان که سبب ایجاد آثاری ابدی شده است از اهداف این پژوهش می‌باشد که در این راستا ارتباطی که صورتگر بین انسان و طبیعت باب طی قرن چهارم برقرار کرده است و انسانی که باب این شکل ها ازقرنی به قرن دیگر، دچار تحول و تکامل شده است،  علاوه بر خصوصیات ظاهری، از لحاظ معنایی نیز رویش قابل توجهی یافته که باب این پژوهش مورد توجه بوده است.

حتماً نمی‌توان در این میان از نقش حکام و افراد متنفذی که با حمایت یا عدم حمایت از هنرمندان، موجبات رویش و شکوفایی را برای این قشر از اجتماع ایجاد می‌کردند یا اسم از امتداد پیشرفتشان می‌شده اند نادیده گرفت. پیش زمینه‌های تحقیقی در این مناسبت محدود و انگشت رقم بوده است و بیشتر به تحول و خصوصیات ظاهری انسان یا طبیعت بطور مجزا اداشده است از جمله رنگ آمیزی های طبیعت و یا نقوشی که از ممالک دیگر به هنر طبیعت پردازی ایران وارد شده است و یا سنخ پوشش و جامه ها و یا مسائلی از این قبیل.

پژوهش اسم براساس فرضیات زیر انجام شده است:

-         آغاز اینکه، در بسیاری از موارد در یک شکل اهمیت انسان و طبیعت و نحوه نگاه به سمت این دو ازاهمیت یکسانی برخوردار بوده که البته گاهی صورتگر یکی را بر دیگری ترجیح می‌داده است.

-         براساس استحاله فکری و اعتقادات هنرمند جایگاه طبیعت یا انسان تعیین ومشخص می‌شود، گاهی طبیعت در پشت زمینه تصویر، بی توجه باقی مانده، گاهی پویا و شکوفا ترسیم می‌شود گویی نقشی خیالی است ازبهشت.

-          گاهی انسان برتر از طبیعت است و قید توجه به سمت اوست و گاهی مانند نقشی از گل و گیاه در میان طبیعت جای می‌گیرد و به همان اندازه که درختی  پرشکوفه جلب تماشا می‌کند او بازهم خود نمایی می‌کند.

-         بازجست حاضر شامل پنج دوران می‌باشد.

فصل اول

استعاره حرف جهان شناسی و درک ارتباط میان جهان و مبدا داشته و اینکه هنرمند نگارگر چگونه از چهره خیالی تعالی پیدا کرده و می‌تواند به سمت ساحت متعالی عالم قدس قدم گذاشته و با خلق اثر خود، بیننده را از این کرانه حیات و وجود مادی به بار ای متعالی، یعنی جهانی مافوق این آفاق جسمانی برساند.

دوران دوم

مروری است حرف پیدایش و آغاز نگارگری در ادوار مختلف و بررسی آثار و عوامل محیطی و اجتماعی بر این صناعت و نفوذ و تاثیر پذیری از ملل دیگر.

دوران سوم

از تجلی مذهب وعرفان در اصل آدم وپیدایش هنر مقدس و نیز سیر تصوف در هنر و هم زیستی عرفان و تصوف در نگارگری و سخنوری فرازهایی دارد.

فصل چهارم

به سمت بررسی تاثیر عوامل طبیعی در نگارگری دوره ساسانی و بیان این مطلب که به علت زوال دسترسی به آثار نگارگری قرون اولیه اسلام در ایران، امکان تحقیق و بررسی دقیق رد این دوران میسر نمی‌باشد، می‌پردازد. از دیگر نکات این فصل بررسی آثار مکتوب قرون پنجم تا هشتم هجری از جمله پژوهش بر مینیاتور های سلجوقی یامکتب بغداد و نیز مینیاتورهای ایلخانیان وافزایش اهمیت نقش انسان انتساب به طبیعت، تاثیر هنرخاور دور بر نقاشی های این دوران، بیان پیشرفت تکنیک تصویر سازی در قرون هشتم توسط جلایریان. معرفی برخی رد این دوران و توضیحات مربوط به سمت آثار مذکور و درنهایت نگاه انتزاعی هنرمندان این دوران به آدم و طبیعت.

فصل پنجم

نگارگری سده های نهم و دهم هجری را تحلیل نموده و به بررسی اجمالی سه مکتب سده نهم یعنی مکاتب شیراز، هرات و تیموری و مشخصات این سبکها می‌پردازد. بازهم چنین به بیان تغییر مباحث نقاشی این اوقات و ابداعات پدید آمده در نیمه دوم سده نهم هجری ازجمله صحنه هایی نظیر چوپانی و کارهای ساختمانی و غیره می‌پردازد.

از دیگر مطلب‌ها نگاهی گذرا به شاهنامه طهماسبی و موضوعات آن و تغییر نگرش هنرمند  و اشتیاق به سمت تصویر کردن جنبه های ناخوشایند زندگی و همینطور معرفی برخی رد این دوران وبیان توضیحات مربوطه و درنهایت ذکر  تعبیر سهراب از نگارگری ایران.

در بخش آخر و نتیجه  گیری نهایی نوع تماشا هنرمند نگارگر، به فضای اطراف و رابطه آن با انسان، بررسی شده است. که این نگرش بر مبنای اندیشه های عرفانی است که در ایران متداول بوده است و درشعر و ادبیات و در نتیجه باب نقاشی ایرانی نمایان می‌گردد. این عقاید که از دیرباز باب اندیشه های مزدیسنایی، زرتشت، مانی و و در نهایت در اندیشه مسلمانان تجلی یافته، زمینه مناسبی را برای گسترش باب ایران زمین بعد از اسلام پیدا می‌کند و صناعت دینی که از زمان مانی شروع شده، باب هنراسلامی‌شکل جدیدی می‌یابد.

در نگارگری ایران تلاش برای کشف و کاوش بعد سوم، صورت نمی‌گیرد و تاثیرات جو و نور و سایه به فراموشی سپرده می‌شود. منظره طبیعت هیچگاه آئینه حالت انسان نمی‌شود، برخلاف هنر چینی که منظره، توضیح ارتباط انسان با جهان می‌باشد.

انسان مینیاتور مناسبت توجه صورتگر قرار می‌گیرد و طبیعت تنها بعنوان یک زمینه پذیرفته میشود و ابداً به خاطر بشخصه مورد مطالعه قرار نمی‌گیرد. حرف این حال منظره سازی درعهد تیموری گسترش می‌یابد و علیرغم اینکه درسده هشتم هنرمند نگارگر، ظرایف بیشتری را باب مورد انسان و طبیعت ترسیم می‌کند و تجملات ظاهر می‌گردد. لیکن باز هم انسان موضوع اصلی است و بر طبیعت اکناف خویش سیطره دارد و صورتگر شیفته انسان مینیاتور خویش است، به سمت گونه‌ای که باب سده یازدهم، هنرمند به فضای اطراف بی تدقیق شده و دنیای پیرامون مانند درخت،بوته و غیره به راستی در تصاویر کمرنگ می‌گردد.

جهان آگاهی:

  انسان در عمق فطرت خویش، همواره در آرزوی مطلق، بی نهایت، ابدیت، ازلیت، جاودانگی و خلود، بی زمانی، بی مکانی، بی مرزی، بی رنگی، تجرد مطلق،  تقدس، آزادی و رهایی مطلق، نخستین آغاز، آخرین انجام، غایت مطلق، سعادت راستین، حقیقت پاک و بوده است و ثانیه من راستین و اهورایی خویش را با این معانی ماورایی، خویشاوند می‌یافته و بدانها سخت نیازمند، و این عالم که نسبی است و محدود و عرضی و متوسط و مقید و بدریخت و آزار زا وآلوده وسرد وتیره دل وبرده ذلیل مکان و زمان و محکوم نقض و مرگ، با این آرمانهای شورانگیز، جان دراز پرواز انسان، ناشناس وناسازگار است.

پس این معانی از کجا باب دل انسان افتاده است، این آب‌جای های شگفت انگیز غیبی- که پیوسته باب اعماق روح آدمی‌می‌جوشد- از کجا سرچشمه می‌گیرد؟

این جان بی تاب از این عطشهای ملتهب، باب این کویر سوخته ای که در آن چنین است که دوبینی و نگرانی و عصیان وعشق به سمت گریز، از آغاز، حرف نهاد این زندانی بزرگ خاک آمیخته شده و در عمق وجدانش اضطراب خانه کرده و از همین نهانخانه است که جلوه شگفت وغیرمادی ای که همواره با آدم قرین بوده بغتت است یعنی مذهب وهنر. [1]

انسان شناسی دینی، آدم را چون موجودی آسمانی حرف روی زمین که به صورت الهی آفریده شده است تلقی می‌کند و این تصویری است که اسلام و مسیحیت وسایر تمدنهای دینی به نحوی از انحا از آدمی‌بدست می‌دهند. یعنی پایه این تمدن براین اساس استوار است که انسان موجودی، معنوی است و انسانیت او در حفظ اصالت معنوی است که در برهه ای از دوران در پاساژ حیات این جهانی قرار گرفته است و انسانیت او در حفظ اصالت معنوی و به سبب داشتن مهری است که خداوند، درعالم معنا حرف پیشانی او نهاده است. درجهان بینی اسلامی‌به دورازتجربیات معنوی شرک پلید مسیحی، خرد و خیال دینی با وحی آسمانی که در کتاب‌الله ظاهر شده است، روح تنزیهی و تشبیهی خاص اسلام را متحقق ساخته است.

تجربیات معنوی متفکران اسلامی‌این تمدن و فرهنگ را حرف عالم معنوی شرق پیوند می‌زند و خرد و فلسفه ای که در جهان بینی اسلامی‌تلألوی تفکر دینی تلقی شده بودند، در عالم اسلامی‌توفیق بیشتری برای تاخت پیدا کردند. [2]

ادراک علوم اسلامی‌و همچنین فهم تمام علم سنتی دیگر بدون توجه به آن جهان شناسی که شاخه های حقایق سنتی حرف آن ارتباطی همچون ارتباط اندامهای یک موجود زنده به بدن آن را دارند به هیچ وجه میسر نیست.

علوم سنتی از جهت اعتماد به سمت زبان تمثیل و از جهت مبتنی وجود داشتن بر طبیعت سلسله مراتبی کیهان و در نظر ستاندن شباهتهایی که میان کبیر و صغیر، وجود دارد و ازجهت اتکای به سمت خرد که ظواهر را می‌شکافد و از حس دلیل فراتر می‌رود و به جوهر باطنی آنها می‌رسد، به سمت اصول و مبادی متافیزیکی وجهان شناسی خویش است.

طرحهای آفاق شناختی متعدد که در اسلام پدید آمده و کیهان که با وحی اسلامی‌تقدس یافته، راههای گوناگونی است برای اکتشاف ارتباطی که میان جهان ومبدأ در ترازهای الوان وجود ممتد از روح تا جان و حرف ماده، موجود است. [3]

جهان شناسی اسلام مستقیماَ به شرعیات وحی اسلامی‌و به ثانیه متافیزیکی که ازپیام باطنی قرآن و تعلیمات درونی پیغمیر نتیجه می‌شود، وابسته است. این جهان شناسی از تعمیم علوم فیزیکی یا انبساط فیزیک زمینی به مرزهای آفاق مرئی نتیجه نمی‌شود، هیچ ربطی به آنچه در آفاق شناسی معاصر از آن جدال می‌شود ندارد. آماج جهان شناسی اسلامی‌فراهم آوردن بینشی از آفاق است که آدمی‌را شایسته آن کند که جهان پدیده را بشکافد و به احوال اعلی وجود خود برسد، علمی‌از قلمرو کیهان بسازد که همچون نردبانی زیرپای آدمی‌قرار گیرد وحتی آنسوی ثانیه حقیقت ماورای کیهانی را مشاهده کندکه از تمام طرحهای تجلی کیهانی اعلی است.

آرزو از طرحهای جهان شناختی در اسلام یکی است، و آن ارجاع کثرت است به وحدت. و وجود مقید به سمت وجود مطلق، و تمام آفریده ای از درجه خاص هستی به درجات بالاتر وسرانجام به اسماء و صفات الهی که منشأ آن غایت همه تجلی کیهانی را می‌باید، در آنها استفسار کرد.

آفاق خیال و مفهوم فضا باب نگارگری ایرانی:

  هر گاه امروز آمیزش از جا میشود، چه فضای مستقیم فیزیک نیوتونی مطرح باشد، چه فضای منحنی فیزیک نسبیت، مقصود صرفاَ نیز عالم زمان و مکان مادی است که با واقعیت یکی دانسته می‌شود. امروزه در غرب تصوری از زمان و مکان «غیرمادی و غیر جسمانی» وجود ندارد و اگر سخنی از چنین فضایی پیش آید آنرا نتیجه پندار بشری دانسته و برای آن جنبه وجودی قائل نیستند.[4]

تصور الهیات اروپایی از واقعیت، جایی برای فضایی واقعی لیکن غیر مادی باقی نگذاشته است، اما هنرتمدنهای دینی و مخصوصاَ هنر ایرانی با یک چنین فضایی سروکار دارد.

عالم خیال باب نظر این متفکران، عالمی‌است روحانیکه از جانب اتصاف به محسوسات شبیه عالم جسمانی و از جانب نورانیت شبیه عالم بالاست. از این چهره جهت آن را به «عالم مثالی» تعبیر کرده اند وصور آشکار در این عالم را در سایه‌های بوق مثالی دانسته اند.

هنرمند با تخیل ابداعی و چهره خیالی و اشارات ورموز، ثانیه نسبت حضوری را که با اسم و حقیقت دارد و تجلی‌گاه آن قرار گرفته بیان و محاکات می‌کند و به عبارتی نسبت میان خویش و عالم وآدم و آغاز عالم وآدم را ماننده می‌کند.

ار این حقیقت و مبدا، خدا و فرشتگان و عالم غیب باشد، آرتیست از چهره خیالی تعالی پیدا می‌کند و می‌تواند کنده شود و به پهنه متعالی عالم قدس بی‌آغازی بگذارد. در این مقام هنرمند صورت خیالی اش مکاشفه و مشاهده شاهد غیبی است و این مقام هنرمند اصیل دینی و حکیم انسی است. حکیم انسی وهنرمند دینی کسی است که با ساحات نورانی روح انسانی ومرتبه ملکی و عالی حیات انسانی سر و کار پیدا می‌کند، باب حقیقت صناعت چنین هنرمندی، هنر روحانی است.

هنری که با عالم روحانی اتصال پیدا می‌کند.[5]

اگر در تصویر جا اتصال وپیوستگی بین این دو سنخ فضا، یعنی فضای عادی وفضای آفاق ملکوت که آن هم عالمی‌است واقعی و لیکن غیر مادی، وجود داشته باشد، نمودار اسم بعد متعالی فضای درونی غیر ممکن می‌گردد ودیگر نمی‌توان توسط همین آب و رنگ و شکل و صورت که در دست چهره‌نگار است انسان را از فضایی عادی به بعدی متعالی و فضایی ملکوتی تربیت کرد.

مینیاتور ایرانی نیز مبتنی بر تقسیم بندی منفصل فضای دوبعدی تصویر است، زیرا به نحوی می‌توان تمام افقی از فضای دو بعدی مینیاتور را مظهر  مرتبه ای از بود و نیز از جهتی  دیگر مرتبه ای از عقل و آگاهی دانست.

حتی درآن مینیاتورهایی که فضا یکنواخت و منفصل است، نمای مینیاتور کاملاَ با جبلت دوبعدی خود از فضای طبیعی سه بعدی اطرافش متمایز شده است و بنابراین فضا، خود نمودار فضای عالم دیگری است که بستگی حرف نوعی آگاهی عادی بشری دارد.

قوانین علم مناظر که در مینیاتور ایرانی از آن پیروی شده است قبل از اینکه رخنه هنررنسانس ونیز عوامل داخلی باعث انخفاض آن شود ، همان قوانین علم مناظر طبیعی است که اصول و آداب آن را اقلیدس و پشت از آن ریاضیدانان اسلامی‌مانند الهیثم بصری و کمال الدین فارسی تدوین کردند.

مینیاتور ایرانی باب اوقات طلایی خود همواره تابع این قوانین باقی ماند و از اصول این علم پیروی کرد و برطبق یک نوع حقیقت بینی که از خصوصیات دین اسلام است و نیز صناعت اسلامی‌، هیچگاه نکوشید به طبیعت دو بعدی روی کاغذ خیانت کرده و به طریقی آن را سه بعدی نمایان سازد ، چنانکه با بکاربردن قواعد علم مناظر مصنوعی (Persepective artficials) در مقابل هندسه اقلیدسی (Persepectivenatural) هنر دوره رنسانس و اوقات انخفاض هنر مینیاتور ایرانی سطح دو بعدی کاغذ را سه بعدی می‌نمایاند.[6]  

  نقاشی اسلامی‌به ابهام نمی‌پردازد و از قواعد مناظر و مرایا که نمایش دهنده عمق و انتساب است پیروی نمی‌کند ، همچنانکه به سمت کاربرد سایه و روشنها نیز نمی‌پردازد.   پیروی نکردن نقاشان مسلمان از شرعیات و قواعد مناظر و مرایا ، از روی عمدبوده است زیرا جز درموارد تصاویر کتب علمی‌مانند کتاب « الادیه المفرده » از دیوسکوریدوس ، یا کتاب البیطره ( دامپزشکی ) اعتقادی به حقیقت گرایی باب نقاشی نداشته اند .

  این در موردی است که نقاشی جابه‌جاکردنی از یک اساس بوده است ، لیک درمورد نقل از یک اصل ، نقاشان مسلمان به دگرگونه سازی متوسل می‌شدند .[7]

به سمت هر تقدیر جلوه گاه حقیقت در هنر، همچون تفکر اسلامی، عالم غیب و حق است، به عبارت دیگر. حقیقت ازعلم غیب برای هنرمند متجلی است و به سمت همین جهت، هنر اسلامی‌را عاری از خاصیت مادی طبیعت می‌کند.[8]

با پیروی کامل ازمفهوم منفصل و پاره از فضا، مینیاتور ایرانی توانست سطح دوبعدی مینیاتور را مبدل به سمت تصویری ازمراتب وجود سازد و موفق شد بیننده را از افق حیات عادی و وجود مادی و درون روزمره خود به مرتبه ای عالی تر از وجود و آگاهی ارتقا دهد و او را متوجه جهانی سازد، مافوق این آفاق جسمانی ، لکن دارای دوران و مکان و رنگها و اشکال خاص خود، جهانی که در ثانیه حوادث رخنه می‌دهد لکن نه به شکلی مادی.

همین جهان است که حکمای اسلامی‌و مخصوصا ایرانی آن را عالم خیال و مثال یا علام بوق معلقه خوانده اند. [9]

دکتر هانری کربن می‌گوید :

« وقتی بخواهیم ، جهانی را حرف چشمه های زاینده و گیاهان و ابرها و عوامل دیگرش ، که دارای نیروهای باحشمت و انوار مقدس است ،‌ نقاشی نماییم ،‌ این چنین جهانی نخواهد توانست به شیوه نقاشی تصویری طبیعت ساز  نمایش داده شود بلکه در این زمینه به سراغ هنری می‌رویم که از تمام جهت با دنیای نمادها سر و کار داشته باشد ، یا به سمت عبارت دیگر لازمست چنین مناظری را حرف توسل به شیوه‌های سمبیلک ( symbolique ) بنگاریم .

همانند مظاهر زمینی خلقت به هنگامی‌که « منظره خورنق » به وسیله روان آدمی‌به پندار آید ، این توجه از زمین خاکی ، سرزمینی آسمانی می‌آفریند که مظهری از منظره بهشت به رقم می‌آید.

از این جهت لازم خواهد بود . در اینگونه نقاشیها ، تمامی‌عوامل مقدس این تجلی ، گردآوری شود و در قالب نمادهای پاک و بی‌آمیغ به چهره طبیعتی نو آفریده ، نگاشته شود . »[10]

لیک قوه تخیل که به منزله آینه عالم ملک و ملکوت و تجمع این دو است ،‌ اگر با عالم ملکوت خود را برابر ببیند، بی‌واسطه ثانیه را منعکس می‌کند و اگر با عالم ملک تماس پیدا کند ،‌ به واسطه حس ، دل‌بستگی اختصاصی با آن پیدا می‌کند که صور خیالی ملکی تجلی‌گاه این تعلقند.

بنابراین اگر آدم قطع دل‌بستگی از عالم مثال و ملکوت پیدا کرد ، خیال او آینه آفاق ملک خواهد شد . هنرمند با این خیال دیگر ملک را از تماشاگاه ملکوت نمی‌بیند.

حال آنکه صورت خیالی هنرمند  اصیل و دینی به عالم ملکوت تعلق پیدا می‌کند و زمان و مکانی که برای او باب پوشش خیال منقش است و سپس در نقاشی یا معماری و شعر ابداع می‌شود باب حقیقت محاکات زمان و مکان ملکوتی می‌شود، او ملک را نیز از منظر ملکوت و در پرتو آن دید می‌کند. [11]

تماشا به انسان و طبیعت در نگارگری ایرانی:

نقاشی ایرانی یا مینیاتور ، تجسم و خلق هر چه بیشتر زیبایی های است که باب خیال روشن آرتیست نقش می‌بندد.

هنرمند مینیاتور عصاره التفات و زیبایی آنچه را که در طبیعت می‌بیند و عاطفه می‌کند به سمت یاری اصول بسیار دقیق و حساس و ویژه این هنر تجسم‌یافته می‌کند .

حرکات خطوط و تلألو رنگها و آزادی عمل و دامنه وسیع خیال ، این امکان را به آرتیست می‌دهد تا در بوجود آوردن زیبایی ها و بیان احساس به دلخواه خود حرف تدقیق به مهارت و قدرتی که در نتیجه سالها تمرین و کوشش باب گنجینه اندیشه و فکر و پنجه های او بوجود آمده اثر گیرا و شکوهمند بوجود آورد.

آنچه در آفریدن مینیاتور مهم است خلاصه و آسان کرده طبیعت و زیبا نمودن فرم هاست . بطوری که در یک اثر هنری تجلی خطوط ،‌‏ شکل هاست ، بطوری که باب یک اثر هنری تجلی خطوط ،‌‏ فرم ها و حالات و رنگها در ترکیب کلی و در جزئیات تمام زیبا و دیده نواز باشند .

هنرمند راستین در شناخت ماهیت و کیفیت قید اشیاء ـ حیوانات ـ نبایات ، احاطه و تسلط کامل دارد و چنان حرف روحیات مختلف انسانی و فلسفه روانی انسانها آشناست که می‌تواند صفت آنی پس از درک و عاطفه در مرحلة خلق، با دستی به رهبری خرد و عقلی در اختیار احساس، موضوع و اثر مورد نیاز را به راحتی ، صحیح و خیالی طراحی کند.[12]

ترکیب بندی مونومنتال (Monumental) و خاموش ، بخصوص آنگونه ترکیب بندی که حرف پیکره یا گروهی از پیکره های انسانی متمرکز است ، در نقاشی ایرانی معمولا یافت نمی‌شود.

نبودن چنین ترکیب بندی هایی در نقاشی ایرانی ، اساساً بدین دلیل است که نقاشی ایرانی از مفاهیم مذهبی سخت ، سوا نگاهداشته شده است ،‌ ولی همانطور که ...