آغاز
این رساله درباره
جذابترین حرفهها باب دنیا است. نیز درباب این
است که چگونه بتوانیم زیباترین، متقاعدکنندهترین و مؤثرین آلت صوتی-یعنی صدای
انسانی را تولید کنیم.
تأتر هنری است جمعی و وابسته به
کار گروهی، و بازیگران مردمانی هستند متکی به کار مشترک. کار بازیگری علیرغم اندیشه بسیاری اشخاص، بسیار پرزحمت و شاق
است[1].
آنان نمیتوانند مسئولیت خویش را تفویض کنند، نمیتوانند باب جریان تمرین و اجرا
مرتکب غیبت شوند و بدون همکاری نمیتوانند کار کنند. مهمتر از تمام ای نکه نمیتوانند
از زیر پاس تمرینهای شخصی و مطالعهی روزمره شانه خالی کنند.
بازیگران انسانهایی
اجتماعیاند که باید با خودشان و نقشهایشان رابطة روبرو داشته باشند. بدن و صدا
باید هماهنگ حرف یکدیگر حرکت کنند، همچون زمانی که بازیگر با دیگران حرکت و گفتگو می کند. این نکات پیشة
بازیگر را هم جذاب میسازد و هم بسیار مشکل.
من خود به عنوان
بازیگر و کارگردان، و تماشاگر، بسیار دیدهام که دانشجویان و مجریان کم تجربه و
بعضاً پر آزمایش به سمت هنگام اجرای نقش، اجرای کل امی پیچیده که مستلزم طراحی و تربیت بیان است، هراس از نرساندن
صدا در سالنی بزرگ، پرداخت خصایص شخصیت، الگوهای متفاوت کلامی، مسئله زمانبندی و
نیاز به سمت تساهل صدا، مشکلات عدیدهای پیش روی خود مییابند. در هرحال خوانندة
این سطور- بازیگر- باب ارتباط
با این مشکلات پیوسته حرف پرسشهایی مواجه است، و
این رساله باب پی آن است پاسخهایی پیش رو قرار دهد تا هم اندیشه نظری او را پیرامون
مسایل صدا و بیان صوتی بالا ببرد و هم مادهها تمرین عملی برای وی تدارک ببیند . حتی
بسیاری معلمین صفت آوا و همچنین بازیگران
توانای صحنه به ما یاد آور میشوند که
بازیگر باید نکاتی پیرامون آواز خو اندن بداند. زیرا آواز خواندن یکی از بهترین
راههای تربیت آوا است. "خواندن"، حس درک زیر و بمی را تقویت میکند،
توجه به سمت ضربآهنگ [2]
را ملکه ذهن میسازد، آگاهی از ضرب را افزایش میدهد و سبب روانی و آشکارایی میگردد.
بازیگر باید بیاموزد
و آنچنان عمل کند تا به روح تماشاگر ید یابد. کار بازیگر این است که خویش را
برانگیزد و سرزنده و هوشیار نگاهدارد، نه به خاطر خود بلکه به خاطر تماشاگر. سخن
گفتن بخشی از تخیل است، و اگر بازیگر درکی از آنچه بر زبان میآورد نداشته
باشد، یا اینکه باب کجا بیان میگوید و با چه کسی، صرفنظر از اینکه درست یا نادرست
صدا تولید میکند، سخناش شنیده نخواهد شد.
نکته مهم دیگری که
بازیگر باید به سمت آن بیاندیشد این است که بکوشد تماشاگر را حرف آنچه میگوید درگیر
سازد، نه اینکه او را متوجه فنون بیان نماید. فرق است میان به نمایش گذاشتن خلاقیت
از جاده به کارگیری مهارت، و عرضة احاطه و فن.
بالاتر اشاره کردم که صدا مانند سازی است که باید آنرا نواخت. بازیگر لازم
است بتواند این ساز را هم قید و هم کند بنوازد، و در اجرا این کار هم فنی باشد و
هم با احساس، اما باب اینکه کدامیک را بر دیگری مقدم بدارد جای بحث و مجادله
نیست-فن وسیلهای است برای جابجایی هرچه بهتر حقیقت عاطفه (یا محتوا)، و چنانچه
بازیگر بر این پندار باشد که یکی از این دو در الویت است، به راه خطا رفته.
بازیگر بایست است ضمن فراگیری فن، شرایط فراخواندن احساسهای گوناگون را به
عنوان مشقی از مشقهای بازیگری باب درون خود ایجاد کند. یکی از اهداف این رساله این
بوده است که ضمن تدارک مواد تمرین سازنده و کارآمد، آنها را به سمت گونهای الگو کند که
تمام دو مورد مزبور، یعنی فن و احساس برای اسم قابل تجربه باشد. اگر خواننده
بازیگر است، پشت این جزوه دربارة اوست، دربارة صدای اوست. تمرینهای صدا و بیان که
در این اطاق ارایه می شود از ساده تا پیچیده –مقدماتی تا پیشرفته را شامل خواهد شد
که برخی از آنها را ضمن کار گروهی یافتهام که در جای خویش به آنها اشاره خواهم کرد.
شما به عنوان بازیگر به توان صدا نیاز دارید. اگر توانستید این نیاز را باب خود
احساس کنید,به وجوب تربیت صدای خود پی خواهید برد. من امیدوارم چنین شود، زیرا در
این چهره امکان عظیمی را به سمت حوزه بازیگری خود وارد میسازید و نتیجتاً توان اجرای
تولیدی را که باب آن شرکت میجویید بالا میبرید. یادگیری این فن ویژه مشکل،اما در
عین اسم لذت بهر است. به اصل هنر بازیگری بیاندیشید تا به معیارهای بازیگری خوب
دست یابید و بتوانید بازیگری رایج باب تولیدات صحنهای و تصویری امروز را در
کشورمان بررسی و نقد کنید[3].
"استانیسلاوسکی"
را همه نیک میشناسیم، او نه تنها یک نظریه پرداز بلکه همچنین تکنسینی ممتاز بود
که برآن شد حرف حقیقت و زیبایی را باب حوزة کلی تأتر وارد سازد. او میگفت: «تفاوت عمدة میان هنر بازیگر و هنرهای دیگر باب این است که سایر هنرمندان ممکن
است زمانی که به آنان الهام میشود چیزی خلق کنند. اما هنرمند صحنه، باید آقا و
آقا مکاشفه خود باشد و باید بداند چگونه آنرا هنگام اجرا فرابخواند، این است راز
اساسی هنر ما. بدون این، کاملترین فنون، عظیمترین بخششها نیز کاری چهره نخواهند
داد[4].»
بازیگر رابط میان نمایشنامه نویس و تماشاگر است. صدای او وسیلهای است که اثر
نمایشنامهنویس توسط آن عینی میگردد، و از راه ثانیه فکر و عاطفه اثر جریان پیدا میکند.
از این رو بازیگر عهده دار مسئولیت معینی نسبت به نمایشنامهنویس، کارگردان،سایر
بازیگران و تماشاگران است. کلمات نمایشنامه به یک معنا جزء تغییر ناپذیر هر اجرای
بازیگر است. بازیگران حرف خصوصیات جسمانی متفاوت و تفسیرهای گونهگون ممکن است به
ایفای پرتره بپردازند، اما باز هم واژهها همان است که نمایشنامهنویس نوشته است. با
این وجود خود واژهها بسته به اینکه به چاه نحو توسط بازیگر ادا شوند مستعد انتقال
معانی متنوعی هستند. همین چسان ادا کردن است که نیاز بازیگر را به فن پیش میآورد،
و تمام گاه سخن از نیاز فنی به میان میآید صدا وبیان روشنتر و مهمتر از هر فن
دیگری خود را مینمایانند. پرورش و تربیت بیان بازیگر باید قید باشد که وی را
قادر سازد بر صدای خود با تدقیق به ارتفاع, لحن، زیر و بمی، زمانبندی و وضوح واژهها
توانایی کامل پیدا کند، زیرا حد استطاعت او برای تفسیر شخصیتهای گوناگون توسط خصوصیت
کنونی صدای خود وی و میزان قابلیتی که وی میتواند آنرا به کار برد بسته میشود.
برای از میان برداشتن این محدودیت تنها میتوان به تربیت صدا و بیان از جاده صحیح و
علمی روی آورد. "جودیت تامپسون" نمایشنامه نویس همدوره کانادایی، در مقدمة
نمایشنامة کوتاه خویش بنام "صورتی" اظهار میکند:«من معتقدم آوا دری است
که ما را نه تنها به اندر جان فرد، بلکه به درون روح یک ملت و فرهنگ آن، به درون
روح یک طبقه، یک اجتماع،یک نژاد راهبر میشود[5].»
بیشتر دانشجویان بند بازیگری با صداهایی که دارند گذران میکنند، صدایی که
به سمت کمی تغییر میکند،این صدا را میتوان بهتر کرد یا بدتر کرد. لیک از آنجا که
این صدا آلت موسیقی بازیگر شمرده میشود وطیفة اوست که به سمت نواختن صحیح آن همت کند.
این رساله پیشنهادها و تمرینهایی برای تولید و نواختن صدا در حرف دارد. بازیگران
دانشجو و تازه کار باید مطالبات صناعت خویش را که عبارت از ذکاوت ، هوش، قوهی تخیل
وبیان تربیت شده است بشناسند و از حوزههای اساسی پژوهش یعنی موسیقی، نقاشی، نگارش
و خواندن آگاه باشند.
از دیگر اهدافی که ضمن تحریر این جزوه دنبال میشده این است که تمرینهای
آن بازهم باب کلاس و هم به هنگام تمرین نمایشنامه به راحتی، البته زیر نظر مربی مجرب،
قابل استفاده باشد. اما بازیگر علاقهمند, به سمت تنهایی نیز میتواند باب تمرینهای
روزانه خویش از آنها استعمال کند یا آنها را مبنا قرار دهد. آنچه باید حرف آن تاکید
گذارم این است که تمرینها به ویژه تمرینهای تنفسی- دم و بازدم- باید به درستی
فراگرفته شوند. بازیگر حرف سرآغاز این تاخت مرحلة اساسی را عملاً به درستی نیاموخته
است همچنان به بود مربیای که او را راهنمایی کند نیاز خواهد داشت.
اثنا شروع، تمرین را با ذهنی راحت و بدنی بدون گرفتگی ابتدا کنید. نخستین
توصیهای که در بستگی با راحتی بدن [6]
باب هر جدال مربوط به آموزش بیان و بازیگری مطرح میشود این است که بدن منقبض در
بیننده ایجاد انقباض میکند. جز این، انقباض برای خویش شخص نیز مشکلاتی از بابت
تولید صدا بوجود خواهد آورد. در هر حال مرحلهها مربوط به سمت راحتی بدن، گرم سازی
اندامهای صوتی، تنفس، جای دهی صدا، رساندن صدا را مقدمتاً با استفاده از تمرینهای
ارایه شده پس سرگذارده و سپس وارد مرحلة تمرین روی اندامهای صوتی شوید و آنگاه
کار روی متون را آغاز کنید. برای این مرحله قطعاتی از تراژدیها و کمدیهای یونان
و رمیدن را به عنوان شروع کار با نوشته برگزیدهایم، و سپس در ادامه با قطعاتی منتخب از
رد نمایشی دورهی رنسانس انگلیس و فرانسه تمرین را پی خواهیم گرفت و سرانجام
قطعاتی از متون نمایشی سده بیستم را با توجه به تغییراتی که زبان تأتر اسیر آن
گردیده است خواهیم آزمود. اشعار و قطعاتی منثور نیز از سرایندگان و نویسندگان
پیش و معاصر ایران در مجموعهی تمرین گنجانده شده است حرف به دور از دغدغههای
مربوط به شخصیت، روی ساختار جمله، معانی و مواد صدا متمرکز شوید. این الگو اشعار
به سمت اندازهی صحنههای نمایشی مهماند چرا که با به کارگرفتن واژههای خاص، فضای
حماسی، عرفانی و غنایی خاص خویش را ایجاد میکنند و انتقال این فضاها از طریق صدا
میتواند تجربهای همسنگ جابجایی صوتی کنش
صحنهای باشد. از رهگذر این تمرین و تربیت تدریجی بیان قابلیتهای گویشی و نگارشی
زبان فارسی و قابلیت های موسیقایی این لسان را که آماج ملیت و فرهنگ ملی ما
شناخته میشود میتوان متجلی نمود، و این خود وظیفهای است که به ویژه دست
اندرکاران هنرهای نمایشی نباید آنرا از یاد ببرند.
اطاق دارد به انگیزه مهمی استعاره کنم که در نگارش این رساله
نقش داشته است: کمبود شدید مطلبها نظری و عملی راهنما در این زمینه، و همچنین توصیهی
بسیاری از دوستان و دانشجویان، و علاقهای که شخصاً نسبت به سمت موضوع احساس میکردم.
خوشبختانه دسترسی به سمت منابع معتبر در زمینه صدا و بیان و نیز تجربهای که عملاً از
کار گروهی کسب کرده بودم راه را روشنتر بر من نمودار ساخت تا کار تحریر با لغزش
کمتر پیش برود. با اینهمه خالی از کمبود نمیتواند بود. امید آن دارم که از نقطهنظرهای
آزمودگان راه آشنا و بهرهمند شوم.
بخش اول
تاریخچه
چشم انداز تاریخی صدا و بیان[7]:به منظور بررسی اصول و قواعدی که از دیرباز چراغ راه
بازیگران بوده است حرف آنان بتوانند روی صحنه تکلم کنند و قوهی ناطقة خود را به
قصد ایجاد گونهای ارتباط مطلوب و معین مورد استعمال قرار دهند، ابتدا لازم است
توجه خویش را با امعان تمام به علم معانی بیان [8]
(یا تکنیک خطابه) معطوف سازیم تا راه درازی را که مقولهی صدا وبیان-انتقال صوتی- در
تاریخ نمایش، و برون از این حوزه، پیموده و تغییراتی را که متقبل شده است بهتر باز
شناسیم.
معانی بیان فنی است عملی و مبتنی حرف تمهید و قواعد واقعی توأم با نظریهای
کلی در خصوص آنچه به طور محسوس در فرآیند تکلم رخ میدهد و اینکه چسان آدم نسبت
به روشهای گوناگون بیان[9]،
عضلانی، زیبایی شناسانه، و عاطفی واکنش میدهند. معانی بیان برای قدما به کوه طور کلی
عبارت حیات از فن تکلم و نگارش [10]
."ارسطو"اعتقاد داشت معانی بیان فنی است که همه آدمان آنرا بکار میبندند
برایچه که همة آدمیان درگیر بحث و انتقاد میشوند،در مظنهها اتهام قرار میگیرند و به
پدافند میپردازند. برخی به سمت طور تصادفی، و برخی با روشی کاملاً آگاهانه و سنجیده [11]."
همانطور که میدانیم ارسطو در کتاب تکنیک شعر به منظور مطالعهی چگونگی بیان اندیشه به
چهره کلام ضمیر اول شخص جمع را به معانی بیان ارجاع میدهد. بهر اعظم نظریهی خطابت نزد ارسطو و
سایر منتقدین(از تمام کوئینتلیان [12]،سیسرو[13]،...)
به یکسان بازهم برای فن تحریر نثر و هم شاعری قابل اجرا است. ارسطو خود ناقد تیز
سنان مربیان حرفهای معانی بیان بود زیرا آنان چاه در مجالس عمومی و چه در
دادگاهها بر جزئیات فنی تذکیر تمرکز میکردند، آنان جوهرة موضوع اشان را که عبارت
از بررسی راههای متقاعد ساختن حیات از دست میگذاشتند، و نادیده میگرفتند که خطابت
سنجیده یا سیاسی یک شکل متعالی هنر ایشان محسوب میشد. خطابت گونهای کتاب بود که
خطبا مینگاشتند. شاید بتوان حرف گونهای آموزش که "سقراط" حرف شالودهای
بیشتر فلسفی در مکتباش به سمت ثانیه میپرداخت. این آموزش تلویحاً پاسخی است به اتهامات
"افلاطون"، زیرا آموزش مزبور تأکید داشت بر اینکه معانی بیان صناعت است، و
هنری مفید.
"ارسطو" عقیدة خود را پیرامون معانی بیان اینگونه اتساع میدهد:حقیقت
و انصاف نیرومندتر از متضادهای خود هستند و اگر کسانی که از آنها دفاع میکنند به
واسطه تصمیمات اشتباه دستخوش شکست شوند نکوهش
متوجه ایشان است برایچه که معانی بیان را نادیده گرفتهاند. حتا دقیقترین معرفت
نخواهد توانست کسی را قادر سازد تا جمعی را متقاعد سازد، زیرا هنگام صحبت حرف آنان
شخص باید نظر به سمت فرضیات همگان با آنان بحث کند. حمایت از خویش در جلو مشتهای دیگری
آزرم ندارد،چرا دفاع کردن از خویش در برابر کلمات شرم داشته باشد؟ به سمت یقین، توانایی
برای سخن گفتن میتواند در برابر مقصدها شیطانی مفید افتد [14]..
. فلاسفه میان پیشهی حکایتگر و پیشهی خطیب نیز مشابهتی میدیدهاند، از جمله سقراط
که پیشه (تخنه) را اینگونه تبیین میکند:«فهم اندیشة شاعر و همچنین کلمات، زیرا
نقال باید اندیشة شاعررا برای مخاطبیناش تفسیر کند[15].» معتقد بودند که شاعر[16] الم و توان درون خود را به نقال منتقل میسازد و نقال نیز به نوبة
خود آنرا به شنوندهگانش انتقال میدهد. افلاطون در رسالة گرگیاس[17] توجه خود را به سمت مربیان جدید فن نثر نویسی، یعنی سخن دانان و
عالمان علم بدیع مورد نظر میسازد. او در این جزوه به بررسی پیشة (تخته) ایشان میپردازد.
سر اجرا این جدال به این نتیجه میرسد که چنانچه فن نثر نویسی پیشه شمرده شود پس
باید متضمن معرفت ویژهای باشد.اما این معرفت چیست؟ گرگیاس بر آن میشود حرف به
تبیین معانی بیان بپردازد، ونهایتاً میگوید معانی بیان تکنیک متقاعد ساختن است. آنگاه
سقراط دوگونه بازنشسته سازی را متمایز میسازد:«یکی از آندو حرف اساس معرفت است و
چیزی را میآموزاند، و دیگری صرفاً مردم را نسبت به چیزی به مرحلة باور میرساند و
مستلزم هیچ معرفتی باب شخص متقاعد سازنده نیست. این آخری همان متقاعد سازی خطیب
است، و از آنجا که خطیب به سوژه متضمن درست و اشتباه میپردازد بسیار مهم است [18].»
معانی بیان کلاسیک دارای پنج بهر به سمت قرار زیر بوده است: ابداع [19]
،ساماندهی،[20] چیرهزبانی [21] ، یادسپاری[22] ، انتقال صوتی[23]. در مرحلة درآغاز خطیب یا سخنور به سمت بررسی موضوع مورد نظر خود می
ادا و در مرحلة دوم جزییات آنرا آرایش و سامان میداد، در سومین بار شکل
کلامی معینی برای آن تعیین میکرد و در مرحلة
چهارم آنرا به سمت یاد میسپرد،و آخر به مخاطبین خود منتقل میساخت. در طول
قرون متمادی کاربرد معانی بیان و خطابه، مرحله بلاغت، یعنی یافتن شکل کلامی مناسب
برای سخنوری بحث برانگیزتر از مراحل دیگر بوده است. چرا که همواره سخنگو باب تلاش
میبود تا با بکار بردن سبک آراستهای ویژگی فردی خود را به سمت رخ مخاطب بکشد. فهم
اینکه چرا معانی بیان و تکنیک سخنوری باب یونان باستان تابدین پایه و منزلت رسید دشوار
است. عقیده بر این است که:" از آنجا که خواندن و تحریر مشکل و تخصصی بود،
جامعه یونان حرف بیان شفاهی تکیه کرد. باب نتیجه، معانی بیان پرتره محوری در تعلیم و
تربیت این اجتماع ایفا کرد، جامعهای که درآن پشت از آموزش خواندن، نوشتن، ریاضیات،
موسیقی و ژیمناستیک، پسران باب سن چهارده سالگی به مدرسه معانی بیان ایلچی میشدند
تا مبانی نظری سخنرانی را تعلیم ببینند و مهارتهای عملی را باب این زمینه کسب
کنند. برخورداری از چنین مهارتی نشانة هوشمندی و موجب امتیاز و افتخار در این جامعه
اشرافی که تماماً باور داشتند سخن و سخنوری نشانة خرد است، بود.» [24] میتوان حرف اصول تکلم مؤثر روی صحنه از واحد زمان ( 400 پیش از میلاد و با
ارسطو منشاء یافت، هموکه "فن شعر" و معانی بیان وی مبانی شکل و
کارکردهای تراژدی در تأتر را تبیین نمود. او معانی بیان را مهارتی میداند «که
توسط آن باب مییابیم چاه چیز بنا به تعبیر ما در ارتباط با یک موضوع مؤثر واقع
خواهد شد حرف اعتقاد سامع کسب شود.» [25]این نکته از نظرز ارسطو از اهمیت ویژهای برخوردار بود،
خیر فقط از بابت سخنوری، بلکه بعدها به سمت خاطر تعمق در کل فرآیند تأثیر سخن برمخاطب
در تمدنهای بعد، و در دورههای بعد در پهنه نمایش. منظور ارسطو از "اعتقاد"
الگو هیجانات [26] یا عواطف[27]
مناسب بود. وی خاطر نشان میسازد انتخاب
واژهها و تسلط بر آوا و ریتم باید متناسب با یکدیگر باشند. و همین نکته میرساند
که ارسطو از مسایل معطوف به احضاریه اعتماد اسم شنونده از طریق بلاغت به خوبی آگاه بوده
است.به سمت سخن دیگر، محتوا در زمینة مربوطه بهترین راهنما برای شکل یا روش سخن گفتن
بود. یکی از انتقالهای صوتی مناسب برای بازیگر از"فعل" یا کنش معانی
بیان چشمه میگرفت، فعلی که میطلبید صدا،بیان چهره، اطوار و بروز بدن با متن و
فحوا سازگار باشد و منش آنرا آشکار سازد.
تأثیر معانی بیان و صدای صفت در یونان دیرین از وجوه بسیار مورد توجه بود.
این قضا تا اندازهای به دلیل شوکت و بزرگواری تأترهای فضای باز و طبیعت نکته سنج
تماشاگران بود و تا اندازهای نیز به دلیل ماهیت شعری و اپرا گونة تراژدیهای
یونانی که میطلبید بازیگر دارای توان تک خوانی باشد و هم بتواند آوا بخواند. «از
بازیگران انتظار میرفت به سمت خوبی تکلم کنند، و اراده صدای خود را به منظور انتقال
عواطف شخصیت مورد استعمال رسم دهند. بازیگران بزرگ،نظیر اسپوس[28] به خطبای بلند آوازه دور خویش گوش میسپردند تا قدرت انتقال صوتی و
اطوار خود را بهبود بخشند.»[29] تمامی اینها به این سبب وجود داشتند تا تماشاگران بتوانند در
سراسر آن تأترهای بس عظیم کلمات را بخوبی بشنوند.
بازیگران آنقدر که مقید به سمت الگو عاطفی متن بودند در پی این نبودند که ویژگیهای
پرده یا جنس را بازسازی کنند." اسکار براکت" یادآور میشود که «بازیگران
بیش از هر چیز به سمت خاطر زیبایی لحن صدا و توان انطباق شیوة تکلم با خلق و خو و
شخصیت، مورد حکم رسم میگرفتند [30]. با وجودی که سبک بازی به سمت شدت مبالغهآمیز و غیر واقعگرایانه بود.
بازیگر رهنمود ارسطو را برای بیان جملات خود همراه حرف انفعال درخور به کار میبست.
از سویی نیز اعطاء جوایز به حافظه خویشاوندی تکلم خطابت گونه، خود انگیزهای به جا میبود
حرف بازیگران به سمت دقت آموزش ببینند. حتا پرهیز غذایی ویژه به سمت منظور آراسته نگاهداشتن
اندامهای صوتی ایشان معمول بود. مدرک دیگر حاکی حرف پیوند پراهمیت خطابه و انتقال تأتری
را میتوان در روش"دموستن"[31] خطیب مشاهده کرد که «با استفاده از روشهای تولید آوا که بازیگران
بکار میبردند و ادا و ریتم و زمان بندی را مطالعه میکردند.» [32]
آموزش میدید.
در دورة جمهوری رمیدن [33]، فن سخنوری و اخلاقیات رو به سستی نهاد، اگر چه به سخنرانان گفته
میشد که خطابت میتواند وحشیها[34]
را متمدن سازد."جرج کندی" باب کتاب "سخنوری باب رم باستان از 300 پیش
از میلاد تا 300 بعد از میلاد" متذکر میشود که تشنگی کسب درآمد و زندگی لذت
جویانه به سمت اضمحلال نظم و انتظامی که لازمه هنرها،علوم یا سخنوری است مدد رسانید.
بخشی از این امحا باید به پای "سیسرو" نوشته شود، همو که در رسالة
خطیب[35]
نظریههای معطوف به معانی بیان و خطابت را مطرح میسازد و استعاره میکند که خطیب
باید همدردی تماشاگر را برانگیزد، حقیقت را به تایید رساند و عواطف آنان را به
انفجار آورد، خاصه با استفاده از چاشنی طنز که حسن نیت او را نسبت به کسانی که
برایشان سخن میراند میرساند[36]. در خصوص مسئله انتقال و استفاده از عواطف، تعالیم سیسرو مدافع
سبکی است استادانه,آراسته و مؤثر.خطابتِ مدنظر تعالیم سیسرو همچون فن ابراز ما فی
الضمیر تلقی میشوند و نه صرفاً تکنیک ترغیب و تحریک مخاطب.
در دروة امپراتوری رم[37]، کوئینتیلیان[38]
بزرگترین تأثیر را بر سخنوری گذاشت. باب طول تاریخ این فعالیت از او به سمت عنوان یک
فیلسوف یاد میکنند. او از سوی دولت منصوب شد تا وضعیت سخنوری را باب حوزههای آموزش
اصلاح کند. «او میکوشید آن سبک دکلاماسیون را که در اوایل سده توسط "سنکا [39]"
معمول و شکوفا شده حیات خنثی سازد. باب این ایام مباحث نامأنوس و باور نکردنی، سبک
مبالغهآمیز و قراردادی غیر حقیقت گرایانه باب روز بود [40].
"کوئینیلیان" در تمامی دوازده رساله خویش پیرامون تربیت خطیب که به نظریة
خطابت باستانی نخصیص داده است. نظریه سخنوری را مورد تجدید نظر قرار میدهد و
برنامههایی برای تعلیم سخنور از سنین خردی حرف کهنسالی تدبیر میکند. وی به سمت خاطر
نظریاتاش پیرامون سودمندی رفتار اخلاقی کودک باب راستای خطیب خوب شدن بسیار زبانزد
است. اصولی که "کوئینتیلیان" مطرح ساخت در تحول جابجایی صوتی دارای اهمیت
بسیار زیاد است. او باورمند است:«که کل امر انتقال از طریق آواز با دو چیز متفاوت
مربوط است، یعنی صدا و اطوار، که یکی طالب دیده است و دیگری گوش را میطلبد، و توسط
همین دوحس تمامی عواطف به روح دست پیدا میکند. لیک صدا از بابت جلب توجه ما به
خود مدعی نخست است برایچه که حتا ادا با آن هماهنگ میگردد [41].»
باب خصوص مسئله انتقال نیک و انتقال مناسب "کوئینتیلیان" بر اهمیت
استفاده از نوعبهنوع تأکید میورزد، اما نه به قیمت اهمال از انطباق صدا به منظور
متناسب ساختن طبیعت مباحث گوناگون و حال و هوایی که آنها خواستارند. او میان
عواطف حقیقی و عواطف کاذب و جعلی تفاوتی خاص قایل میشود، و برای نیل به باورپذیری
صوتی پیشنهاد میکند عواطف به سمت اجرا درآیند. « نکته اصلی ایجاد عاطفه مناسب در یک
تک است، و شکل ادا کردن تصویر ذهنی از امور واقع و به نمایش درآوردن عاطفهای که از
حقیقت قابل تمیز نیست... صدا نمایانندة خرد است و مستعد بیان و احساسهای گوناگون
آن.[42]»
معلمین رومی خطابت، از تمام "کوئینتیلیان" از بازیگران به عنوان
الگوهای مناسب برای تقلید الهام میگرفتند، خیر فقط بابت وضوح صوتی، بلکه به خاطر گیرایی
و ابهت انتقال. بازیگران رمی در خصوص حفظ زاویه سر استواری پاها، استفاده از
دستهاو آهنگهای صوتی متناسب با تمام احساس و نوع موقعیت به طور گسترده تعلیم میدیدند.
از آنجا که تأترها وسیع بودند این فراگیری مهم و الزامی بود. در مقدمهی نمایشنامهی
"زندانی" اثر "پلوتوس" از لسان گویندة مقدمه می شنویم که
عتاب به یک تن از تماشاگران میگوید: «عجبا، ثانیه بابا از آن ته میگوید متوجه
داستان نمیشود. بیا جلو، اگر جایی پیدا نمیکنی بنشینی، میتوانی یک جا پیدا کنی
قدم بزنی.»[43]
جایگاه نشستن تماشاگران گاه 14000 تن را در خویش جای می داد، و این بدان معنا است
که حرکت بازیگر، ادا و مهارتهای صوتی اویحتمل به کوه طور قابل ملاحظهای درشت میشدند. بازیگر رمی به سمت همراهی موسیقی و صورتک برای
تماشاگران دکلمه میکرد. صناعت وی باب این نبود که به طرزی واقعگرایانه مردمان را از
زندگانی واقعی ترسیم کند، بل باب این بود که تلفظی واضح داشته باشد و عاطفهی مناسب
را که میانجیگری ادا مناسب پشتیبانی میشد منتقل کند. همچنین از او انتظار میرفت که
بتواند به سمت خوبی بخواند و برقصد. ظرافتها و حساسیتهای نمایش رمی، بویژه کمدیهای
مردم اجابت و محبوب عامهی "پلوتوس" فرصتی ارزشمند برای بازیگر فراهم میآورد
حرف مهارتهای خود را بیازماید.
پس از فروپاشی زندگی شهری سامانند، خطابت نیز کم و بیش دوست با آن از میان رفت. ظهور مسیحیت بازهم بار عقلانی خطابت و بازهم در عین حال آگاهی از قدرت خطابت را از بابت موعظهی مسیحی همراه آورد." سن آگوستین"
سخن خود را با زلف ابتدا کردم چرا که
هیچ چیز در مناسبت موسیقی گویاتر از شعر نیست و خود شعر گویاتر از هر چیز دیگر.
توضیح و تفسیر کار غافلان است و نه
عاشقان. تعشق دلیل بر نمی دارد و موسیقی عشق است. محافل ادبی کشتارگاه اشعارند،
جاییکه ابیات به سمت عملکرد و فاعل و مفعول تجزیه میشوند، شعر را باید جذب کرد، باید سر
کشید، تحلیل کار غافلان است.
وقتی پای موسیقی به سمت میان آید باید
خاموش شد باید اذن جان سپرد ولی افسوس و صد افسوس که عادت کرده ایم همه زبان باشیم
و هیچ گوش.
در ابتدا اقرار می کنم که بیان اظهارداشتن در
مورد موسیقی کاری است قید دشوار چرا که موسیقی ار به راستی شنیده شود عقل و
هوشیاری را از انسان می رباید و جاییکه آدم هوشیار نیست چه جای سخن اظهارداشتن است.
باب این سنت دانشگاهی که آموخته ایم
همه چیز را با واسطه یاد بگیریم و یاد بدهیم، چه چاره است بجز اینکه قید صفحه ای در
بیان و بسط موسیقی سیاه کنیم و باب انتها راه به جایی نبریم.
پس بگذارید از همین ابتدا اعتراف کنم
که این راه به سوی ناکجا برپا است بهجز برای اهل دل و کسانی که در این نوشته ها
اشاراتی چند بیابند و باقی راه را آنچنانکه باید بپیمایند، از این رو همراه این
مقاله یک CD موسیقی و اندازه 24
اسلاید ضمیمه کردهام حرف تمام حرف و سخن نباشم، باشد که مقبول نظر واقع شود.
با نگاهی به سمت تاریخ بشر سبک های گوناگون و مشخصی را باب پهنه وسیع زندگی
موسیقایی انسان دید می کنیم که همیشه هم در حال تحول بوده اند. ضمیر اول شخص جمع شاهد رویش و
پیشرفت گامهای پنتاتونیک[1]
در شرق آسیا، صورت های ظریفی از اوزان چندآوایی در به آوا باب آوردن ناقوسها [2]
و دیگر آلات موسیقی ضربی[3]
در نواحی اکناف اندونزی و قبله شرقی آسیا هستیم. در باختر آسیا، محدوده عربی زبان
شمال آفریقا، ایران، پاکستان، هند و بنگلادش چنان نظام ملودیکی به ثمر رسیده است
که در نهایت زیبایی و هماهنگی قرار دارد و در ثانیه از صدای انسان به سمت عنوان زیباترین
و رساترین آخشیج موسیقایی استفاده می شود.
آنجا می رسیم به سیاهان آفریقا و در
آنجا شاهد کهن ترین اوزان بشری هستیم که از آنها به عنوان ضروری ترین عناصر
اجتماعی استعمال می شده، اجتماعی که باب آن زندگی بشر پوشیده در اصوات بوده و این
اصوات بودند که باب عملی ترین و باب عین حال رویایی ترین وجه ممکن به زندگی بشر آن
دوره معنی می دادند.
حتی همین نواحی جغرافیایی وسیع نیز
تقسیم بندی های خاص خود را دارند و هر تقسیم بندی به سمت نوبت خود زیر مجموعه ها و
گروه بندی های متعدد دیگری را میطلبد، تمام کدام از این آلبوم ها در نوع خود منحصر
به فرد و غالباً دارای یک ویژگی بومی هستند.
برای شناسایی فرهنگ های مختلف، بوم
شناسی نقش مهمی بازی می کند. بعضی از این دائرهالمعارف های موسیقایی دوره ارتفاع شکوفایی خود
را صدها سال پیش طی کرده اند و تاثیرات به سزایی باب تفکر و خلاقیت موسیقایی کشورها
و سرزمین های اطراف خود داشته اند، سرزمین هایی که جنگ ها و پیروزی های متعدد را
از سرگذرانده اند، سیلها و خشکسالی ها به سمت خود دیده اند ولی همچنان آداب خود را حفظ
کرده اند.
یکی از ستبرترین این سنتها که هرگز
دوام خود را از دست نداد بلکه بازهم از طریق قوای درونی و بازهم به وسیله تفکرات و
تصورات و پالایشهای خارجی خویش را غنی کرد، آداب موسیقی هندی است.
ریشه های این آداب به سمت 6000 سال پیش بر
می گردد، البته این تاریخ گذاری حرف مبنای شواهد تاریخی مکتوب است و چه بسا این سنت
دارای قدمت بیشتری نیز باشد. اولین نظام دقیق موسیقایی مربوط به سمت سومریان است.
موسیقی پاره ضروری آیین ها و مراسم مختلف در زندگی سومریان بوده، ایشان درمعابد و
مقبره ها از موسیقی و آلات موسیقایی استفاده می کردند.
از آنجا که جهت شنیداری موسیقی ابعاد
وسیع تری از جهت نوشتاری آن دارد، بقایای مکتوب از این فرهنگ غنی موسیقایی بسیار
اندک است و به چیزی بیش از آنچه به طور جسته و گریخته در طول زمان به دست ما رسیده
است نمی توانیم اکتفا کنیم.
شعله های این فرهنگ غنی در زادگاه خود
باقی نماند بلکه باب نواحی مختلفی همچون مصر حرف تمدن باستانی 6000 ساله خود و هند و
یونان نیز در گرفت. گرچه هند از دید مکانی در فاصله دورتری قرار داشت ولی دروازه
های این سرزمین باب شمال غربی همیشه به روی موجهای موفق دیگر تمدنهای باستانی گشوده
بوده؛ «هاراپا» در «پنجاب» و «موهنجودارو» باب «سند» شهادتی حرف این گفته می باشند.
فرهنگ و شهرنشینی هندی واقع باب غرب آسیا
هرگز فرهنگی منفعل نبوده بلکه همیشه در رابطه ای روبرو با دیگر دائرهالمعارف ها، نظریه
ها و تجربیات حتی پیمان ها و اصطلاحات مختلف را پذیرفته، فراگرفته و در خویش انجذاب و
حل کرده و در مقابل، تمام این اطلاعات را به سمت سوی شرق، به لائوس و کامبوج و اندونزی
و تایلند و ویتنام فرستاده.
اقوام و مردمانی که باب دورانی بیش از
6000 واحد زمان ( به این سرزمین وارد شده اند هر کدام موسیقی مخصوصی را به همراه آورده اند
که این قضا هند را حائز مجموعه ای غنی از معرفت و دانش موسیقایی کرده ولی هرچند هم
که این تاثیرات گوناگون و متفاوت بوده باشند، موسیقی هندی همچنان هویت و یگانگی خود
را در گذر زمان حفظ کرده است.
وجوه مشترک بسیاری بین اشکال انتظام های
موسیقایی در هند آشکارا است که از این جمله می توان از برتری موسیقی آوازی، وجود
آلات ظریف ریتمیک و نقش مهمی که هر کدام از این آلات در تمام قطعه ایفا می کنند، طبع
ملودی خطی، اهمیت بداهه نوازی و بستگی نزدیک بین موسیقی، رقص و هنرهای مشابه نام
برد.
در فرهنگ هندی گرچه با جلوه ها و
نمودهای متفاوتی از موسیقی روبرو هستیم ولی حقیقت همچنان تنها است. بنیادهای فکری
و رویه زندگی در جای جای این تمدن وسیع بشری از سرچشمه ای تنها تغذیه می کند،
حقیقتی که در تار و پود زندگی هر هندی، متعلق به سمت هر دوره تاریخی که باشد تنیده و
با ثانیه یکی شده است.
موسیقی جزء عناصر باستانی دائرهالمعارف و
شهرنشینی هندی است، حتی خیلی پیشتر از ظهور مسیحیت، موسیقی هندی دارای قوانین مشخص و
نظام های دقیقی بوده که موجب به ثمر رسیدن تجربیات موسیقایی اصیل و قابل توجهی شده
اند.
در جای جای متون باستانی هند در مورد
موسیقی مطالبی آمده است و در آنجا از موسیقی به آغاز فعالیتی تعبیر می شود که
توسط «راسا[4]»
رهبری می شود.
«راسا» به معنی
عطر، چاشنی و چاشنی است، عنصری که به سمت کار هنری تشخص میبخشد و کیفیت آن را تعیین می
کند؛ پشت موسیقی هندی را باید چشید، نباید عزب به آن گوش کرد بلکه باید آنرا
بویید، باید آن را با قید بود پذیرفت و جذب کرد همانگونه که شاگردان هندی در
پیش چنین می کردند، اینان حرف دقت تمام ابعاد موسیقی را از محرکهای جسمانی گرفته
تا لذات زیباشناسانه آن خواندن می کردند، آنها طبیعت احساس را تحلیل می کردند و
حتی به سمت مطالعه شرایط و عواملی می پرداختند که احساس ها تحت تاثیر آنها به وجود می
آیند، از کنار هیچ چیز حرف بی اعتنایی و ساده انگاری نمیگذشتند، برای مثال وقت
زیادی را صرف مطالعه ضمیر ناخودآگاه و احساس های ناخواسته می کردند، موضوعی که علم
جدید باب باختر چندی بیش نیست که به اهمیت آن پی برده است.
البته وقتی باب اینجا بیان از تحلیل و
مطالعه به سمت میان می آید باید توجه بایست را داشته باشیم که منظور مطالعه و تحلیل به
معنای امروزی و غربی کلمه نیست بلکه آنها با بازآیی به دنیای درون و از طریق شهود
حقایق را می جستند، به سمت دلیل آیین بیواسطه و نابی که به کار می بردند نیازی به
کتابت نبود، معرفتی که بی واسطه دریافت شود ابداً از طریق واسطه ای به نام کتاب قابل
انتقال نخواهد بود و به همین دلیل است که اسناد مکتوب شاهد حرف این آداب فرهنگی باستانی
بسیار اندک هستند و آنچه هم که در دسترس است گویای روح حاکم حرف این فرهنگ نیست.
برای انیس صیرورت با سنت هندی و در اینجا
به طور خاص حرف سنت موسیقایی هندی باید با آن یکی شد و آن را از نزدیک تجربه کرد
والا حرف تورق چند کتاب و جزوه راه به جایی نخواهیم برد.
در والاترین تصور از هنر، هنر و دین
به یک معنا هستند و این سنخ استنباط فقط میتواند در ارتباط با اصول و عقاید یک
جامعه روحانی صادق باشد؛ البته باب اینجا منظور از دین صرفاً ادیان آسمانی نیست و
جامعه روحانی تنها یک اجتماع مذهبی نیست بلکه منظور جامعه ای است که در آن اعتقادات
از سطح اجتماع به سمت درون زندگی و قلوب افراد نفوذ کرده و در تمامی ارکان زندگی ایشان
دارای نقشی بنیادین است. جامعه ای که انسانها باب آن برای اعتقاداتشان زندگی می
کنند و در مقابل، این باورها به آنها روح زندگی می بخشد.
موسیقی در چنین فرهنگی وسیله است، وسیله
ای برای درک خدا. یک آوا باب واقع همان «یانترا» [5]
است، اسبابی برای پرستش. در این دائرهالمعارف حرف موسیقی و رقص، هنرهای بصری و تجسمی و شعر
تمام به یک شیوه اقدام می شود. در همه این هنرها تاکید روی«خلوص احساسی» است تا
«تمرکز عقلی»، انگیزه همان «انگیزه شعری» است حرف «نمایشی»، روش «شهودی» است تا
«استدلالی»، هدف «تعمق و تامل» است و نه «کنش و جنبش» و نتیجه تمام اینها «درون
گرایی عارفانه شرقی» در مقابل «برون گرایی عاقلانه غربی» است.
اصول نظری که امروزه حاکم حرف این سنت
غنی موسیقایی هستند نتایج منطقی مجموعه ای از پیشرفت ها و تجربیات بلاوقفه در طول
زمان هستند، روندی منحصر به سمت تک که از تاریخ و فرهنگ هند جدایی ناپذیر می باشد.
نمی توان به کوه طور دقیق گفت که جرقه های
چنین سنتی باب چه زمانی خورده شده چرا که حس زیبایی شناسانه از همان ابتدا به انحاء
مختلف در آدم بوده، لذتی که بشر همیشه از شنیدن آوای پرندگان و گوش سفارش کردن به
موسیقی طبیعی امواج خروشان دریا و صدای لطیف باران بهاری می اسیر انکار نشدنی است
و در عین حال نمی استطاعت نقطه آغازینی برای آن متصور شد.
حال این احساس شاعرانه باب تمدنی مثل
تمدن هندی صورت انسانی به سمت خود میگیرد و نوازنده دوست با طبیعت می نوازد و
خواننده چون بلبلی می خواند، آرتیست هندی هرگز خود را جدا از طبیعت نمی داند و برای
همین هم بوده که هرگز خویش را درگیر نظریه پردازیهای پیچیده موسیقایی قید که در
غرب می بینیم نکرده و البته همچنان موفق و تاثیرگذار باقی مانده است.
البته در اینجا باید اشاره ای داشته
باشیم به وقفه کوتاهی که با ورود اسلام به سمت هند باب سنت موسیقایی این سرزمین واقع
شد.
در دوره اسلامی موسیقی در ابعاد
محدودتری مورد تدقیق قرار می گیرد و بعضاً حرف مخالفتهای شدیدی از جانب حکام وقت
روبرو می شود برایچه که در اسلام موسیقی دارای دو جنبه از تاثیرگذاری است و می تواند
هم باعث خیر بشود و بازهم باعث بدی و به همین دلیل قوانین اسلامی از خیر موسیقی در
ازاء شر احتمالی ثانیه می گذرند و موسیقی را از تمام نوعی که باشد محکوم و مطرود می
شمارند. ولی این وضع دیری نمیپاید چرا که همانطور که پیش تر گفته شد موسیقی در
هند یعنی همان زندگی و آشکار است که نمی استطاعت به راحتی زندگی را از ملتی دریغ کرد.
از طرفی تمام متون مذهبی هندوها در
هوای موسیقی استنشاق می کنند و نوشته های باستانی هندو در مورد موسیقی با عنوان
«گاندا روا ودا»[6] یا «گیتا گویندا»[7]
که یعنی «نغمة نغمه ها» از ابتدا تا انتها در فضای موسیقایی اثر شده اند.
ادراک چنین سنتی فقط در نوشته زندگی و
تفکر هندی امکان پذیر است. پرسش از سبک، تفسیر و نوع بیان و یا نکته های ظریف در
مورد بعد اجرایی موسیقی برازنده بحث باب هیچ زبان مشترک نیست و هیچ گونه اصطلاحات بین
المللی مشخصی باب این وادی بود ندارد؛ البته در مورد جنبه های زیبایی شناسانه و
برخورد دیگر تمدنها با این سنت سخن گفتن قدری آسان خیس است گرچه همچنان دشواری های
اختصاصی خود را پیش می کشد.
موسیقی یک لسان بین المللی نیست و
چنین برداشتی از موسیقی فقط یک آسان انگاری و آسان سازی مبالغه آمیز است. البته در
نواحی که دارای انتظام موسیقایی مشترک و گویش زبانی دیگرسان هستند مثل بخش شمالی و
جنوبی هند در مقایسه با یکدیگر یا نواحی دیگری باب باختر آسیا یا در اروپا چنین
برداشتی از موسیقی معقولتر به تماشا می رسد با اینکه همچنان در این نواحی بازهم تفاوت
های بسیاری در موسیقی این مردمان می بینیم پس همچنان موسیقی یک لسان بین المللی
نیست و نباید حرف ثانیه یک برخورد بین المللی کرد.
موسیقی برخاسته از فرهنگ است و فرهنگ
در برگیرنده ارزشها و نیک می دانیم که ارزشها از فرهنگی حرف فرهنگ دیگر و از
سرزمینی تا سرزمین دیگر متغیر هستند. درمثل تماس موسیقایی فرهنگ و تمدن غربی با
صدای انسان به عنوان یک آلت موسیقایی کاملاً با آنچه باب فرهنگ و تمدن هندی وجود
دارد متفاوت است گرچه به ظاهر وسیله یکی است که همان صدای آدمی می باشد.
در هند صدا برای اسم الگو دست خط
است برای شاعر؛ همانطور که دست الفبا خوب لازمة تصنیفسرا بودن نیست، صدای خوب هم برای
خواننده هندی اهمیتی ندارد. در موسیقی هندی اینکه خواننده «چه» می خواند بسیار مهم
تر است از اینکه «چگونه» میخواند.
در اروپا عزب کسی نشان خوانندگی می
رود که آغاز صدای زیبایی باب خود یافته باشد، در هند اما کسی که عشقی به موسیقی در
خود می یابد سراغ خوانندگی میرود.
در باختر خواننده وسیله و واسطه ای است
برای بیان ایده های سازندة قطعه یا دیگر دست اندرکاران، حتی باب بسیاری از اپراهای
غربی از صدای انسانی به عنوان یک آلت موسیقایی صرف استفاده می شود ولی در هند هر
خواننده یک هنرمند خلاق به معنای واقعی کلمه است، به سمت مثابه یک شاعر و نه ابزاری که
فقط اصوات مختلف از خود برون می کند.
موسیقی هندی صرفاً ملودیک است یعنی از خطوط ملودی بدون هارمونی تشکیل شده
که البته توضیح اینکه ملودی و هارمونی در موسیقی چاه معنایی دارند باب حیطة بحثهای تخصصی
موسیقی هستند که شرح آنها از حوصله این مقاله برون است تنها در این حد اشاره می
کنیم که ملودی هندی از مجموعه ای از نت ها ساخته شده است که تنها ارتباطشان با
یکدیگر این است که به هم پیوسته اند و از نظر زمانی یکی پس از دیگری می آیند و
چنین انتظام ملودیکی به سمت هیچ وجه مستلزم داشتن هارمونی نیست؛ در صورتیکه موسیقی غربی
و ملودی موسیقی های غربی بدون هارمونی ارزشی ندارند، موسیقی غربی خود را مجبور می
کند که هرنت را از محل مخصوص خود استخراج کند و فقط نت هایی را همراه بازهم به سمت کار
ببرد که حرف یکدیگر هماهنگی داشته باشند و این هماهنگی را باب نظام های پیچیده
موسیقایی غربی می استطاعت استفسار کرد و این همان معنای هارمونی است.
عملی که هرگز اضطراب نوازنده هندی
نبوده چون هنرمند هندی آزاد است که اصوات را از هر کجا که می خواهد بیاورد؛ مگر یک
مرغ تعشق می داند که در چه گامی می خواند و یا مگریک بلبل بری در نظر گرفتن
هارمونی و دانش آکادمیک موسیقی لال خواهد شد؟!
همیشه تمثیل و
نمادگرایی از اصول اولیه رو کرد تاریخی انسان بسوی هنر بوده به گونهای که میتوان
در ابتدایی ترین نمونههای هنری آدم ردپایی از نمادهای تعریف شده برابر انسان را
مشاهده بروز انسان اولیه با قراردادن سمبلها و نشانههایی خاص توانست به زبانی
مشترک دست یابد که همانا این زبان، زبان تصویر بود و انگیزه پیدایش خط نیز از همین
نشانههای تصویر بوجود آمد انسان باب سیر تاریخی خویش آنچنان با مهارت توانست به
عناصر نمادین ید یابد که مهمترین تحولات تاریخ از پیدایش عناصر نمادین و نوشتاری
آغاز شد.
وی با خلاصه کردن
عناصر تصویری آرام آرام توانست خط را اختراع نماید و این اولین گام انسان هنرمند
در راه پر مخاطرهاش باب مسیر تکامل بشری بود –ایقان و
اشتیاق آدم همواره به آئین ها و روشهای گوناگون زندگی، از سوی دیگر همواره سبب
ایجاد حرکاتی موزون و مشخص میگردید، انسان اولیه بر اصل آئینهایی که خویش
به آنها دست یافته بود به سمت پرستش عناصر طبیعی میپرداخت و برای حرکات و اعمال
روزمره خویش نیز آئین و روشهایی را ابداع نمود که این آئینها در گذر زمان همراه
حرف نهادها و عناصر تصویری نیز همراه شد.
برای مثال انسان در
ستایش آذر همواره با حرکاتی موزون به دور آتش میچرخید و با استفاده از رنگهای
طبیعی و حرف الهام از طبیعت و به کمک نهادها و نشانههای تجریدی ساخته دست خویش خود
را آراسته مینمود و به گونهای آئینی تشکر خویش خود را آراسته مینمود و به سمت گونهای
آئینی تشکر خویش را از الهه آتش به جای میآورد- پس از رویش تفکر در انسان، وی
توانست حرف مکاشفه از این آئینها و روشها و با تحقیق راجع به زندگی گذشتگان تمامی
این روشها را باب هم آمیزد و به سمت گونهای از هنر نمایش نزدیک شود و این آغازی بود
برای حرکات نمایشی که احیا کننده آئینها و روشهای انسانهای گذشته بود.
اینک انسان سده حاضر
پس از آمدورفت از تمام دغدغههای زندگی توانسته هنرهای متمایزی را پایه گذاری کند که
تمام یک ریشه در همان آئینها دارند 2-گونه از این هنرها که همواره حرف انسان همراه
بودهاند-نقاشی و نمایش هستند.
باب آمدورفت تاریخی هنر
نقاشی تا به امروز شاهد پیدایش رشته جدیدی هستیم که سر منشا آن صنعتی شدن و
پیشرفتهای نهار افزون آدم امروزی بود، این رشته همان گرافیک است که امروزه به
پرستش انسان آمده و زبانی نو به نام زبان تصویر را ابداع نموده است.
در ابتدا تحولات
صنعتی ابداع فرایند لیتوگرافی اولین گامها باب جهت تمایز گرافیک به عنوان هنری
مستقل از نقاشی برداشته شد.
فرایند لیتوگرافی که
در سال 1798 م آلویس سنه فلدر-اهل باواریا آن را به سمت درج رساند، در سده نوزدهم به
کمال رسید. در سالهای ابتدا سده نوزدهم، لیتوگرافی با آثار هنرمندانی چون دلاکروا و
دومیه تداول یافت- چاپ گران این فرایند را برای تهیه چاپهای سیاه و سفید از نقشههای
برگههای نت و تصویر سازیهای جذاب یافتند. این چاپها سپس به سمت شکل منفرد یا به
چهره کتابهای صحافی شدهای فروخته شدند که نوشته آنها به روش برجسته چاپ شده بود.
تمام چند چاپ برجسته
فرایند انتخابی برای چاپ متن و گراوور سازیهای چوبی سیاه و سفید بود لیک گرایش
شدید به سمت ثانیه زمانی حاصل شد که این فرایند در چاپهای بیش از یک رنگ نیز وارد گردید.
از سوی دیگر، لیتوگرافی به دلیل انطباق و تفکیکهای صبغه خود، که حرف سهولت نسبی و
هزینه اندک انجام میشد، پسندیده واقع گردید.
باب میانه سده
نوزدهم، لیتوگرافی رنگی یا کرومولیتوگرافی با چاپهای لوکس و باشکوه که در تهیه آنها
حرف سی و تاخت سنگ با رنگها و انگیزههای مختلف به کار رفته بود، بی نهایت رواج
یافت. شاید چشمگیرترین نمونههای کرومولیتوگرافی پوسترهای تبلیغاتی یک و دو ورقی
باشد که باب نیمه دوم سده نوزدهم از روی سنگهای ارجمند لیتوگراف چاپ شدند.
از جمله معروفترین
طراحان پوستر ژول شره، اوژن گراسه، تئوفیل استینلن، آلفونس موشا و هانری دو
تولوزلوترک هنرمندان فرانسوی و پیشگامان دور طلایی پوستر بودند.
بررسی شباهتها و ویژگیهای مشترک
رشتههای هنری:
هنرها از
گذشته بسیار دور اصلی ترین وسیله ارتباط بین افراد و جوامع مختلف بودهاند. زبان
صناعت زبانی است که حد و مرز نمیشناسد و با بیانی جذاب افکار اندیشهها و ارزشهای
فرهنگی و هنری یک آیین را درج و پایدار میسازد.
حرف بررسی
آثار هنری نیاکان خود میتوانیم با افکار اندیشهها باورها اعتقادات و تواناییهای
فنی و خلاقیتهای هنری آنان انیس شویم و میتوان دریافت که کلیه هنرها اعم از تجسمی،
نمایش، موسیقی و ….رابطهای تنگاتنگ حرف هم داشته و دارند و به
عبارتی بایسته یکدیگرند و آماج مشترک آنها کشف و درک زیباییها و چگونگی نمایش و
انتقال مفاهیم ارزشمند آنها به سمت دیگران به منظور تدقیق به عظمت خلقت است -هدف دیگری
که بین تمام هنرها مشترک است خود باوری است که حرف بکارگیری تواناییها و استعدادها
و توانایی بر خویشتن دید خواهیم کرد که چگونه از عهده انجام امور بر میآییم و
اعتقاد خواهیم کرد که میتوانیم به سمت خود متکی باشیم و نیازهای خود و جامعه خویش را بر
طرف سازیم.
در زبان
گذشته ما صورت صناعت بارها به کار رفته است.
ریشه آن به
زبان اوستایی و از آنجا به زبان سانسکریت میرسد لیک این گونه هم نیست که این لفظ
دقیقا معانی هم روش حرف آن چه که امروز به عنوان هنر در نظر آورده میشود، داشته
باشد. تلقی کنونی از هنر در زبان فارسی جدید به معنی خاص صورت است در حالی که از
لفظ هنر معنای علمی مراد شده است.
لفظ هنر در
لسان سانسکریت ترکیبی از دو کلمه (سو) و (نر یا نره) بوده است. (سو) به سمت معنی نیک و
هر آن چه که به سمت تمام حال خوب و نیک است و فضایل و کمالاتی بر آن مرتبت است و (نر یا
نره) به معنی زن و اسم است.
در زبان
اوستایی (سین) به ها قلب شده و لفظ (سو ) به (هو)، و باب ترکیب به هونر که در اوستا
از صفات اهورامزدا تلقی شده است تبدیل میشود. هونر باب لسان فارسی میانه یا فارسی
پهلوی نیز وارد شده است و به سمت چهره هنر که معنی لغوی آن انسان کامل یا فرزانه است
در آمده است در ادبیات دوران اسلامی ایران، هنر به سمت معنی کمال و فضیلت تلقی میشود.
این لفظ به هیچ وجه به این معنا که صرفاً بند از: صنعتگری و یا احاطه فنی باشد
نبوده است.
در اخلاق
کلمه هنر و هنرمندی حرف هنرمندی با فضیلت و فضایل همراه است و در حقیقت به معنی آن
درجه از کمال آدمی است که هوشیاری و ادراک و فضل و تقوی و اندیشه را در بر دارد. با
این تفاصیل صناعت و هنرمندی که در ادبیات فارسی قدیم به معنای عام به سمت کار رفته است
به معانی علم و بینش و فضیلت و کمال و کیاست و سیاست و فراست و زیرکی و پرجگری و
عدالت، لیاقت و فداکاری و….. است.
بنابراین
به تمام کسی که به مرتبهای از حد کمال رسیده بود باب هنر مقامی لفظ هنرمند اتلاق میشده
است لیک معنای تحریف شدهای که از حدود هفتاد سال پیش باب ایران متداول شده است
معنای اختصاصی لفظ هنر است در حالی که در پیش لفظ هنر و هنرمند حامل یک بار معنوی
حیات و چون معنای رایج کنونی به سود داشتن مهارت فنی در صنایع یا هنرهای نمایشی و
موسیقی بسته نمیشد.
توجه به
پیشینههای هنری انگیزه روشن بینی و شناخت راهیابی به هنرها و زیباییهاست بنابراین
تکرار اجمالی به سمت آنها برای هنرمندان و هنرجویان از اهمیت فوقالعاده برخوردار است.
گرافیک
سنتی و نوین
واژه
گرافیک به معنای ترسیم و نگارش است. بر این مبنا هنر گرافیک هنری است که ترسیم
کردن و نگاشتن، ارکان اصلی آن را تشکیل میدهد. از این نظر باب ردهبندی هنرها هنر
گرافیک را شاخهای از هنرها تجسمی به سمت رقم میآوریم. باب قرنهای پیش پیش از آن
که چاپ و چاپگری بوجود آید صناعت گرافیک از یک سو حرف نقاشی و از سوی دیگر با
خوشنویسی مرزهای مشترکی داشت و به کوه طور عمده در صناعت کتاب آرایی متجلی میگردید اما
با پیدایش و تداول افست هنر گرافیک بی آنکه پیوندهای خود را با نقش و خط از دست دهد
مفهوم تازهای کسب کرد بدین مراد که بعد جدیدی به آن افزوده شد که همان چاپ و
تکثیر حیات از آن پس گراورسازی و چاپ در تولید اثر گرافیکی بهحدی اهمیت داشت که میتوان
هنر گرافیک را صناعت چاپی نیز نامید.
باب مرز
گرافیک سنتی و نوین پدیده چاپ قرار دارد که در اینجا منظور از ثانیه هم چاپهای دستی
به وسیله قالبهای چوبی؛ صفحات فلزی و نیز چاپ سنگی دستی و هم چاپ نیمه ماشینی؛
لایتوگرافی جدید و هم افست ماشینی و افست حروفی میباشد.
صناعت گرافیک
حاوی نمودهای مختلف؛ تصویرسازی خوشنویسی میباشد. بنابراین بیان احساسات نقاش از
طریق قلمو و رنگ است و باب نتیجه امکان دارد که پیام روشن و واضحی برای تمام افراد
نداشته باشد یعنی یک چهرهنگار عواطفش را بیان میکند و کاری به آن ندارد که مخاطبش
منظورش را درک میکند یا خیر. به همین دلیل در یک نمایشگاه نقاشی یا یک تابلوی
مشخص؛ افراد جوراجور برداشتهای متفاوتی دارند اما یک گرافیست موظف است پیام خویش را
به گونهای بیان کند حتماً مخاطبش منظورش را دریافت کند.
هنر گرافیک
چون تکثیر میشود و با فنونی چون چاپ همدست شده و صفت به همه میشود مثل نقاشی
شخصی و تک نیست و هیچگاه به عنوان تابلو در یک چارچوب تنها نمیماند.
نقاش
ایتالیایی میگوید: گرافیک کار مشکلی است چون با یک نقطه و یا یک خط باید به
اندازه یک کتاب سخن حرف و البته همهی پوشیده زیبایی گرافیک نیز در همین نکته نهفته
است.!
هنر گرافیک
هنری است که از نظر تاثیر خود بیشتر بر طراحی تاکید دارد حرف بر رنگ. از نظر تمامی
اشکال طراحی و شکلهای متفاوت حکاکی، صناعت گرافیک را تشکیل میدهند. با این حال هنر
گرافیک ازاصل به روشهای ماشینی یا نیمه ماشینی برای چاپ تصاویر و حروف انتساب میشود
که فعالیتهای متعددی را که بیشترین اهمیت هنری و اجتماعی را دارا هستند در بر میگیرد.
از میان این فعالیتها یکی کتاب چاپی است. تنظیم حرف چاپی و صفحه آرایی کتاب از
نظر زیبایی شناسی از کارهای گرافیکی اسم میشود.
ویژگی بارز
هنرهای گرافیک ناشی از کیفیاتی است که به تکنیک تهیه هم به آثاری که بوجود میآید
مربوط میشود؛ از همه اینها اساسیتر، قصد چاپ رونوشتهای دقیق با استفاده از
تکنیکهای ماشینی است. در هنرهای گرافیک، این تصویر چاپی است که به سمت محصول حاصل،
ارزش هنری میبخشد؛ طرح اولیه شمایی است که برای کمک به روند چاپ تهیه میشود و
تکنیک کار نیز یک جاده تهیه ایز است هنر گرافیک طیف گستردهای از فعالیتهای مختلف
است که کتاب آرایی از اصلی تریت آنها محسوب میشود. تعیین شکل و پیمانه حروف و
همچنین تعیین فواصل بین حروف و سطرها، رابطه متناسب بین متن چاپی و حاشیه، و تنظیم
تصویر در صفحه از مسایلی است که باب کتاب آرایی مناسبت نظر قرار میگیرد.
این مسایل
بستگی به سمت قطع کتاب دارد که خویش تابع ملاحظاتی چون وزن و سهولت حمل و نقل کتاب و
سهولت تلاوت و تاثیر بیشتر مطالب ثانیه بر خواننده است.
البته جنبههای
زیبایی شناسی نیز در این میان نقش مهمی دارد. در حقیقت یک کتاب به خاطر زیبایی حروف
چاپی، صحافی و تصاویر ثانیه میتواند دارای ارزش هنری باشد و تصویرسازی برای کتاب
(ایلوستراسیون)، تهیه طرح، نقاشی و عکس و تلفیق آنها با نوشته کتاب است. تصویرسازی و
نوشته کتاب بستگی نزدیکی با هم دارند.
هنرهای
گرافیک به عنوان رسانههای جمعی بسیار گسترش یافته و روشهای تهیه آنها جوراجور شده
است، از همه بااهمیت تر نوآوریهایی است که در پاسخ به نیازهای هنر زمان ایجاد شدهاند.
از جمله این نوآوری باید از فنون چاپ کوچک برای تهیه تمبر و اسکناس و فنون چاپ
ارجمند برای تهیه اعلانات (پوستر) نام برد. پدیده جاذب تدقیق در آگهیهای عمومی،
تبدیل حروف نوشتنی به سمت علائم (سمبلها) و نشانههای گرافیکی است که به سمت مقدار وسیع
برای نشان دادن مباحث و کالاها بکار میروند.
نخستین
کتابهای چاپی از جنبههای دیگرسان قطع و اندازه، برگ بندی و جز اینها بر اساس
الگوی نسخههای خطی همزمان خود بوجود آمدند. با رواج چاپ حروفچینی، از تکامل حروف
نگاری (تایپوگرافی) حرف دست به شدت کاسته شد. با کاربرد روش حکاکی حرف روی چوپ
(وودکات) و بعداً نیز روش گراوور روی مس، آیین قدیمی تهیه تجویز خطی منسوخ گردید و
کتاب چاپی بزودی از نظر رنگهای سیاه و سفید دارای هماهنگی جدیدی گردید. در قرن
شانزده هم، با افزوده شدن عنوان نامه که در نسخ خطی بود نداشت، آزادی هنری کتاب
چاپی کامل گردید.
عنوان نامه
(صفحه عنوان) هم بخاطر طراحی و بنا آغاز و هم بخاطر تزیین پیرامون آن، دارای
کیفیات زیبایی شناسی بود. هماهنگی بین حروف و تصویر که خصوصیت بارز کتابهای چاپی
عهد نوازیی (رنسانس) بود باب دوره باروک با تاکید فراوان حرف تصویر و کم بها دادن به
طراحی حروف از بین رفت. در سده هیجدهم هماهنگی و تعادل کلاسیکی اجزاء کتاب که
تجدید شده بود دیری نپایید. در نیمه قرن نوزدهم واکنشی بر ضد چاپ ماشینی به سمت رهبری
ویلیام موریس روی داد. عزب باب قرن بیستم است که با طراحان دقیق حروف چاپی و
همکاری نقاشان حرف جسته تصویرساز (ایلوستراتور) هنر کتاب چاپی ازنو جهان را گرفت.
تهیه و
تنظیم مناسب تصویر برای کتاب سبب اسم رفتن ارزش کتاب از نظر زیبایی شناسی و نیز
باب همین دوره روویخ تصاویر اجمال ای از شهرها و مردم برای یک کتاب و تصاویر خنده
آوری نیز که توصیفی دقیق از متن بود برای کتابی دیگر بوجود آورد. از تصویرسازان
قرن شانزدهم باید از هانس هلباین نام برودت که کارهایش بیش از آثار دیگران معرف شیوه
نوازیی (رنساس) بود. حواشی و الفباهای تاریخی او مشهورند.
همچنین
باید از عنوان نامهها و تصاویری نام برد که لوکاس کراناخ برای انجیل و اعلامیههای
مارتین لوتر طراحی کرده بود و باب ویتنبرگ به چاپ رسید. آلبرشبت دورر چهرهنگار نیز اگر
چه آثار اندکی در زمینه تصویرسازی دارد، ولی تاثیر عمیقی در تحول تصویرسازی گذشت،
که از ویژگیهای تصویرسازی قرن هیجدهم آلمان، چاپهای فراوان تصویردار رنگی از گیاهان
و جانوران بود. او سر از طراحان بزرگ این دوره به رقم میرود. تکنیک تصویرسازی
فرانسوی بر آثار هنرمندانی که فردریک کبیر و دیگر فرمانروایان به سمت آلمان آوردند
پیروز بود. ولی آثار بزرگترین تصویرساز آلمانی این دوران چودویسکی از این تاثیرات
کاملاً حرف کنار بود. آثار رآلیستی او تصویر دقیقی از زندگی بورژوازی ثانیه زمان آلمان
را نشان میدهند.
بزرگترین
تصویرسازی آلمانی در قرن نوزدهم منزل است که آثارش کاملاً نوگرا، واقعگرا و احساس
برانگیز میباشد. شهرت او بیشتر به سمت خاطر تصویردار کردن زندگی نامهها و آثار فردریک
کبیر است. از اواخر سده نوزدهم، رخنه حروف نگاری قرن شانزدهم آلمان منجر به احیای
کاربرد حروف چاپی شواباخر باب آلمان گردید. از جمله تصویرسازان برجسته عبارتند از:
یوزف ساتلر، ماکس کلینگر، ماکس اسله وگت و ماکس لیبرمان.
باب ابتدای
قرن بیستم؛ برگزاری جشنهای بزرگداشت گوتنبرگ انگیزه جدیدی برای تحول تصویرسازی
شد. در واحد زمان ( 1907 کارل لرنست پوشل همراه با او، تیه مان یک بنگاه انتشاراتی بنیان
اداره که همکاری بهترین تصویرسازان زمان را جلب کرد.
تصویرسازی
در ایتالیا
تصویرسازی در
ایتالیا توانست حرف تاثیر از هنر رنسانس از خامدستیهای اولیه رهایی یابد. اولین
کتاب تصویردار در ایتالیا زیر تاثیر تصویرسازی آلمان باب سال 1467 به چاپ رسید.
زیباترین
نمونههای تصویرسازی اولیه ایتالیا در کتابهای دهه اختتام قرن پانزدهم در فلورانس و
ونیز وجود دارد. چندی بعد بود که حکاکی روی تیر باب بسیاری از اعلانیه (تراکت) های
مردم پسند سبک منسجمی یافت.
از اواسط
سده شانزدهم سبک نوتری پدید آمد که بهترین نمونه آن باب آثار جیولیتودوفراری وجود
دارد. باب این قرن رم مرکز مهم گراوور روی مس در ایتالیا بود. از تصویرسازان این دوره
ن. بتیریزت و دوپراک بودند.
حکاکان
ارجمند سده هفدهم ایتالیا تمپستا و ویلامنا بودند. حکاکی روی چوب کوریولانو نمونهای
از تصویرسازی علمی را ارائه میدهد. در قرن هیجدهم پیازتا تصویرساز ارجمند ایتالیایی
تصاویری برای کتابهای ادبی کشید.
تصویرسازی
قرن نوزدهم ایتالیا کیفیتی اسم داشت و نقاشان و حکاکان برجسته توجه اندکی به این
هنر داشتند. از اواخر جنگ جهانی دوم در ایتالیا ازنو توجه به کتابهای تصویردار زنده
شد تصویرسازانی چون دپی سیس و کارا و کامپیگی پدید آمدند که بیشتر، کتابهای ادبی
را تصویردار میکردند.
در سال
1964 مونوادوری کتاب سانتوریو ایز فالکنز، و اینالودی باب سال 1950 کتاب شعر پابلو
نرودا را تصویردار کردند.
تصویر سازی
در هلند
از جمله
کسانی که در استحاله تصویرسازی هلند نقش بسزایی داشتند اینان بودند: لوکاس وان لی دن،
ج. شورات (هر دو انجیل هلندی را در سال 1528 مصور کردند)، یان کورنلیس، وان آلست و
دویاسه، باب نیمه اول سده هفدهم، تصویرسازی هلند از خدمات هنرمند بزرگ اواخر این
سده دوهوگ بود که به سمت کشیدن کاریکاتور سیاسی نیز میپرداخت.
او تصاویری
برای کتاب شعر لافونتن تهیه کرد. رامبرانه نقاش بزرگ هلندی باب ضمن تجربیات وسیعی
در زمینه حکاکای واچینگ داشت تصویرساز بزرگ قرن نوزدهم هلند ت. وان هوی تما بود که
به سمت خاطر تهیه تصاویر برای کتابهای کودکان شهرت داشت. از تصویرسازان قرن بیستم
هلند میتوان از روزندال، یان بونس، تات کمپرز، کویپرز نام برد.
تصویرسازی
در فرانسه
در فرانسه،
شباهت تصویرسازی اولیه به سمت مینیاتور شایان توجه است. رخنه شیوه تصویرسازی دوره
نوزایی فرانسه که بر پایه سنت گوتیک قرار داشت، باب آثار برخی از تصویرسازان مشهود
بود. نویسندگانم بزرگ طبقمعمول علاقه شدیدی به مصور شدن کتابهایشان نه تنها توسط
طراحان و حکاکان بلکه حتی میانجیگری نقاشان برجسته داشتند.
در اوایل
پیدایش قسمت چاپ باب قرن پانزدهم، کتابهای مصور را میتوان یافت. در این قرن
تصویرسازی با روش حکاکی بر روی چوب بیشتر حرف الگوی مینیاتور پردازی رسم داشت، ولی
اختلاف تکنیکی مانند تعجیل کار، لزوم بیان هر چیز با طراحی قلمی، و نیز ارزش کمتر
تزیینی حکاکی حرف روی چوب، همگی سبب شدند که تصاویر بیشتر جهت توصیفی داشته باشند
تا تزیینی، برایاینکه آیین چاپ با حکاکی روی چوب مانند حروفچینی، بصورت برجسته شکل میگیرند،
این روش باب تصویرسازی رایج گشت، اما بعدها آغاز در ایتالیا و سپس در کشورهای دیگر
به بهره گراوور روی سایش از دور خارج شد. در نتیجه، هماهنگی بین تصویرسازی و حروف
چاپی کتاب از بین رفت.
باب قرن
هفدهم دوش گراوور روی سایش در تصویرسازی جایگزین حکاکی روی تیر شد. این قرن که به
نام دوره آغاز نامه صفت است جای خود را به دوره نقوش تزیینی پیرامون حروف در
قرن هیجدهم داد. تزیین کتاب نفیستر گردید و آرایش سر فصل و آرایش ته دوران رایج
گشت. باب تاریخ کتابسازی، کتابهای مصور شده توسط نقاشان فرانسوی قرن نوزدهم (کتابهای
نقاشان) مقام خاصی را داراست.
زمانی
نقاشان مشهوری چون بوشه و فراگونار پیچیده به تصویردار کردن کتاب میپرداختند. البته آنان
حکاکی طرحهای خویش را به صنعتگران ورزیده میسپردند. اولین نقاشی که توانست روش
لیتوگرافی (چاپ سنگی) را آسانتر و سریعتر بکار گیرد دلاکروا بود که برای کتاب
فاوست ایز گونه تصاویری کشید. بعدها مانه لیتوگرافهایی برای یکی از کتابهای
ادگارد آلن پو، و حکاکیهایی برای یکی از کتابهای زلف مالارمه و تولوزلوترک
تصاویری برای کتاب تاریخ طبیعی رناروادیلون ردن تصاویری برای یکی از کتابهای
گوستاوفلوبر کشیدند و نقاشان دیگر نیز قسمتی از فعالیت خود را سود تصویردار کردن کتاب
کردند.
نکته جالب
توجه آنکه با زیاد صیرورت کارگاههای هنری، تالار نقاشان و گروههای ادبی، ارتباط بین
نقاشان و نویسندگان رفته رفته افزایش یافت و حاصل خلاقیت جمعی آنان یعنی تهیه کتاب
انسجام بیشتری یافت.
از جمله
موفقترین نمونههای این خلاقیت جمعی باید از همکاری بین گیوم آپولینر و آندره ارن
باب سال 1909، بین ماکس ژاکوب و پیکاسو در واحد زمان ( 1911 و آندره مالرو و فرناندله ژه در
سال 1921 نام برد.
انتشاران
ولارد vollalrd و اسکیرا (skira) که نظر خوشی به تصویرسازان نداشتند، به سمت نقاشان مکتب پاریس، مصور
کردن کتابهای را تاکید دادند، از تمام آنها کتابهایی بود با لیتوگرافهای بونار، رودن،
اچینگهای (etching) مایول (maillol)، حکاکیهای روی چوب واچینگهای رنگی روئو،
اچینگهای پیکاسو، ماتیس، دالی و بسیاری دیگر از نقاشان، نسخه ید دوم این کتابها
در بازارهای جهانی قسمتهای سرسام آوری پیدا کرده است.
بررسی
کوتاه حرف گرافیک پس از جنگ جهانی در اروپا
صلح باب سال
1920 به اروپا آمد و خود رکود اقتصادی را نیز به سمت همراه آورد. آلمان در میان
کشورهای اروپایی با سخت ترین شرایط مواجه بود. آلمان دهه بیست پرتره عمدهای در
تحول و دگرگونی طراحی گرافیک سده بیستم داشت.
در این
میان واتر گروپیوس معمار، پرتره بسیار ارزندهای ایفا کرد. باب سال 1919 گراند دوک
وایمار از وی خواست آکادمی هنر محلی را با آموزشگاه هنرها و صنایع تلفیق کند. توسعه
جدید و «دس استاتلیچه حرف هاوس وایمار» و به سمت اختصار «باهاوس» خوانده شد.
والتر
گروپیوس، برخی از بهترین و خلاقترین مغزهای متفکر آن اوقات را در این مدرسه به
پرستش گرفت. از تمام پل کله، واسیلی کاندینسکی، لیونل فاینیگر، یوهانس ایتن، اسکار
شلمر، … وی هم چنین اساتیدی را از بین جنبشهای
برجسته آوانگارد و برای تدریس پاره فرصت به سمت این مدرسه دعوت کرد.
پس از
تعطیلی باهاوس اساتید و دانشجویان ثانیه در سراسر اروپا و امریکا پراکنده شدند و
فلسفه باهاوس را نیز حرف خویش به همراه بردند. کاندینسکی به سمت پاریس و کله به سوئیس
رفت. اگر چه باهاوس عزب 15 سال عمر کرد اما فلسفه و روشهای آموزش آن تاثیر عمدهای
بر طراحی سده بیستم گذارد.
طراحی
گرافیک در هلند
در کنار
آلمان، که در صف اول طراحی حروف جدید قرار داشت، هلند نیز پرتره خود را در این زمینه
ایفا کرد. طراحان مختلف هلند نخستین بار در مجله داستیل ایدههای خود را در زمینه
طراحی گرافیک انتشار دادند.
اچ. ان.
ورکمن که اصلا چاپگر بود، ترکیب بندیهای نامتقارن را مستقیم حرف سینی ماشین چاپ
خویش تجربه کرد و از حروف چاپی، خط کشیها و وسایل چاپ چوبی برخه گرفت.
چهره دیگر
بااهمیت طراحی گرافیک هلند روان وان کریمپن، طراح برجسته حروف چاپی این کشور و طراح
اصلی کارگاه حروف ریزی بود.
طراحی
گرافیک در فرانسه
چهره
سرآمد طراحی گرافیک فرانسه؛ ای. ام. کاساندر حیات که شیوه آردکو را در طراحی
گرافیک معرفی کرد. کاساندر با آوازه واقعی آدریف ژان ماری مورون باب سال 1901 در
اکراین زاده شد و باب جوانی به پاریس رفت و به تحصیل هنر در آموزشگاه هنرهای زیبای این
آبادی پرداخت. اول نخستین پوستر مهم خود را در سال 1923. م. تهیه کرد. پوسترهای
کاساندر به تشدد از کوبیستهای تحلیلی و پوریستها متاثرند.
دو طراح
دیگر فرانسه که به خاطر پوسترهای خود شهرت داشتند، جسر کولین و ژان کارلو بودند.
کولین که آموزش چاپگری دیده بود، فعالیت خود را در واحد زمان ( 1925. م. آغاز کرد، زمانی
که تئاتر شانزه لیزه او را برای تهیه پوستر و طراحی صحنه به سمت همکاری فرا خواند وی
در آنجا اندازه کثیری پوستر، بیشتر برای چهرههای تئاتری و سرگرمی ساز تهیه کرد.
طراحی
گرافیک باب انگلستان
استنلی
موریسون چهره سرآمد طراحی گرافیک انگلستان، در سال 1922. م. مشاور طراحی حروف
شرکت مونوتایپ انگلیس شد. یکی از نخستین کوششهای او تندرستی کیفیت مجموعه حروف چاپی
از طریق به کارگیری حروف جدید و بازسازی حروف قدیمی بود.
یکی از
موافقترین این حروف تایمز نیو رومن حیات که موریسون ثانیه را برای استفاده اختصاصی در
مجله تایمز لندن در سال 1930. م. طراحی کرد.
یکی از
نوآورترین طراحان پوستر باب انگلستان این دوره، ای مک نایت-کوفر مهاجر امریکایی
بود...
پوستر واژه ای
است انگلیسی به سمت صفت آگهی دیواری که از حد رایج کوچکتر نباشد . در بیان تاریخچه
پوستر باید گفتت ( نخستین پوسترها ، اعلامیه هایی است که باب قرون وسطی و رمیدن باستان
گاهی بر روی دیواره ها دیده می شد . این سنخ تبلیغات تا اواخر سده 18 میلادی
معمولاً فقط از اثر تشکیل می شود و گاهی در این آگهی یک تصویر کوچک حکاکی شده و
نیز بعضی از تزئینات گیاهی و کادر و حاشیه دیده می شد . [1]
از قرن 19 میلادی پوستر سازی به سمت یک عرصه هنری تبدیل شد و نقاشانی مانند تولوز
لوترک و ژول و موشا باب این زمینه آثار
هنرمندانه ای به بود آوردند که پلی بود بین رد نقاشی ونمونه که امروزه به عنوان
پوستر می شناسیم این هنر به ازگ مهمی از
صناعت گرافیک یعنی طراحی پوستر تبدیل شد . هنر پوستر باب طی نیم قرن 19 میلادی باب دوره
ای که کشورهای مترقی و غنی و سرمایه دار امکانات نمایشی خود را انبساط می
دادند حرف افزایش مراکز تفریحی و محصولات
تجملی از آنها بهره برداری می کردند ، توانایی یافت .
آگاه کردن مردم
انتساب به این امکانات نیازمند وسیلة ای اثربخش بود که توانایی پیام را داشته باشد و
این وسیله چیزی جز پوستر عدم . به منظور
اینکه پوستر نقشی بیانگر ضمیر اول شخص جمع بین آگهی دهنده و بیننده بازی کند ، در عامل کلمه و
تصویر مناسبت استعمال قرار گرفت که یک ترکیبی ساده و روان حاصل از گسترش سریع تکنیک
چاپ بود .
تاریخچه مختصری
از پوستر در ا یران :
برای بررسی
تاریخچة پوستر در ایران باید از نخستین اعلانهای تبلیغاتی که برای نصب روی دیوارها
تولید شده بود ، هیچگونه الگو و تصویری باب آنها مشاهدهع نمی شود فقط از چندین سطر مطالب در یک کلمه « اعلان »
یا « اطلاعیه » در بالای آن به سمت صورت متقاون تشکیل شده بود . گاهی تزئینات مانند
کادر و حاشیه و بعضی علامات تأکید کننده یا تزئین در این اعلانها دیده می شود که
اگر خطاطی حیات از روحسه ترهیب صفحه های کتابالله و کتابهای دینی در تزئین صفحه استفاده
می کردند و ار چاپی حیات از علائم تزینی چاپ فرنگی که همراه صنعت چاپ به ایران
آمده بود ، برخه می جستند . روحیه حاکم بر این سنخ آگهی های دیواری تقاون بود که
باب تمام موارد به طور کامل به سمت چشم می خورد و سنت سفیدها به سیاه ها معمولاً معقول
و متقارن و دیده نواز و همان روحیه حاکم بر کتابهای خطی است و هنوز ویژگیهای خاصی
به سمت عنوان هنریی که ویژة آویختن روی دیوارهاست دیده نمی شود .
موضوع این
اعلانها ، تئاتر ، سینما و سپس بعضی کالاهای تجاری و مضمونهای سیاسی است و بیشتر
آنها چاپ سنگی و تک صبغه هستند بطور معمول سیاه روی کاغذ سفید ، اما گاهی نمونه
هایی هم دیده می شود که غالباً رنگهای اصلی مانند آبی ، قرمز ، سبز و صفرا هستند .
باب جریان تکامل تاریخی پوستر به عنوان یک هنر ، سه مرحله متقاوت را می توان تشخیص
داد مرحلة آغازین که در دهة اول قرن 20
رایج بوده شامل استفاده پوستر برای تبلیغ کالاها و دستگاهها بود . مرحله بعد
کاربرد آن در اعلانهای سیاسی و آگاهی یافتن سیاستمداران برای انتقال نظریاتشان بود
که با ابتدا جنگ جهانی اول رواج گرفت و آخرین و مهمترین مرحلةآن مربوط به سمت آگهی های
فرنگی و توریستی حیات . پوستر پدیده ایست با سه ویژگی شامل ، محتوا ، ارزش هنری و
کیفیتهای تبلیغاتی و بهترین پوسترها آنهایی هستند که این سه ویژگی را به طور
همزمان داشته باشند .
از دید نحوة پرداخت
موضوع استفاده از عناصر بصری ، می توان پوسترها را به دو قسمت تقسیم کرد :
پوسترهایی که با
تصویر کار می شوند و پوسترهایی که فقط با الفبا کار می شوند . [2]
که در مناسبت قسمت اخیر در بهر های بصری به
تفصیل بیان خواهیم گفت .
پوسترهای
نوشتاری و تقسیمات آن :
به غرض اینکه
پوستر پرتره بیانگر ، بین آگهی دهنده و بیننده بازمی کند دو عامل کلمه و تصویر مورد
استفاده رسم گرفت و از آنجا که وظیفه اصلی پیام است باز این انتقال بیشتر به سمت عهده
تصویر حقیقت شد . ولی باید از آنجا که وظیفه اصلی پوستر انتقال سریع و صریح پیام
است قید اسم این انتقال بیشتر به تقبل تصویر واقع شد . ولی باید تدقیق داشت که استفاده
از عناصر تکراری و قرار دادی تصویری درپوستر ایجاد نوعی یکنواختی
می کند و برای احضاریه توجه ببننده استعمال از عناصر نو و تازه و خلاقانه لازم به نظر
می رسد . باب این راستی یکی از حرکات صورت گرفته استفاده از خطوط و استعدادهای
نوشتاری و تصویری و ترکیبی باب آنست . اطلاع رسانی از طریق پوستر تا حدود زیادی
مرهون الفبا می باشد ، چرا که باب اغلب موارد ، تصویر نیاز به عناصری را رد تا آنرا
گویاتر می سازد و ثانیه عنصر الفبا است . عنصر اثر در پوستر به غرض دقیق تر کردن هدف
تصویر و پیام آن به کار گرفته می شود و ترکیب این دو عنصر باید به سمت سنخ ای باشد که
تصویر پیشهها بزند و نوشته ، تصویر باشد
ایجاد چنین موقعیتی بستگی به کار آیی و خلاقیت طراح دارد . باب ببشتر
پوسترها نوشته تکمیل کننده ایز ا ست ولی دسته ای از پوستر ها نیز موجودند که نوشته
در آنها پیشهها آغاز را می زند و بار انتقال پیام را خود به عهده دارد . در این نوع
پوستر محتوا و درون مایه سوژه را باید به سمت نحوی در نوشته نمایان ساخت به این گونه
اثر تداعی معنی مورد تماشا را نماید و ببننده را تا حدودی به موضوع ، فرهنگ و
محتوای درونی نوشته راهنمایی کند ، که باب این صورت گرافیسم خط محقق شده است . طراح
با تدقیق به سمت نوع موضوع می تواند از کلیة خطوط از حروف سنتی گرفته تا خطوط طراحی شده
استعمال کند . ولی باید توجه به نوع موضوع می تواند از کلیه خطوط از حروف سنتی
گرفته تا خطوط طراحی شده استعمال کند . ولی باید توجه داشته باشد ، بری ایجاد
تغییرات و تحولات باب حروف آنهم در جانب بیان موضوع ، اثر او از جذابیت و کشش لازم
بهرهمند نمی گردد : به آغاز مثال استفاده از خطوط سنتی با آن همه فریب و بلند
مرتیگی حرف همان ترکیبی که از گذشته به جای مانده ، ودر جهت ساخت پوستر ، خط باید
به پرتره و بیان تصویری تبدیل شود ، ترکیب
در آن به سنخ خاصی است . مانند
پوسترهای است که حرف تصویر کار می شود . به این
خاطر که چون خطی که مورد استسفاده رسم می گیرد ، به سمت عنوان نقش اصلی پوستر
مورد بحث می گردد باب این حالت علاوه بر آن که خط حالت علاوه بر آن که خط حالت تصویری
پیدا می کند ، از جانب دیگر ، همان خط نیز هست که باید لی آت بازهم بشود ، لی آت
در این جا یعنی ترکیب غیری و کمپوزیسیون کلمات و این عیناً بسان کار تصویر
سازی می باشد . [3]
باب واقع ، در
حالیکه یک نماد تصویری می تواند از طریق ایجاد تغییراتی در عناصر ایده مورد تماشا را
بهنحوی انتزاعی به وجود آورد تمثیل مفهومی بر ماهیت یک ایده تاکید می کند و در
نتیجه صورتهای را به کار می گیرد که به سمت جای استعاره به خودش به مفهوم آن اشاره می
کند . انتخاب تمثیل مفهومی و یا نماد تصویری را خویش موضوع تعیین می کند . متناسب با
سوژه ، یکپارچگی ، تأثیر بصری و ظرافت ، عناصر اولیه و اجتناب ناپذیر یک نماد
هستند ، چه مفهومی ، خواه تصویری ، چه مبتنی بر یک یا چند حروف که در مورد
آخری شکل حروف ، اصالت و یکپارچگی اجزایش انگیزه می شود که تمثیل ، از لحاظ زیبایی
شناسی ارزش پیدا کند و توان ارتباطی ثانیه افزایش یابد . نهادی که با اضافه شدن یک
آخشیج یعنی صرف و گرفتن ادا کردن کلی برای یکپارچه شدن می تواند به نمادهای مفهومی
یا تصویری تبدیل شود . کوتاه سخن این که در پوسترهای نوشتاری اثر برای از ظاهر
علامتی آن ، به عنوان وسیله لسان یک نوع امکان کاربرد تصویری را بازهم فراهم می کند [4]
.
پوسترهایی که با
حروف دست نویس ساخته می شوند :
در این حروف ،
نوعی احساس راحتی ، عامیانه ، بچگانه ، ملموس و زنده بود دارد که می تواند به
تناسب این احساسات باب موضوعات مربوطه استفاده شود .
با توجه به
اینکه باب پوستر یک تیتر برای معرفی سوژه و سوتیتر و نوشته هایی فرعی جهت مشخص کرد
مکان ، زبان و تشریح ابعاد سوژه وجود دارد ، آنجا که طراح با توجه به موضع یکی
از خطوط فوق را جانب الگوی کار انتخاب کرده می تواند باب ساخت پوسترهای نوشتاری به
گونه های زیر عمل نماید :
1 – حرف اول کلمه اصلی استفاده شود .
2 – از حروف آغاز کلمات اصلی استفاده شود .
در این دو شیوه
با استعمال از حرف یا حروف یا شده ، شناسایی به دست می آید که به سمت جای آن کلمه یا
کلمات به سمت کار می روند . از آنجا که باب زبان فارسی ، شناسایی کلمات به این و شیوه
اسم نیست ، استفاده از این روش چندان گویا به نظر نمی رسد . هر قید الگو های
اندکی در این زمینه از خط فارسی وجود دارد .
3 – از یک کلمه که نقش کلیدی سوژه پوستر را بازی می کند استفاده شود
.
در این شیوه یک
کلمه که بیان کننده اصل موضوع پوستر می باشد ، تعیین می شود و طراح می کوشد با
طرح و مشکل حروف ، تکنیکهای اجرائی و فنون بصری ، حال ، ویژگی و یا تصویر موضوع
را بنمایاند ، این کلمه باب اکثر موردها بنا به کاربرد پوستر با برگنمایی به یک نقش
تصویری تبدیل می شود .
4 – از دو یا سه کلمه که نقش کلیدی در موضوع پوستر را بازی می کند
استفاده شود .
5 – از نمام تیتراژ آغاز اصلی استعمال شود .
در این شیوه می
استطاعت کلمات را باب کل دید و آنها را به شکل یک نقش واحد طراحی کرد و نیز می توان
آنها را بجز اولی باب بستگی با هم طراحی نمود و در کل این ترکیب را جهت بیان
مفهومی یا تصویری پوستر بکار گرفت .
6 – از جانب تیترها به آغاز یک عنصر بصری در ساختمان پوستر استفاده شود
.
جانب تیترها نمی
تواند جهت پر کردن فضای خالی پوستر به سمت کار ورند و یا حرف ایفای نقشی مهمتر شیوه های
فوق را جانب تکمیل شکل تصویری خویش یاری رسانند .
سخنی با
علافمندان باب باره اصول ساخت پوسترهای ( نوشتاری )
این بخش ترجمه
ای از کتاب « DECORAIVE
– RYPOGRAPHY » است که به عنوان یک روش
کار هستند ، جانب ایجاد ساختارهای خطی باب ابعاد مختلف گرافیک مطرح گردیده و لازم به
توضیح است که گفتگوها این کتاب یکی از عوامل موثر در شکل گیری زمینه های ذهنی و شیوه
های عملی ساخت پوستر می باشد .
هر قید توضیات
این کتاب با توجه به امکانات و ویژگیهای الفبا لاتین تنظیم شده ولی در ترجمه آن سعی
بر ایت بوده که قسمتهایی انتخاب شود که قابل گسترش در قید خطوط باشد . به تمام حال
حرف توجه به کمبود اصل در این زمینه ، مباحث موجود راهنمایی خوبی برای طراحان
علافمند به موضوع پوستر می باشد .
شکل حروف :
اساس حروف آرایی
حرف این نکته نباشد که از حروف ، برای بیان خود آنها استعمال کنیم . برای به
کارگیری چاپ به شکل تزئینی نیازمند فهم شکل ، پیمانه ، ارزش زنگی ، رنگ بافت واینکه چگونه چاپ با دیگر عوامل در ارتباط
هست ، هستیم . حروف نیز مانند مردم دارای اشکال متفاوت از ( کلاسیک ) گرفته تا فرم
های عجیب و غریب هستند . استفاده درخور و صحیح از شکل حروف به اندازه تناسب لباس
حرف شخصیت ما نیاز به دقت و توجه دارد . یکی از راههای آگاهی اشکال حروف ، یافتن
تشابه بین شکل وحرف و فرم اشیاء می باشد . بایست به توضیح است که حروف الفبای هر
خطی می تواند منبع غنی از الهام جهت درک
بیشتر خطوط دیگر باشد .
پیمانه در حروف
:
وجود حروف در
پیمانه های مختلف سبب برفراری بستگی بین آنها می گردد اندازة حروف به اهمیت آنها
بستگی دارد و این اهمیت سبب ایجاد تاخت حالت کلی در حروف میگردد :
1 – تیتر ( حروف برجسته و چشمگیر )
تیتر به سمت حروفی
اطلاق می شود که بسیار ساده یا تزیینی اند و به نحوی جاذب توجه باب هر فصل ها ،
شعارها ، حروف ابتدایی متن و غیره به کار می جدول .
متن به حروفی
انتساب می شود که به سمت وضوح اندازه گیری کوچکتری نسبت به تیتراژ دارند و برای توضیح
موضوعات نوشته به کار می روند . بنابراین پیمانه حروف و کلماتی که مورد استفاده قرار
می گیرند باید همواره حرف مقیاس کار ،
مطابقت داشته باشند . حروف بزرگتر سطوح جوراجور انرژی وخطوط هدایت کننده ای را که در
یک فرم تا بیوگرافی وجود دارند و اغلب در حروف کوچکتر پنهان می باشند را آشکار می
کند . این نوعبهنوع می تواند اصل مهیجی برای تجربه تزئینی بوجود آورد .
وزن در حروف :
وزن حروف به
پیوستگی نسبی بین اجزای ( اتصالات ) یک حرف و درشتی الفبا یا سطحی که شکل آن را تشکیل
می دهد اطلاق می گردد . یک حرف سبکوزن
( از لحاظ بصری ) نازک یا باریک می باشد . سطح اندکی دارد باب عوض فضای زیادی ما
بین اجزای یا اطراف حروف وجود دارد . به همین ترتیب یک حرف سنگین یا حرف جسته و
مشخص به چهره تیره خیس و تراکم تر بوده و دارای سطوح بزرگتر و اتصالات کمتری می
باشند . این اختلاف درشتی ، باعث تغییر تأثیر بصری حروف می گردد . تأثیر پذیرا شکل
یا حروف بر زمینه سطحی که روی آن قرار می گیرد . به سمت طرط چشمگیری حرف وزن حروف یا
کلمات اثر می گذارد . توازن بصری به تمام عوامل باب یک الگو بستگی دارد و به وسیله
ترکیب ، تضاد ، تراکم ، سرآمد کردن و یا دست جا به جا کردن در فضاهای زمینه می توان مراحلی
به سمت سوی یک ابثر تا بیوگرافی خوب قید اسم کرد .
زیگمایه باب حروف
:
وقتی کلمات ،
خطط و آنگاه متن را تشکیل دادند ، از طریق ترکیب حروف ، ابتکار ، اندازه ، وزن و
فضای بین کلمات ، خطوط و زیگمایه یک اثر
چاپی تکمیل می گردد . برای ارزیابی خصوصیات ارزشهای رنگی درمتن ، باید بری توجه
به مفهوم کلمات به ثانیه نگریست و ثانیه را به عنوان یک در دارای ارزشهای رنگی حروف در
نظر گرفت به متنی که دارای پیام است . یک زیگمایه مناسب از طریق تکرار شکل اندازه
و وزن حروف چاپی ایجاد می شود ولی حرف دقت در متن یک روزنامه مشاهده می کنیم که
مجلهها و تاکید بصری به مباحث بیشتر به
ایجاد نوعبهنوع در زیگمایه پارگرافها تمایل دارند . ایجاد یک کار آزاد حروف آرائی
خواهد داد لازم به توضیح است ، اگر فضاهای بین حروف ، کلمات یاخطوط را افزایش دهیم
، زیگمایه اثر مشعشع و اگر این فضا را کاهش دهیم زیگمایه اثر تیره تر خواهد شد .
صبغه به سمت چاپ و
تزئینات هیجان و تحرک می بخشد . صبغه را می استطاعت در حالتهای تزئینی و کاربردی به
کار گرفت و خصوصیات مختلفی از تمام ، تقویت ، تضعیف ، طبقه بندی و غنا را از آن
دریافت کرد . رنگ قادر است به سطحها بعد بخشید ، مثلاً رنگهای بارد خاصیت دور شونده
دارند . فضای ارجمند رنگی به انتساب فضاهای کوچک ، تاکید بصری بیشتری دارند ، این نکته
به هنگام استفاده از چاپ رنگر دارا اهمیت است برایچه که بیشتر لغات ، دارای سطوح و
فضاهای نسبتاً کوچکی هستند ، مگر اینکه باب اندازه ها و یا وزن های بسیار بزرگ بکار
جریان .
بافت در حروف
تمام گاه حروف یا سمبل ها و سطور در یک سطح اختصاصی قرار بگیرند ، بافت را به
وضوح می توان در ثانیه دید . ولی البته حروف درآن متن دیگر به صورت اشکال مجزا دیده
نمی شوند . بافتن باب حروف آرائی ، از طریف تکرار حروف ، اعداد یا علائم شکل می گیرد . بسیاری از بافتهای منطم
، تاب توان رمق قوت منظم و دارای زیگمایه را می استطاعت به وسیله کنترل فضا سازی حروف ، فضای بنی
حروف و فضای بین سطرها آفریدن کرد . استفاده بافتن در حروف آرائی اساساً به منظور
تزئین است اما می تواند پیامی نیز در بر داشته باشد ودر عین خوانایی باعث جذب
بیننده گردد . کاغذ کادو ، کارت تبریک ، بسته بندی ، دیوار کوب و پوستر ، ماردی
هستند کهبافت می تواند به نحو شایسته ای درساختمان آنها به سمت کار رود : به سمت طنور کلی
بافت به حروف زندگی می بخشد و آنها را برازنده تماس می سازد . بافتن قدرت تأثیر گذاری
فراوانی دارد . چنانچه می تواند بدون کوچکترنی تغییر باب کشل حروف و فقط بوسیلة
ویژگیهای بصری خویش ، پیام سوژه را به بهترین نحو منتقل سازد .
برای ایجاد بافت
می توان از روش های برجسته نمایی ، گود نمایی ، کولاژ و … استفاده کرد .
شیوه به سمت کار
گیری الفبا در گرافیک
یک طراحی و حروف
آرائی ، ترکیبی از دادهها و الهام ، آگاهی و ناخود آگاهی ، دیروز وامروز ، حقیقت
و تخیل ، کاروبازی و صنعت و هنر است ، شیوه های آزاده در بکار گیری خط ، نوعی
انتقاد به شکل قرار دادی و یک شکل اکثر رسانه های الفبای اطراف ماست ، که در
مقابله با فرمهای کلیشه ای سنتی می کوشد از خوشنویسی و خطاطی ، متون تصویری طراحی
حروف الفبای دست نویس وترعینات آزاد و رها
استفاده کند وجود موانع و مشکلات در زمینه
کار حروف آرائی نباید انگیزه شود که نقش تأثیر کذار آن را فراموش کنیم . برای
شکستن این موانع ، یکی از راههای موجود ، استفاده از حروف آرائی حسی و غیر کلیشه
ای است . که در عین خوب و درگیر کردن ببننده با اثر ، زیباییهای بصری حروف را
آشکار می کند . بدین غرض چند آیین به کار گیری غیر کلیشه ای حروف را ذکر می کنیم
:
خوشنویسی ( Calligraphy )
خوشنویسی ببه
آغاز یک صناعت قدیمی ، زیر بنا و اساس حروف چاپی است . با آنکه باب خوشنویسی ،
قوانین ویژه و بسیاری بود دارد ، ولی حرف این حال ، حروف از انعطاف زیادی برخور دارند
.
در ابتدا ،
کاربردهای سنتی خوشنویسی ، ارائه آزاد حروف به این شیوه ، استفادة جدیدی در
خوشنویسی را مورد بحث می سازد . خوشنویسی به علت ماهیت احساسی و مهیج خویش ، از قدرت
نفور و تأثیر بصری تحیر انگیزی برخوردار است . در خوشنویسی چاه رسمی و چه غیر رسمی
، و فرش قدرت و ضعف ، حالتی رتمیک به
حروف می بخشد . علیرغم اینکه خوشنویسی دارای قواین ثابتی است . ولی از آنجا که با
روحیه ای دیگرسان باب هنر مندان است . از خوشنویسی آزاد می استطاعت به نحو موفقیت آمیزی
باب زمینه های لوگر ، پوستر ، اسم یندی و کارتهای دعوت و تبریک استفاده کرد .
از خوشنویسی می
استطاعت به سنخ های مختلف در طراحی آثار خطی بهره برد به عنوان مثال:
الف ) به سمت وسیله
یک بریدگی در نوشتن لغات و گردش حروف بر نقاط خاصی تأکید کرد و نقاط دیگر ثانیه را رها
ساخت .
ب ) به سمت وسیله دو
مدار متصل بهم ، آزادنه حروف را نوشته و بعد با حرکت رتمیک آن را آکنده بار کرد .
ج ) به سمت وسیله
قلم زنی ، خوشنویسی کرده و در این راستا
سبکهای جوراجور را حرف هم تلفیف کرد و یا ابتکاراتی در شکل و قوانین حروف ایجاد نمود
.
اشکوبه بندی سازها :
به کوه طور کلی سازهای موجود در دنیای امروز به سمت سه
دستهی اصلی تقسیم می شوند.
الف – سازهای زهی :
در این سنخ از انواع
سازها تولید آواز ، میانجیگری سیم یازه صورت میگیرد . مهمترین نهاد در ارکسترهای قدیم،
و اصلی ترین بذر در ارکسترهای امروزی را « سازهای زهی » تشکیل میدهند.
این دسته ، خود به سمت چند
دستهی کوچکتر تقسیم می گردد:
1- دستهای که سیم به سمت خواهشگر زخمه زدن، به وسیلة
اصبع یا مضراب تولید صوت می کند، مانند تار ، سه تار ، رباب، ماندلین ، بربط ،
چنگال و ... که به سمت طور کلی این دسته را در سازهای زهی به سمت نام «سازهای زهی زخمهای »
میشناسند.
2- دستهای
که صوت به وسیله کشیدن آرشه بر سیم حاصل می شود . بسان : کمانچه ،قیچک ، ویولون و
... که نام اختصاصی این دسته « سازهای زهی آرشهای » می باشد
3- دستهای که حرف کوبیدن وسیلهی چکش مانند برروی
سیم ، صوتی بازده میشود بسان : سنتور ، سه تار، تار، «سازهای زهی کوبشی ».
4- دستهای که کوبیدن چکش روی سیم به وسیلهی نیروی
مکانیکی اجرا می گردد، مانند : پیانو، هارمونیکای شستی صلابه و « سازهای زهی شستی
دار»
ب-
سازهای بادی:
آن دسته از سازهائیکه
صدا در آن ها به وسیلهی دمیدن هوا و فوت کردن، ایجاد میشود ، به سمت نام «سازهای
بادی » مشهور هستند این دسته نیز به سمت نوبهی خویش به چند شعبهی کوچکتر تقسیم میشود:
1- «سازهای بادی چوبی » که از چوب «آبنوس » یا نی
و خیزران اسم شده اند . بسان : نی، سورنای ، فلوت ، هوبوا، باسون و...
2- دستهای از سازها که ازجنس مس ، برنج یا حتی
نقرهساخته شده اند مانند: اشکال شیپور ،ترومپت ، ترومبون ، ساکسیفون ، کر و ...
«سازهای بادی برنجی »
3- دستهای مانند پیانو دارای شستی هستند و حصول
صوت یا دمش هوا ، به وسیلهی نیروی مکانیکی یا الکتریکی چهره می گیرد . این سازها
دارای لوله های متعدد، کوتاه و بلند هستند ودر نتیجهی دمیدن آتمسفر باب این لوله ها
یا سعیر ها صداهای گوناگون و جوراجور ایجاد می گردد. مانند : حصن ، آکوردئون ،
سازدهنی ، نی انبانه و ... « سازهای شستی صلابه بادی »
ج- سازهای ضربی
به این دسته «سازهای کوبهای» و
« آلات ایقاعی » نیز می گویند . و همچنانکه از نامش برداشت می شود سازهایی هستند
که به سمت صوت از طرق جوراجور وارد آوردن ضربه ، چه به وسیله دست به طور مستقیم ( مانند
دف و تنبک ) و چاه به وسیلهی آلتی دیگر (مانند دهل و نقاره )حاصل می آید.
تقسیم بندی این دسته از سازها به
بسط زیر است :
1- دستهای که برروی آنها پوست کشیده شده و با دست
یا چوب حرف آن ها می کوبند . مانند : دف ، دایره ، نقاره ،تیمپانی [1]
و ...
2- دستهای که بر تمام تاخت سطح بالایی و پایینی پوست
کشیده و خود ساز به صورت استوانهای اسم شده است و با دست یا تیر و به یک یا هر
تاخت طرف سطحها ساز کوبند . مانند: دمامه بزرگ، دمامه کوچک ، دهل و ...
3- دستهای که ارغنون در اصل ، از تاخت تکه چوب یا فلز
ساخته شده و تمام تاخت به هم کوبیده می شوند مانند: سنج، قاشقک ، بشقاب و ...
4- دستهای که به وسیله کوبیدن چکش برروی تیغه های
فلزی ، جلاجل و غیره، اصواتی مخصوص و زنگوار بازده می گردد. مانند : ناقوس لوله ای
.
تقسیم بندی سازهای ضربهای و کوبهای از نظر
ملیت :
باب اینجا مناسب دیدیم
که سازهای ضربهای و کوبهای دنیا را ، از نظر ملیت در دو دستهی جدید، تحت عناوین
ذیل مشخص کنیم :
الف – سازهای ضربهای پوستی و کوبهای پوستی و بدون پوست با ملیت غیر ایرانی
در این دسته می استطاعت به
این سازها اشاره کرد :
1- طبلا 2- تیمپانی 3- کنگا 4- تمپو 5- تری
آنگل 6- گانگ ( تمام تام )7- بانگو
8- سیمبال ( سنج ) 9- مری دنگام 10- خول (دهولک
) 11- جاز 12- طبل بزرگ
13- طبل کوچک 14- مثلث 15- دایره
زنگی (تمبورین)16 – قاشقک
17- گزیلوفون(زیلوفون)18- ناقوس(بلز)19-
سایدارم20- هلاله
به دلیل
این که توضیح راجع به سمت سازها را ؛ برای هنرجویان عزیز چندان ضروری ندانستیم
از بسط و توضیح آن ها سود نظر می کنیم .
ب- سازهای ضربهای پوستی و کوبهای پوستی و بدون
پوست با ملیت ایرانی :
از این گروه سازها می توان به :
1- دف 13- تمبوک 25- جلجل
2- تنبک 14- کسر 26-جام
3-گورگه 15-پیپه 27-طبلغازی
4- تبوره 16-بشقابک 28- طبلک
5- خم 17-شندف 29-طبلآویز
6- دایره 18-جرس 30- دمن
7- دایره زنگی 19-درای 31-تیمبک
8- نقاره 20- جرس 32- کومه
9- آینه پیل 21-دهل 33- مندل
10- کوس 22- چغانه 34- سنکه
11- دمام 23-تبیره 35-تاس
12- غوغا 24- دبدبه
بین نظرات و فرضهای
گوناگونی که در بارهی مبدأ پیدایش آلات موسیقی باب آفاق ، پذیرفته شده است این
عقیده بیش از همه مناسبت تأکید و تأیید است که قدیمی ترین و اساسی ترین نمونه آلات
موسیقی ، سازهای ضربهای هستند . شاخص ترین مناسبت کاربرد این سازها ، در طول تاریخ
آن است که اقارب وزنی یک آهنگ را ( که میتواند به آغاز اساسی ترین اصل آن در نظر
آید )، طرح ریزی و ترسیم می کند. ذکر این نکته ضروری می نماید که به سمت هر صورت
سازهای ضربهای، برای قید فرهنگها ، چاه بدوی و چه متمدن یک ساز اولیه و بومی
است و در حقیقت هیچ جامعهی انسانی بود ندارد که یکی دو نمونهی ساز ضربی در آن
آشنا و معرفی نشده باشد [2].
به آغاز مانند سازهای
ضربهای ، درموسیقی بیشتر کشورهای آمریکای لاتین نقش ویژه و عمدهای را ایفا می
کنند که این حالت ، خویش متأثر از موسیقی آفریقا است . ترکیبات پیچیده از ضرب های
اولیه و باب عین حال متنوع و جاذب عمده ترین رکن موسیقی آفریقا را تشکیل می دهد به
طوریکه بدون مد نظر قرار ادا کردن این ضرب ها ، از موسیقی سابقالذکر جز اندکی باقی نمی
ماند. با نگاهی به سیر پیدایش و رشد تکامل موسیقی باب کشورهای کهن ، این چنین
استنباط می شود که این پدیده برای نخستین بار از خاورمیانه [3]
نشأت گرفته و تاریخ مراودهی هنری کشورهای باستانی بسان هند، یونان ، و پافشاریکننده با
سرزمین ایران از خصوصیات هنری ، شهرنشینی قدیم باب این خصوص سخن می راند . موسیقی در
کشورها و شهرنشینی های کهن به سمت گونههای مختلف برای بیان احساس درونی ، مذهبی و روحانی
، رزمی و همچنین باب شکل آداب و رسوم [4] کم و بیش به چشم می خورد و دایره در این مسیر در
همهی این گونه ها به نوعی حضور داشته است . حضوری که طبق شواهد ریشهآی عمیق در
تاریخ فرهنگ بشری دارد .
لغت «دف » از کلمه
عبری «تف» که به معنای زدن و کوبیدن است مشتق گشته است.[5]
این لفظ به زبان سومری
« دوب»(Dub) ادا می شود و از این زبان وارد اکدی شده «دوپو»( Duppu) یا
« توپو»( Tuppu) گردیده و از این لسان ها وارد آرامی گشته «دوپ » ( Dup)
شده و بعدها در لسان عربی به «دف» ( Doff) و « دف »(Daff)تبدیل گشته است .
دایره و ساختمان آن
نیز کوه طور که گذشته
بدیهی است دایره در اکثر کشورهای جهان از دیرباز تحت نام ها وطرق نواختن مختلف معمول
و متداول بوده است . باب آغاز مختصراً به بعضی از انواع دف [6]
که امروزه در مناطق مختلف مورد استفاده قرار میگیرد، اشاره می کنیم :
دف عربی که از یک نوار نازک چوبی و حلقوی به سمت پهنا 5/22 سانتیمتر
اسم می شود که روی آن پوست کشیده و در درازا دیوارهی چوبی آن شکاف هایی ایجاد شده
است که باب آن چند جفت سنج فلزی نصب شده است که ثانیه را اصطلاحاً« رق » مینامند..
البته در بعضی از کشورهای عربی ، مانند بحرین ، دایره مورد استفاده ، بزرگ تر و فاقد
سنجه می باشد که به ثانیه « بندیر» می گویند. نوع دیگر دف باب این منطقهها «مزهر» نام
دارد که فاقطد حلقه می باشد .
اجزاء دف
به سمت صورت زیر می باشد :
1- کمانه :
کمانه متشکل از حلقهای چوبی ( اغلب از جنس چوب
افرا) به سمت عرض 6 حرف 8 سانتیمتر و قطر دایرهای حدود 50 تا 70 سانتیمتر می باشد
.ضخامت چوب در یک طرف کمانه که محل التصاق گل میخها به آن می باشد 5/1 سانتیمتر و
باب سوی دیگر ، پس از انجام ادا « پخ کردن » به حدود 2 تا 3 میلی متر می رسد . چرا
که باب غیر اینصورت صدای کناره در هنگام نوازندگی خراب و کر خواهد شد .
نکتهی قابل ذکر باب ساخت کمانه ، رعایت گردی
کامل دهانه می باشد و تنها در این حال است که آوا در تمامی نقاط کنارهی پوست ،
همخوانی دارد .
چوب کمانه قبل از بشره انداختن باید کاملاًخشک
شده باشد . برای به عمل آوردن یا خشکانیدن تیر دو راه وجود دارد . یکی صنعتی با
استعمال از وسایل و روش های مصنوعی ودیگر به سمت صورت طبیعی و در هوای آزاد، چوب هایی
که برای اسم ابزار موسیقی و به خصوص دف به کار می رود باید حتماً بطور طبیعی خشک
گردند و در اصطلاح « سایه اسم » و یا «سایه
خشک »[7]شوند
.
خشکانیدن چوب باب هوای آزاد و خشک و با آیین صحیح
معمولاً یک حرف سه ماه وقت می گیرد . پشت از این زمان چوب باید در حدود 12 الی 15
درصد تری داشته باشد اما هرگز نباید این میزان به سمت 20 درصد برسد همان طور که گفته
شد تیر مناسبت استفاده در ساختن ساز باید به روش طبیعی ( و نه به روش کارخانهای و
مصنوعی ) سال ها بماند تا رطوبت ثانیه به سمت میزان نیم و یک درصد برسد و نه بیشتر در غیر
اینصورت امکان پیچیدن تولی اتیان چوب بعد از خشک شدن کامل آن زیاد است.
البته گاهی برای به عمل
آوردن تیر جانب ساختن دف و سازهای دیگر بعضی اعمال شیمیایی برروی آن انجام می گیرد
که در مهیا نمودن ثانیه به گونهی دلخواه صانع نقش مهم واساسی را داراست .
برش مناس تیر دف نیز از متد خاصی پیروی می کند و
شرط مهم وصل کردن دو انتهای کمانه این است که دو تارک چوب در بازهم نرود بلکه به طور «
فارس بر» دارای تماس حرف یکدیگر قرار گیرند. همچنین چوب کمانه پس از ساخت باید مستحکم و به
دور از هرگونه ترک ویا خلل و فرجی باشد و پیش از پوست انداختن روی ثانیه باید ،
دیوارهی بیروین را به وسیلهی سمبادهی نرم کاملاً صاف و تمیز نمود .
برروی لبهی پشتی کمانه یک فرورفتگی باب چوب وجود
دارد که جایگاه قرار گیری اصبع شست دست چپ می باشد این محل را اصطلاحاً « شستی » می
گویند شستی اغلب به صورت یک منحنی کوچک دیده می شود .
انواع کمانه:
الف – یک
کمه: