بدیهی است
، بازیگری انسانی ترین هنرهاست . از آن جهت که انیس جان ، کالبد ، پدیده ها و جهان
پیرامون آدمیاست ، به مکاشفه ای میماند که جز با از میان جا به جا کردن موانع بازدارنده و
آسیب دهنده حاضر در کار انسان نمایشگر ، امکان بروز نخواهد یافت .
بازیگری فن
مقابله آدمیبا خویش است و یافتن یا ایجاد بهانه ای برای توانایی نقش بر بازیگر .
این پرسشی
است که تمام بازیگر از خود در ابتدای کارش بر روی متن نمایشنامه و کاراکتری که قرار
است بازی کند ، میپرسد و با استعمال از دانش علمیو تجربی خود سعی میکند که به
ثانیه پاسخ دهد . باب حقیقت او برای شخصیت پردازی درست نیاز به دانش و تجربه تئائری
دارد و باب این میان تئوریهای حاضر تئائر نقش ویژهای را ایفا میکند . احتمالاً
تئوری از زمانیکه علم رو به پیشرفت گذاشته
است اهمیت بیشتری پیدا کرده است و باب حقیقت هر تئوری چکیده تجربیات و آموخته های یک
یا چند نسل از پیشینیان است ، پشت بایستی با تأمل و احترامیخاص حرف آنها برخورد
کنیم . نکته دیگر اینکه ما بواسطه همین تئوریهاست که میتوانیم به تجربیات جدید
دست پیدا کنیم و همین تئوریها هستند که اندوخته علمیما را تشکیل میدهند و گاهی
دوران نیز با تدقیق به شرایط بایستی حذف و تعدیل شوند .
بارها و
بارها از کارگردانم شنیدم که میگفت : بازیگر نباید نقش را بازی کند ، او ابزاری
است باب خدمت نقش ، پشت بگذارید نقش شما را بازی کند . برای رسیدن به این نظریه و
عمل کردن به سمت ثانیه دست به تجربه ای نو زدیم .
در این
تجربه جدید برای رسیدن به شیوه اجرایی مورد نظر کارگران مجبور بودیم که بعضی از
تئوری ها را به سمت شکلی تعدیل و یا حذف کنیم . این قضیه باب آغاز باعث بوجود آمدن
اختلاف نظر بین اعضا گروه شد . زیرا تعداد ای حرف این عقیده بودند که ماحق نداریم در
تئوریها ید ببریم و باید آنها را بطور کامل بپذیریم و بقیه عکس این تماشا را داشتند
ولی کارگران برای آنها این سوژه را توضیح داد و گفت : که قصد ضمیر اول شخص جمع نادیده گرفتن و
زیر پا گذاشتن اصول نیست و مـا فقط میخواهیم تجربه ای جدیدی را به انجام برسانیم.
این شیوه
اجرایی که ما میخواستیم تجربه کنیم و این
نحوه بازی ستاندن از بازیگران برای خود بسیار جالب بود و با انگیزه بدست آوردن تجربه
ای نو و گرانبها کار را آغاز کردیم . در این شیوه کارگردان متذکر میشود که ؛ برای
جان بخشیدن به یک نقش و یک صحنه باید به اندازه کافی از قوه تخیل برخه مند باشید
تا بتوانید مجذوب مشکلات و گرفتاریهای دنیای تخیلی پرتره بشوید و نه درگیر
گرفتاریهای حقیقی – واقعی
دنیای بازیگری خودتان . اصل بازیگری باوراندن است .
باب این
راستا ، استانیسلاوسکی بازهم به شاگردانش یاد داد که از « اگر افسون آمیز » استفاده
کنند حرف در فکر کردن و ادا کردن به کلمات ، موفقیت اجرای کامل نقش را کسب کنند و
شرایط فرضیپنداشته به همان مقدار « ار » واقعی شود ، در دنیای خیالی صحنه بازیگر به آن
چیزی تبدیل میشود که نویسنده خواسته است . عاشق ، دوست ، دشمن ، والد ، بردار ،
خواهر و …. باید طوری عمل کرد که باب صورت حقیقی بودن
مسئله رفتار میکردیم . به بند دیگر ، مدت هنرپیشگی توجهمان را معطوف مشکلات
نقش کنیم طوری که اگر مشکلات خودمان بودند . عمل میکردیم و تمام نیروهایمان را
صرف پیدا کردن راه اسم میکردیم . اگر نتوانیم این اطمینان را در خود ایجاد کنیم ،
آرزو نداشته باشیم که تماشاچی این کار را بکند .
آلانازیمف (Alla Nazimova) ، بازیگر زن اوایل قرن بیستم که به سمت خاطر چگونگی برداشتش از شخصیتهای ایبسن معروفیت داشت ، میگفت : « آغاز ، اختتام و همیشه، یک بازیگر باید قوه تخیل داشته باشد ، بدون توانمندی تخیل بهتر است که یک واکسی باشد تا یک صناعت پیشه » .
آثای
نصرالله قادری عضو هیأت علمیدانشگاه هنر و عضو AICT است . او فارغ التحصیل سینما با گرایش کارگردانی و کارشناسی ارشد
کارگردانی تماشاخانه است . از جمله آثار او میتوان کتابها ذیل را آوازه برد:
وقت
پیچاپیچ – صفت ـ گلی برای هیوا ـ اسطوره لیلیث – بمن دروغ بگو – زخمه بر زخم – الگو همیشه – زندگی باب تماشاخانه – هرا – غم تعشق – مؤخره بسوی دمشق – زخم کهنه قبیله خود – اسفنکس – امراء ، مذهب ، نسل آینده باب آثار برگمن – فریادها و نجواهای بنت ترسا – حکایت باور نکردنی حامل شدن سنساره – آناتومیساختار درام.
وی همچنین
کارهای زیادی را کارگردانی کرده است از آنجمله :
اسم شام – قابیل – فلق – اسفنکس – اسطوره لیلیث – آخرین نوار کراپ – بازی تابلو
– اختتام شاپرکها – محرمانه – یحیی – هرا – غم تعشق –افسانه پدر
– حدیث آصف حمه خورده از حرف آنکه راست کردار
بود – آه ، مریم مقدس – سنساره – گاهی اوقات
برای زنده ماندن باید اسم – هنگامیکه
آسمان شکافت .
همچنین چند
فیلم اسم به سمت نامهای : شیخ اشراق – برادر ،
برادر ـ نبض تراب سرخ و تجربیاتی در بازیگری تماشاخانه دارد مانند : بامها و زیر بامها – آندروا – فلق – اسفنکس
– افسانه لیلیث – آخرین نوار کراپ – قابیل – هدیه و یحیی – او بیش از صدها مقاله ، نقد تحقیق و پژوهش در مجلات سینمایی ،
ادبی و تئاتری به رشته تحریر درآورده است .
آقای قادری
در تمامیکارهایش یک زمینه استوار با اشکال متفاوت ( از نظر موضوع ) در حال تکرار شدن است
و ثانیه این است که این نویسنده معتقد است همه مردان اسم های بزرگی هستند که ریش و
سبیل باب آورده اند و اسم زنان هستند و اگر مادر نباشد بچه ها سرگردان میشوند و
منظر او به « زن» به سمت عنوان بهترین خلقت و اسطوره مادر زایشی است که ریشه در فرهنگ
ایران زمین دارد . نکته بعدی اینکه همیشه باب کارهای او ماه اسم میدرخشد و بر این
نکته تأکید دارد، اسم یا باب صحنه قابل رؤیت است مثل هرا ، یا از آن صحبت میشود
مثل بمن دروغ بگو ، مسئله اسم و نمایش آن در پهنه ریشه در اساطیر و افسانه های
ایران دارد و همچنین تأثیری است که کامو بر آقای قادری دارد .
نکته سوم
اینکه : چاه در نمایشنامه های فلسفی اش و چاه در نمایشنامه های صاحب تز اجتماعی اش و
چاه باب نمایشنامه های سیاسی اش عنصر اصلی تفکرش سیاست است . او همه چیز را سیاسی
مطرح میکند پشت باید به سمت سیاست زمان حال ، دقت کرد چون او معتقد است که اساساً هنری
که به سمت زمان بشخصه پاسخ ندهد اصلاً به درد نمیخورد.
چهارمین
نکته مورد اشاره در کارهای او مسئله « سکوت خدا » است . اینکه برایچه آفریدگار ساکت است و
در برابر بی عدالتی ها هیچ کاری نمیکند . به عنوان مثال میتوان دیالوگهایی از
هرا و غم عشق اشاره کرد . منتقدین در نقد رد این نویسنده با نشانه شناسی او مشکل
دارند . همچنین سردرگم میشوند که کسی که میتواند با زبان فاخر الگو هرا بنویسد
برایچه باید نمایشنامه ای مثل پدر یا بمن افترا بگو را بنویسد.
حال بهتر
است کمیبه پس زمینه ذهنی ایشان استعاره کنم به سمت اینکه در ابتدا تحصیلات دینی داشته
است و دین و مذهب شیعه مشخصاً پی رنگ ذهنی این نویسینده و کارگردان باشد و اینکه
او کرد است ، کرد تبعیدی و چون رانده شده از سرا است دائماً باب پی بازگشت به خانه
ام و مأوای خویش است و در قید دوران تبعید به دلیل شرایط سخت اقتصادی خانواده
اب و مادر هر دو مجبور به کار بودند و او در دامنه مادر بزرگ پرورش یافته است و
به یاد داشته باشید که اصل کرد عصیانگر و خروشنده است ولی او کردی است که تباری
صوفی دارد پس آرامش صوفیه هم باب ذهنش هست ، لیک شیعه است ، پس ارادت خاصی به علی
اصل ابیطالب ( ع ) و فرزندش حسین بن علی ( ع ) دارد .
از سوی
دیگر او به سمت شدت تحت تأثیر آگوست استریندبرگ است جمع این تضادها جذاب است برایاینکه نه
تنها در مصاحبه ها و مقالاتش به این موضوع اقرار میکند بلکه باب اجرا نمایشهایش هم
عکس او را میگذارد و حتی از کارگردانهای دیگر بازهم میخواهد که این کار را بکنند (
کسان دیگری که میخواهند متن او را کارگردانی کنند ) .
او همچنین
اسم پایین تأثیر برگمن و نیچه است ولی در شکل و ساختار نمایشنامه اندیشه ای را که
استریندبرگ داشته پشت میکند .
نکته دیگر
که در آثار او پیداست تأکید حرف گرفتن حق خویش با جنگیدن است و حرف اصل دیگر او بر
سر مظلومیت زن است و اینکه همیشه مردان ، زنان را مورد ظلم قرار میدهند ، در آثار
او همیشه به زن و حقوقش تجاوز میشود و این عمل توسط مردان چهره میگیرد و اکثراً
گناه این ادا نیز گریبان یک بی اثم را میگیرد مثلاً در نمایشنامه زخم کهنه قبیله
من! حسین خوان را متهم به سمت مجامعت میکنند در حالی که او نمیتوانسته این عمل را مرتکب
شود چرا که اصلاً آلت مردانگی خود را باب جنگی از دست داده است . از دیگر خصایص
کارهای او اسطوره شکنی است ، درمثل در اصل افسانه اول حضرت عباس شهید میشود و بعد
امام حسین ( ع ) ولی در جراحت کهنه قبیله من! ، این اتفاق بر عکس میافتد و یا اینکه
در اسطوره لیلیث میبینیم که آباجی و برادر با هم ازدواج میکنند.
کار اخیر
او که حرف صحنه بوده است ، گاهی دوران برای زنده ماندن باید مرد نام دارد که من هم
در آن ایفای نقش کرده ام . او همچنان به کار تحقیق ، تدریس ، نویسندگی و کارگردانی
مشغول است و برایش آرزوی موفقت دارم.
اولین
سؤالهای که در خرد هر خواننده ای بعد از خواندن نمایشنامه جرقه میزند این است که
این واقعه کجا اتفاق میافتد و باب چه مقعطع زمانی ؟ اشخاص این نمایشنامه سزا کجایند
و وضعیت سیاسی محیط آنها چسان است ؟
من هم به
عنوان بازیگری که رسم بود در این نمایشنامه ایفای پرتره کند بعد از خواندن
نمایشنامه این علامتهای سؤال باب ذهنم پیدا شد و بعد از تحلیلهای وسیع و عمیق به
جوابهای قانع کننده و صحیح ید یافتم . یکی از سؤالهای مهم این است که این واقعه
کجا ائتلاف میافتد و باب چه مقطع زمانی ؟
وقایع
نمایشنامه در زمین اتفاق میافتد ، بر روی همین کره خاکی ، نشانه آشکار جغرافیایی
ندارد و این اصلاً مهم نیست ، چرا که این واقعه هر کجای دنیا میتواند اتفاق بیفتد
. در آفریقا یا عربستان ؟، در اروپا یا آمریکا ، آسیا و یا در …. این واقعه جهانی است ، باب تمام نقاط دنیا
میبینیم جوامع انسانی را که حرف بازهم در گیرند ، همدیگر را میدرند و براحتی از میان
میبرند . صفت ستمدیده و ظالم وجود دارد ، اسم و باطل هست و گاهی اوقات حق پایمان شده و
آزار در ظاهر پیروز میشود و قدرت را باب دستان خود میگیرد . جهانی وجود داشتن واقعه
نمایش ، آن را از داشتن مکان آشکار جغرافیایی صفت میکند و احتمال وقوعش را در همه
جای این کره خاکی میدهد .
میتواند
اینجا باب ( ایران ) اتفاق بیفتد یا در پاریس و مهم این است که زمین است یک ناکجا
آباد ! البته نشانه هایی در نمایش جریده بود دارد که میتوان با توجه به آنها حدس
زد واقعه کجا و کی اتفاق میافتد و اما عمر کارگردانی این است که مکان مجهول باشد
و تماشاگر خود دریافت کند که کجا و چاه مدت است.
زمان وقوع
نمایش میتواند امروز باشد یا تمام روز دیگر . تمام آن که انسانی به خود شناسی برسد
و حقیقت وجودی خویش را بیابد و دست به ستیز با قوانین خلاق انسان بزند . دوران وقوع
این نمایش میتواند باشد ، شاید بتوان حرف : همیشگی است !
در
نمایشنامه با توان مطلقی به سمت نام پپن روبرو میشویم که همه چیز و همه کس تحت سیطره
قدرت اویند . پپن ارجمند دارای منطقی است که خود تعریفش میکند و خیر هیچ کس دیگری .
مشاور ارشد او زنی است در ظاهر آکنده قدرت و بی رحم که به سمت نمایندگی او حکمرانی میکند
و همه چیز را زیر نظر خویش میگیرد، قهرمانی الگو هاسیمک طغیان میکند اما به دلیل نداشتن
هر نوع پشتوانه قوی میانجیگری سیستم و عاملینش از پا در میآید . سیاستی خشن و
دیکتاتوری باعث بوجود آمدن محیطی اختناق کننده در نمایش میشود که به خوبی نیز قابل
فهم است .
با توجه به
تعاریفی که از مکان و زمان و موقعیت سیاسی نمایشنامه ارائه دادم فکر میکنم فرصت آن
رسیده که وضعیت پهنه را تشریح کنم و صحنه نمایش یا بهتر بگویم دنیای نمایشی نمایش
یک رینگ بوکس در نظر گرفته شد ، جایی که حریفان همدیگر را مشت زنی میکنند و
آخرالامر یکی از آنها از دور خارج میشود و بازی و میدان را به سمت دیگری واگذار میکند
. این رینگ بوکس میتواند باب خانه ما باشد یا میدان شهر ، میتواند در ایران باشد
یا آفریقا یا هر جای دیگر.
حرف ای دست
یابی به نتیجه ای بهتر و جامع تر این جدال را به سمت دو بخش تقسیم کرده ام:
الف :
نکاتی در رابطه حرف تحلیل
ب : اشخاص
نمایشنامه و معرفی آنها
آن طور که
آموخته ام منظور از تحلیل یک اثر نمایشی تجزیه و بررسی آن است در تحلیل به دنبال
این هستیم که ایز از خودش چاه میخواهد ؟ تحلیل ، شناختن ، شکافتن ، و تجزیه و
تحلیل کردن یک ایز بر پایه اصول صفت است ، حال
چگونه
یک نمایشنامه را تحلیل میکنیم ؟
برای تحلیل
یک اثر نمایشی باید شرعیات نمایشنامه را به خوبی بشناسیم . باب درام ضمیر اول شخص جمع با چهار جزء جدایی
ناپذیر برابر میشویم 1 ) الگو ، 2 ) کاراکتر
، 3 ) دیالوگ ، 4 ) حد (ایده) و وقتی وارد دنیای الگو میشویم تا آن را
بهتر دریابیم حرف عناصری مثل ستیز ، بحران ، اوج، فرود و نتیجه تماس میکنیم .
این مفاهیم در نمایشنامه های دیگرسان تفاوتهایی اساسی دارند . اما بهر اسم این
عناصر در تمام اثر وجود دارند. دو نکته اساسی را در تحلیل نباید فراموش کرد : 1 )
پیدا کردن کاراکتر محوری ، 2 ) یافتن کاراکتر مخالف. تا وقتی این تاخت کنار هم بصورت
عادی رسم میگیرند هیچ اتفاقی نمیافتد . درام زمانی شکل میگیرد که کاراکتر
محوری قصد مخالفت با وضع موجود و رسیدن به سمت وضع موجود را داشته باشد و کاراکتر
مخالف بر عکس او عمل کند یعنی با اسلوب موجود قید و با وضع موعود مخالف موافق و با
وضع وعدهدادهشده مخالف باشد و این باعث بوجود آمدن ستیز میشود . ستیز باب نمایشنامه به
دو شکل چهره میگیرد : الف: ستیز صوری ، که خویش به دو بخش تقسیم میشود یا مبتنی
بر الگو است یا مبتنی حرف کاراکتر باشد. به سمت سه بهر تقسیم میشود : 1 ) آدم با آدم ،
2 ) انسان باخودش ، 3 )آدم با نیروهای خارجی . ستیز انسان با نیروهای خارجی هم خود به
سه اقبال تقسیم میشود : 1 ) آدم حرف طبیعت ، 2 ) آدم با تقدیر ، 3 ) آدم با جامعه .
اسم نوع
دیگر ستیز به سمت آوازه ستیز ماهوی است . این ستیز با ماهیت سروکار دارد و به چهار بخش
تقسیم میشود : 1 ) ساکن ، 2 ) جهشی ، 3 ) تصاعدی، 4 ) قابل پیش بینی نکته بسیار
مهمیکه در ستیز به سمت دنبال آن هستیم این است که کاراکتر محوری حرف وضع موجود مخالف
است و باب پی ایجاد وضع موعود است پس به سمت همین دلیل ابتدا کاراکتر دست به عمل میزند
و در این بین باید سه اتفاق مهم برای کاراکتر محوری پیش آید :
1 – باید وضع عادی زندگی او تبدیل به وضع دیگری
شود. در نمایشنامه گاهی دوران برای زنده اقامت گزیدن باید مرد وضع عادی این است که همه
تحت فرمان پپن و بازرسی ژاکلین و موافق دستورات آنها زندگی کنند و این وضع عادی با
طغیان هاسمیک که به سمت خود شناسی رسیده است به وضعیتی دیگر تبدیل میشود پس تعادل
قبلی بهم میریزد و در طی شکل گیری درام مجدداً به تعادل قبلی بهم میرسید و باب طی
شکل گیری درام مجدداً به تعادل میرسیم .
2 ـ سرنوشت
کاراکتر محوری در ابتدا درام باید به بیم بیفتد در نمایشگاه « گاهی اوقات برای زنده
ماندن باید اسم » سرنوشت هاسمیک شاعر پیشه است که به بیم میافتد.
3 ) از
نیز ابتدای نمایشنامه باید یک بحران بوجود بیاید و گسترش پیدا کند و قید اسم هم در
نمایشنامه ذکر شده بحران با طغیان هاسمیک و مخالفتهای ژانوس و دستورهای ژاکلین
بوجود میآید و به سمت پیش میرود و انبساط مییابد.
کاراکتر
محوری دارای خصوصیاتی آشکار و آشکار است که حاوی :
1 ) با وضع
حاضر مخالف است و در پی وضع وعدهدادهشده است .
2 ) بدون
ظهور او درام پیش نمیرود.
3 )
الزاماً نباید مثبت باشد .
4 )
خصوصیات اخلاقی او تعیین کننده وضع نیست .
5 ) نمایش
، پیرامون او پیش میرود .
6 ) در
یونان قدیم کاراکتر محوری بازیگر اصلی بود.
7 ) مسیر
را در نمایشنامه بوجود میآورد.
8 ) نیروی
محرکه نمایشنامه است .
9 ) تصمیم
گیرنده است .
10 ) نام
نمایشنامه آوازه یکی از خصایص اخلاقی اوست .
11 )
مبارزه او دلیل حقانیت او نیست .
12 )
الزاماً باید آدم باشد.
13 ) دامنه
رشد و تحول کاراکتر محوری بسیار سریعتر از سایر کاراکترهاست .
حال
به خصوصیات کاراکتر مخالف میپردازیم :
1 ) هر
کاراکتری که مقابل اعمال کاراکتر محوری قرار میگیرد.
2 ) او
قید وضع حاضر است و به دفاع از آن در مقابل کاراکتر محوری میپردازد .
3 ) باید
در توان ، نیرو و اراده همسان کاراکتر
محوری باشد ، این همسنگی انگیزه بوجود آمدن ستیز میشود .
4) در
ابتدا فقط دفاع میکند .
5) در
انتها تاخت بازهم میکند .
6) او
کاراکتر محوری را مجبور به سمت مبارزه میکند .
7 ) او
برخلاف کاراکتر محوری که حتماً باید آدم باشد میتواند انسان ، طبیعت ، آداب و رسوم
نظام اجتماعی ، سیستم اقتصادی و یا تقدیر باشد .
و بایست به
ذکر است که در این نمایشنامه از نظر کارگردان درجات تحلیل بر 4 سنخ است :
1 ) تحلیلی
که بازیگر به کارگردان ارائه میدهد.
2 ) تحلیلی
که از توافق کارگردان و بازیگر بازده میشود .
3 ) تحلیلی
که کارگردان باب اختیار بازیگر میگذارد .
4 ) تحلیل
دراماتورژ ( که حتماً دراماتورژ- تحلیلی متافیزیکی باب اختیار ما قرار میدهد.)
در جواب
این سؤال کارگردان به ما میگوید که ایز هرگز از دید نویسنده تحلیل نمیشود برایاینکه او
مایل است قید ادبیات اثرش ادا شود و این هیچ کمکی به ما در اجرای اثر نمیکند به
همین دلیل است که تحلیل صفت و نویسنده را اساساً باید کنار گذاشت.
هاسمیک HASMIK
ژاکلین JAKLIN
ژانوس JANUS
گوتما GUTMA
ژولی JULY
آدلف ADULF
شیوا SHIVA
پپن PEPAN
داستان بر سر قتل اوست، باب سه
اپیزود. اومعشوقه ژانوس، همسنگر و آشنا ژاکلین است . او یکی از مهره های بازی پپن
است که تارک به سمت طغیان بر میدارد . او شاعر پیشه است بیشتر دیالوگهایش آهنگین میباشد.
ژاکلین ندیمه ، همسنگر و دوست
هاسمیک ، معشوقه ژانوس و مشاور ارشد پپن و آمر اصل بازی است . دیالوگهای او از
خواسته گاهی ادبی و گاهی آرگو میشود که باب جای خودش این کار را توضیح خواهم داد . او
بوکسری بسیار زیرک و باهوش است .
ژانوس کاندیدا هاسمیک است که البته
ژاکلین هم اسم اوست . ژانوس تحت فرمان
ژاکلین ادا میکند .
به گفته خودش زندانی شماره 2002 است
او هم رزم هاسمیک است که به فرمان ژاکلین دربند است و از بین میرود.
او نیز بسان گوتما هم آرزم هاسمیک
بوده است که به دستور ژاکلین زندانی و بعد کشته میشود .
او گزارشگر ، وکیل پاسدار شیوا و
کشیش است . او نیز نگین ای از مهره های پپن است که زیر تماشا ژاکلین عمل میکند.
ژولی خبرنگار ، وکیل مدافع گوتما و
راهبه است . او همانند دیگران زیر تماشا پپن و با دستورات ژاکلین وارد ادا میشود .
مردی به سمت آوازه ژانوس معشوقه هایی به
نام هاسمیک و ژاکلین دارند ژاکلین ندیمه همسنگر، آشنا و هم رزم هاسمیک است . باب روایت اول حرف مونولوگ هاسمیک
شروع میشود، او بیان میکند که توسط ژانوس کشته شده است هاسمیک : ارتحال من به سمت دست
مردی رقم خورد که سپید بود چون برف و پیراهنی سرخ پوشیده بود به رنگ انار… لیک افراد دیگر نمایش عنوان میکند که ماجرا
خودکشی است .
باب اپیزود دوم که ژانوس آغازگر است
عنوان میشود که هاسمیک خودکشی کرده است . ژانوس : مرگ او به دست بشخصه رقم خورد
زنی که …. لیک افراد دیگر نمایش عنوان میکنند که یک
قتل چهره گرفته است ...
مقدمه
قدیمی
ترین فرش آفاق
الگو های نفیس فرش
کارشناسان اعتقاد دارند که تعداد شش یا هفت فرش دست بافت موجود باب جهان، از دید
هنری و تکنیکی دارای ارزش انبوه اضافی هستند. از جمله ی این فرش ها باده توان به
فرشی که زینت بخش کاخ پادشاهی دانمارک است اشاره کرد، که آداب تاج گذاری پادشاهان
دانمارک، بر چهر آن اجرا می شود. تمام پرتره های این فرش بر روی تار و پودی از طلا
بافته شده اند. بساط بسیار نفیس دیگری که در پایافزار ی وین نگاهداری می شود، فرش شکار
نامیده می شود. این بساط ریز بافت ترین قالی موجود است که دارای حدود 125 گره در هر
سانتی متر مربع است.
احتمالا صفت ترین فرش جهان، فرش اردبیل، باشد که در موزه ویکتوریا و آلبرت در شهر
لندن نگاهداری می شود. این فرش ازاین جهت انبوه مشهوراست که از روی آن تجویز برداری
های بسیار متعددی انجام شده است، به سمت طوری که امروزه باب بسیاری از منازل، فرش هایی
با طرح فرش اردبیل دیده باده شود. به طور مثال نمونه ی نسخه برداری شده از این فرش
در منزل درآغاز وزیر انگلیس (10 Downing street ) بود دارد و آدولف هیتلر ایضاً نمونه ای از
آن را در دفتر کار خویش در برلین داشت. این فرش و جفت آن که در پایافزار ایا در لس آنجلس
حفاظت می شود، در اوقات شاه طهماسب صفوی، بافته شده اند (حدود سال 1540 میلادی).
بساط اردبیل میانجیگری هنرمندی بنام مسدوک کاشانی، برای پوشش صحن آرامگاهی در شهر اردبیل
بافته شده است . از قطعات یکی از این فرش ها برای ترمیم دیگری استعمال شده است . به
همین جهت، نسخه موجود باب شهر لندن الگو کامل تری می باشد. این فرش دارای تقارن
مرکزی بوده و دقّت به کار رفته در بافت، آن را در زمره ی یکی از بی نظیرترین آثار
هنری در آورده است. این ایز مختص به فرد دارای حدود 50 گره در هر سانتی متر مربع
است و در جمع فرش هایی است که به آوازه ترنجی خوانده می شوند. در هر جانب قسمت میانی
این فرش یک چراغ بافته شده، که یک چراغ کوچک خیس از دیگری است. بافنده این بساط در
نظر داشته، که بساط اردبیل در ساحت یک آرامگاه استفاده می شود، به همین جهت چراغی را
که در طرفی که عموم مردم در آن می نشسته اند کوچکتر بافته است و کسی که بر روی این
فرش نشسته است، ابعاد دو جلوند را هماهنگ می بیند.
فرش
اردبیل، معروفترین فرش جهان، پایافزار ویکتوریا
شواهد حاکی از ثانیه است که این
فرش ها از تربت مراد صفی الدّین اردبیلی و شاه اسماعیل صفوی به موزه های مذکور
جابجایی داده شده اند. بساط اردبیل دارای ابعاد 11. 52x5.34 متر مربع بوده و
از ریز بافت ترین فرشهای به سمت اطاق مانده از دوره ی صفوی به شمار می روند.
ارجمند ترین بساط جهان
جمال آخر نوشته حاضر، مرور کوتاهی خواهد بود بر بزرگ ترین فرش موجود در جهان. این
بساط باب زمره ی نفیس ترین فرش های موجود در دنیا است و به نام فرش عجایب ( The carpet of wonder)
نامیده باده شود. فرش عجایب دارای ابعاد 60.9x70.5 متر مربع است که مساحتی بزرگسال بر4347 متر
مربع را باده پوشاند (مساحت بساط اردبیل که فرش بزرگی محسوب می شود حدود 5/61 مترمربع
باده باشد). تعداد گره های این فرش حدود 35 گره در هر سانتی متر چهارگوش است...
اشاره…
مطلبها این پایان
نامه باب بردارنده نکاتی است که ذهن نگارنده را از زمان آشنایی حرف هنر مدرن و
خصوصاً ازگ و بعد انتزاعی آن، به خود مورد نظر داشته و رفته رفته دغدغههای وی را
برای دستیابی به تعریفی جامع و باب بردارنده صور تفاوت و تشابه و اشتراک انتزاع و
واقعیت، شکل بخشیده است. البته این بدان معنی نیست که مطالب آتی حاوی کمال مطلوب
تعریفی فراگیر است (که این ادعائی است گزاف) بلکه بیشتر جوابی است بسیار کوتاه بر
سئوالی بسیار بزرگ.
تاریخ شهرنشینی بشری روندی تکاملی را طی
نموده است و خواندن این روند، حاوی مطالبی است که برای شناخت انسان هر دوره،
اساس حرکتی نوتر را باب برداشته است. لیک آنچه که باب خلال شکل گیری کلی این تمدن
جلب نظر می نماید رشد تفکر خلاق آدمی است آنطور که باب زمانهای اخیر شاهد سرعت
بالای این تفکر می باشیم تا جائیکه گاه خلاقیت و دنیای تفکرات او فاصلهای بسیار
بیشتر از بعد طی شده توسط زندگی تجربی و عینی او را می پیماید، که این تفاوت
بعد طی شده، باب دنیای کنونی و شرایط امروزی بسیار ملموس می نماید.
بهترین نمونه برای تفکر اسم بشری را
می توان ساختن ابزارهای گوناگون برای منظورهای متفاوت وی نام برد.
چنانچه می دانیم ابزارهای ساخته بشر
بناگر به نیازهای او تکوین یافته اند و هرچه این نیازها پیچیده تر گشته اند،
ابزارهای پیچیدهتری را نیز جستجو کرده و موجب شکل گرفتن آنها شده اند.
با کمی تامل می استطاعت فهمید که ساختار
ابزارهای مورد استفاده بشر، شکل انتزاعی دارد و هیچکدام از آنها در طبیعت اطراف او
و وجود خارجی نداشته است که آدمی فقط آنها را اخذ نموده باشد و سپس بکار برده
باشد. اما ظهور و ظهور این ابزارها آنچنان در حیات وی بمرور شکل گرفته که او متوجه
این خصلت آنها (انتزاعی وجود داشتن فرم ابزارها) نگشته و همواره آنها را بعنوان جزئی از
طبیعت عینی تلقی نموده است.
باب سده ها و خصوصاً دهه های اخیر بعلت
ادا کردن نخبگان به مباحث فکری و فلسفی متنوع و کثیر و شکل گیری اندیشه های انتزاعی
غنی، چه در بین اهالی حقایق و چه باب میان هنرمندان اندیشمند و بعلاوه حرکت غالب
بشری به جانب این اندیشهها، دو سنخ نتیجه وجود یافته است.
درآغاز اینکه اینگونه تفکر و تدبر
خصوصیت انتزاعی ابزارها را عیان نموده و دوم اینکه منجر به پدیدار شدن واکنشی
مخالف این جریان گشته که سعی باب اثبات اصالت عینیت بر ذهنیت دارد. لیکن توجه به
واقعیت جاری دنیای کنونی این تفکر را کمرنگ مینماید، چرا که حرف عنایت به نمونه
ذکر شده، امروزه شاهدیم که حرکت آدم نوین برای رسیدن به وحدت تماشا برای تعریف
حیاتی واحد و جامع، بواسطه همین دنیای اسم دست او میسر است و مدنیت جامع و
فراگیر مناسبت نظر او باب بستری قابل شکلگیری است که این بستر، سرشار از مصنوعات
ساخته فکر اوست.
لذا نادیده ستاندن تمامی ابزارهای
متنوع که در همه شئونات زندگی، بشر را یاری مینمایند (با توجه به ساختار انتزاعی
آنها) و نگاهی صرفاً عینی و طبیعت گرا داشتن، امری محال می نماید.
حرف تاملی دوباره باب دنیای پیرامونی حاضر، راه برای تجدید نظر در چنین نگرشی و اتخاذ موضعی منصفانه تر باز خواهد شد و وحدت عملی امر ذهنی و امر عینی و شناخت این یگانگی ذاتی، بستن راه هرگونه نگاه یکسویه و یکجانبه نگر خواهد گردید.
واقعیت (واقعیت عینی یا عینیت)،
بعنوان مجرای دستیابی به سمت آگاهی و بستر حصول شناخت، اهمیتی غیرقابل انکار دارد. چرا
که به چرخه از تمام فلسفه پردازیها، انسان در اولین گام، حضور خویش و جهان
پیرامون خویش را به شکل عینیت ادارک می
کند، بعلاوه ار تصور کنیم که او تمام تعینات را در ذهن فلسفه زده ای تجسم بخشد باز
ناگزیر از ید و برثن نرم کردن با واقعیت ملموس بیرونی است و به جهت تطبیق خویش با
ثانیه و جواب مناسب آن، گریزی از اتخاذ روشی واقعی ندارد.
با توجه به تمامی وجوه قالب انسانی،
این واقعیت و برخورد واقعگرا، تمامی مطلب را برای تبیین جوهره هستی و غایت سیر
درونی انسان، باب برندارد و ظرفیتهای لازم جهت این بیان را نیز توانگر نمی باشد.
اینجاست که پای مفاهیم به میان می
آید. مفاهیم بدلیل گستردگی و بار فلسفی خود، پیچیده تر از عالم واقع می باشند و
گاه برای توضیح آنها می توان از واقعیات مدد جست. اما هنگامی که بیان از مفاهیم و
معانی بغرنج تر پیش کشیده می شود، نه عزب نمودهای عینی استطاعت توصیف آنها را ندارند
بلکه به عالم مجرد آنها نیز جاده نمییابند، بدینگونه راه برای مفاهیم ساده خیس که
بتوانند مفاهیم پیچیده را شرح و تفصیل کنند، باز می شود.
انتزاع که نتیجه سیر استحاله و تبدل
مفاهیم و همچنین بیان آزادانه و بیواسطه ادراک آنهاست، باب چنین شرایطی معنا و شکل
می یابد.
ذهن بدلیل ساختار منطقی و ریاضی گونه
خود، معادلات خویش را باب راستای نموداری شکل گرا ترسیم می نماید تا اتصال منطقی
مفاهیم را سازماندهی کند و باب سیر سیال خویش منفذها و نقصانهای آنها را بازیابد و
با تمسک به سمت توان تحلیلی خود، برای آنها ما به ازاءی یافته و جانشین سازد.
مسئله به اینجا اختتام نمی شود برایچه که
ذهن مجرد از احساسات حاصل از تماس واقعیات عمل نمی نماید، چه این احساسات
مستقیماً از بیرون وجود آدمی رهبری شوند و چاه مستقلاً و بدون مداخله عوامل بیرونی
شکل گیرند و حاصل مکاشفات و مشاهدات باطنی باشند.
به بیان ساده تر انتزاع نه تنها وجه
تنها عقلانی مفاهیم و شکل آنهاست بلکه به سمت نوعی از تعاملات بین عقل و اندیشه و
عاطفه و همچنین واقعیات وجود می یابد.
اتخاذ تجرید بعنوان روشی برای بیان،
به جانب توانگر بودن ظرفیتهای وسیعتر برای بیان (و نه توصیف) دنیای پر پیچ و خم و
غامض مفاهیم می باشد.
مطلب آتی می کوشد حرف بحث بالا را
بسیط خیس عنوان نماید.
صناعت ماهیتی پیچیده و چند سویه دارد و
صورتی از برخورد پرکار و عملی آدم در قبال جهان محسوب می شود و در عین حال نوعی
اندیشه به شمار می آید که امعان و منظری ویژه خود دارد. و تمام صور هنر مجموعه ای
هماهنگ هستند که از این خصیصه ذاتی، مشترکاً بهره بودهاند.
هنر مفهوم آدم را رسیده دنیای اشیاء
نموده و هدفش معرفی جهان به سنخ ای است که انسان آنرا نظاره می نماید برخلاف علم
که هدفش عرضه شناختی از دنیای پیرامون است آنطور که این دنیا می نمایاند.
ار کلیت هنر را به تاخت نگرش رئالیستی
(شامل تمام شعباتی که به نوعی هستی و جهان عینی را بازنمایی می کنند) و انتزاعگرا
(همه وجوه هنری که در پی دوری از ظاهر پدیده ها هستند) قابل تقسیم بدانیم، در هنر
رئالیستی نمایش روابط آدم در جهان، بدون رخنه در خود این جهان از لحاظ هنری
کوششی بیهوده است. بنابراین هنر و دانش (علم) علیرغم همه تفاوتها وجوه اشتراک
زیادی دارند.
یکی از این موارد اشتراک را می توان
باب طراحی (دیزاین) اشیاء صنعتی شاهد بود، با این تعریف که باب دیزاین یک شیء صنعتی،
آن شیء را هم می استطاعت محصولی هنری معرفی کرد و بازهم بر آن نام محصول صنعتی اطلاق
نمود.
در زندگی واقعی این دو (هنر رئالیستی
و علم) بسختی حرف یکدیگر جوش خورده اند و آنها را تنها می استطاعت به یاری تحلیل نظری
و اسم از یکدیگر تشخیص داد.
آرتیست رئالیست واقعیت را به سمت شیوه
عینی بازسازی می کند. وی اینکار را معمولاً به سمت یاری اشکالی واضح و بسوده انجام می
دهد و گاه ژرفای واقعیت از خلال آثاری ادراک می گردد که شکل خارق العاده و غریب
تری دراند.
سنخ دیگر برخورد واقعگرایانه، تعبیر
ایده آلیستی واقعیت است. نمونه این تفکر را شاید بتوان از فرموده ارنست کاسیرر [1]
باب کتاب جستاری در باب انسان، نتیجه گرفت. آنجا که می گوید: «هدف اصلی هنر رخنه در
ژرفای واقعیت است»[2] این مطلب حاکی از تعبیر
واقعیت به معنی اصل عالم واقع و عینی است.
بنابراین می بینیم که بینش های مربوط
به رابطه صناعت و واقعیت گوناگون است. اما بینش اندیشمندانه هنر، مبتنی بر، انعکاس
زیبایی شناسانه ژرف واقعیت است، لیکن اگر می گوئیم
صناعت رئالیستی سعی در انعکاس زندگی دارد، نباید آنرا چنین تلقی کرد که ...
چکیده
بشر زمانی که خواست
آنچه را می اندیشد پرتره کند، قدم به دنیای خط و تحریر گذاشت و به دنبال آن طی حدود
بیست هزار واحد زمان ( فرایندی طولانی و تمام دگرگونی را به کندی و حرف پیچیدگی پشت سر
نهاد.
این مقاله با این هدف نگاشته شده که هرچند اجمالی و گذرا، با کاستی
های اجتناب ناپذیر که ناشی از پهنه وسیع مطالب باب این حوزه بوده، ابتدا رو نوشتی
از تاریخ پرفراز و سرازیری الفبا و کتابت در جهان و ایران را به تصویر بکشد، سپس فرضیاتی
را باب بخش نوشتار مطرح کرده، درستی یا نادرستی انها را مورد امعان قرار داده و در
نهایت نیز پیشنهاداتی باب جهت رشد و ارتقای بهره وری فرهنگی از این میراث مکتوب
عرضه دهد.
واژگان کلیدی: خط، نویسه، همخوان
مقدمه
خط و نوشتار باب واقع باعث ای برای ذخیرهسازی اطلاعات است. در جوامع
اولیه، پیش از بهرهگیری از نوشتار، ذخیرهسازی اطلاعات به کمک حافظه اجرا میگرفت.
تکثر از باستان شناسان بر این اعتقاد پایبندند که فرایند نوشتار از زمانی شکل گرفت
که مادهای برای نوشته صیرورت وجود داشت؛ به سمت عبارت دیگر، موجودیت نوشته وابسته به
موجودیت مادهای بود که بتوان روی ثانیه نوشت. سنخ این ماده بر تکامل خط، شکل و
اندازه ابزار نوشتار تأثیر داشته است. همانطور
که گفته شد پیشینه نوشتار به معنی عام، حدوداً به 20000 سال میرسد و از جمله
موادی که نوشتار روی آنها صورت گرفته میتوان به سنگ، چوب، فلز، پوست، برگ درخت،
استخوان، صدف، گِلرُس و غیره اشاره کرد.
انسان ها باب غارها برای نخستین
بار، تصاویر را حرف روی سنگ و جدار آداب کردند. انها در بار درآغاز تصویرهای واقعی را برای ارتباط تصویر کردند و با
این کار الفبا تصویری آغاز شد . از ثانیه پشت تقریبا هفده هزار سال طول کشید حرف صناعت خط و نوشتار، شگفت انگیزترین دستاورد انسان،
به سمت صورت تدریجی تکامل یابد. باستان شناسان معتقدند که احیانا انسانهای اولیه علامتهای مکتوب را به سمت منظور حفظ حکایتهای خود و تاریخچه نویسی ابتدایی به پیشه افسرده اند.تعداد
فراوان تصویر ها وعدم توانایی نقش کردن مسائل عاطفی، کمبودهای این آیین تحریر حیات .کم
کم تصویرها شکل آسان خیس و نمادین تری به خود گرفتند و برای
مفاهیم عاطفی علائمی قراردادی وضع شد. (مثلا نقش دو پا آماج راه
رفتن وچشم اشک آلود نشانه
اندوهگینی بود) و باب نهایت آلبوم این تلاشها نوعی خط اندیشه نگار را در دسترس
نگارندگان قرارداد.
اهمیت نوشتار در سیر تحول
جوامع انسانی به حدّی است که به ارج بهرهگیری یا عدم بهرهگیری از خط، جوامع
انسانی را به تاخت امت "دارای خط" و "فاقد خط" تقسیم کردهاند.
الفبا و نوشتار را میتوان با دو صفت عام و خاص مورد اشاره قرار داد.
مفهوم عام ثانیه بر هر سنخ استفاده از فرایند نوشتار جهت ذخیرهسازی و انتقال
اطلاعات دلالت میکند. بدیهی است که نوشتار با این مفهوم، کلیه نگارههای ما قبل
تاریخ و مفاهیم منقش حرف دیواره غارها، خطوط تصویری و حتی خطوط امروز را نیز در
برگرفته باب حالی که نوشتار به سمت معنی خاص یعنی مجموعهای از نشانههای نوشتاری که بر
پایه ویژگیهای آوایی لسان نظام یافته باشد پدیدهای است که امروزه به سمت آن " الفبا" گفته میشود. پیشنیه نوشتار حرف این صفت به حدود
هزاره سوم پیش از میلاد میرسد و از کهنترین سرزمینهایی که از ثانیه برخه گرفتهاند
میتوان به بینالنهرین، چین، مصر، و یونان اشاره کرد.
ضرورت
و ابهت تحقیق
همچنانکه به سمت سمت دوره جدید
فنآوری اطلاعات پیش می رویم، ذخیره سازی، حفظ و در آخر اشاعه دانش به تدریج
وابستگی خویش را به فرایند نوشتار و خط از ید می دهد. رایانه ها با استفاده از
ضربه های مثبت و منفی، اطلاعات را باب یک حافظه الکترونیکی اندوخته می کنند، کاری که
روزگاری در عصر سنتهای زبانی در مغز آدم انجام می شد. حال که در اکناف ما همه
چیز باب اسم دگرگونی است، شاید وقت ان فرا رسیده باشد که به ارزیابی دوباره ای از
مفهوم نوشتار و الفبا بپردازیم اما اینبار ثانیه را از دیدگاه کارایی در ذخیره سازی
دادهها و نه صرفا زبان آلامد نظر قرار دهیم، اطلاعاتی که طبعا در بقای اقتصادی و
دیپلماتیک یک جامعه ضروری و حیاتی باده نمایند.
هدف
از تحقیق
آماج از این تحقیق تدقیق به خط و نوشتار در مفهوم موجود در گذشته و
اکنون به سمت عنوان آژانس ذخیره سازی اطلاعات و بررسی کنش متقابل میان جامعه و نوشتار
در اعصار مختلف است.
فرضیات
تحقیق
1- اینطور به نظر می جوخه که اختراع بهر اعظمی از خطوط مورد استفاده
میانجیگری ارحام در محدوده های جغرافیایی مختلف با انگیزه تجارت و بازرگانی همراه بوده
است؟
2- خط باب هر منطقه جغرافیایی
زائیده شرایط همان منطقه بوده و ویژگی ها و خصوصیات الفبا های دیگر در ماهیت انها تاثیری نداشته است؟
3- به سمت نظر باده رسد، توسعه تکنولوژی و در نیتجه ان کاهش اهمیت خط و نوشتار در اسم حاضر، اثر مثبتی در رواج خط تصویری داشته است.
دوران دوم
منشاء و تکامل خط
خط چیست و چه کسی بدان
نیازمند است؟
نوشتار به سمت طور کلی نوعی ذخیره
سازی اطلاعات است، اگر چه عزب گونه آن نیست. سالها پیش از پیدایش خط و حتی همزمان
حرف آن، حفظه انسان این وظیفه را بر عهده داشته است. جوامع بشری، انجام این مهم
را به حافظه گروهی از فرهیختگان و برگزیدگان واگذار کرده بودند؛ هر چند باید اذعان
داشت که این تاخت شیوه ذخیره سازی دادهها تفاوتهای بنیادی با یکدیگر دارند که بیشتر
به انتقال و منتشر دادهها مربوط می شود انتقال شفاهی اطلاعات به تناسب ماهیت و
پیچیدگی اش، مستلزم تماس شخصی و اغلب طولانی و ممتد تاخت تن یا بیشتر است و غالبا
بیبرگ زمان زمانی است تا انتقال دهنده مطمئن شود که اطلاع گیرنده، مطالب را به
حفظه اسم و میتواند به دیگری منتقل سازد در نوشتار، اطلاعات به شیوه ای عینی
نگاشته می شود و اگر متن مورد نظر، منقول باشد ،در تمامی شرایط زمانی و مکانی
،برای کلیه افرادی که بتوانند آن را بخوانند، قابل استفاده خواهد بود حفظه در
اینجا نیز نقش بنیادین بر عهده دارد، اما این پاس به سمت صورت کوششی که یک بار و برای همیشه
انجام می گیردکه همانا یادگیری قواعد ابتدایی یا پیچیده خط مناسبت استعمال است پس از
پشت تارک گذاردن این مرحله، تمامی اطلاعاتی که بدین طریق ذخیره شده است در دسترس
آگاهان این آداب رسم خواهد گرفت
نوشتار مزایای دیگری نیز به
همراه دارد میزان داده هایی که حافظه آدم قادر به سمت نگاهداری است بسیار محدود می
باشد، باب حالیکه، برای مقدار اطلاعاتی که می توان به سمت صورت مکتوب ذخیره کرد،دست کم
از دیدگاه نظری، هیچگونه محدودیتی بود ندارد از این گذشته، ذخیره اطلاعات در قالب
نوشتار، انسان را از وظیفه دشوار انجذاب کامل و احتمالا دایمی برخی اطلاعات ویژه رها
می سازد و امکان تانی و بازنگری ثانیه را بدست می دهد. بدین ترتیب، آدم خیر تنها
قادر به سمت فراگرفتن اندیشه گذشتگان خود است، بلکه امکان بکارگیری آن را برای دست
یازیدن به کشفیات نوین و نتیجه گیری های جدید نیز مهیا می سازد، حرف از این طریق بر
آلبوم داده های حاضر بیافزاید از این عبارت می توان چنین گرفت که اطلاعات مکتوب
قابل تغییرند، در حالیکه در سنخ ملفوظ، به تفکر انتقادی اجازت بروز داده نخواهد
شد؛ به همین دلیل اشعار، چه مذهبی و چه غیر مذهبی؛ باب پرداختن به تاریخ، خواه
افسانه، چه حماسه یا نیمه تخیلی؛ یا دادهها محرمانه ای که نباید از محدوده
گروهی خاص فراتر رود، به گونه تلفظشده زبان ارجحیت داده شده است.
اگر نوشتار صرفا اندوخته
دادهها باشد، گونه های آن از ارزش یکسانی برخوردار خواهد حیات هر جامعه ای اطلاعات
بایست برای بقای خود را ذخیره می کند، تاب توان رمق قوت از آن طریق بتواند عملکرد موثری از خود
بروز دهد بدین ترتیب نقاشی های ما قبل تاریخ بر روی صخره ها، ابزارهای کمک حافظه
ای، چوب خط، ریسمان گره خورده، خطوط تصویری، هجایی، همخوانی یا الفبایی در بنیاد
حرف یکدیگر تفاوتی ندارند بدین ترتیب نه خط ابتدایی وجود دارد، نه خط پیشاهنگ و نه
خطی را می توان برزخی قلمداد کرد (اصطلاحاتی که باب کتابهای تاریخ خط زیاد به سمت کار
می رود )،زیرا جوامع در مرحله خاصی از بسط اقتصادی و اجتماعی خود صورتهای معینی
از ذخیره اطلاعات را به کار می گیرند و ار صورتی خاص از اندوخته اطلاعات بتواند
آماج مطلوب را تحقق بخشد، همان صورت خاص، برای جامعه بکار گیرنده اش، شکل مناسب
نوشتار خواهد بود
تمامی گونه های خط را در بنیاد
می استطاعت به سمت دو گروه اندیشه نگار و آوانگار تقسیم کرد در خطوط اندیشه نگار، اندیشه
به سمت طور مستقیم صفت میز شود برای نمونه، تصویر (پا) می تواند به معنی (پا) یا
(رفتن) باشد و تصویر (درخت) معنی (درخت) یا (تازه)،(سبز)،(زندگی)یا نظایر ثانیه را
القا کند الفبا آوانگار بسیار پیچیده تراست و برخلاف آنچه آزمایش و آموختۀ ما تلقین می
کند، طبیعی تر یا الزاما کارآمدتر نیست، بلکه از بسیاری جهات فرایندی پر پیچ وخم و
تا حدی غیر طبیعی است اندیشه، درآغاز باید به آواهایی از یک واژه یا تمام خاص در
زبانی مشخص، برگردانده شود و سپس به شکل نشانه اى حرف یک صفحه کنده کاری، نقاشی یا
نقر شود این آماج ها اکثر با مفهوم اندیشه اصلی کوچکترین رابطه ای ندارند از آنجا
که آماج نهایی از ذخیرۀ اطلاعات، همانا ایجاد ارتباط است، این نشانه ها را باید به
آواهای حاضر در لسان برگرداند و بدین ترتیب واژه، جمله و اندیشه اصلی را در ذهن
خواننده بازسازی کرد ؛و این دقیقا نیز نگرشی است که مردم ابتدایی بری داشتن خطی
براى خود، به سمت مساله دارند.