فروش فایل ,دانلود فایل,خرید فایل,دانلود رایگان فایل,دانلود رایگان

فروش فایل ,دانلود فایل,خرید فایل,دانلود رایگان فایل,دانلود رایگان

فروش فایل ,دانلود فایل,خرید فایل,دانلود رایگان فایل,دانلود رایگان

فروش فایل ,دانلود فایل,خرید فایل,دانلود رایگان فایل,دانلود رایگان

فــراز و فــرود جـنبش نئــورئالیسم ایتالیــا


» :: فــراز و فــرود جـنبش نئــورئالیسم ایتالیــا

سیر رئالیسم ابتکاری در ایتالیا

در پایان دوره صامت، نشانه‌هایی از حرکت و حیات در استودیوهای ایتالیا به دیده می‌خورد که آرم می‌داد سینماگران آن مهارت فنی را که در جاهای دیگر پدید آمده بود، رفته رفته به دست می‌آورند. فیلمسازان ایتالیایی، به رهبری الساندرو بلازتی که هم کارگردان بود و هم مدیر مجله «سینما گرافو» آداب فیلمهای حرف شکوه و افسانه‌های پرماجرا را رها می‌کردند. نخستین فیلم بلازتی. «سوله» (1929) از نقشه وسیع موسولیتی برای خشکاندن باتلاقهای «پوتین» حکایت می‌کرد. توفیق فوری این فیلم نشان انصاف که برای ستاندن موضوع فیلم می‌توان به سایر جنبه‌های صفت هم‌دوره نیز رجوع کرد. اما تهیه کننده ایتالیایی تردید نشان دادند و منتظر ماندند حرف آنکه فیلم ناطق آمد و خوابهای بلازتی را اکنون باطل کرد.

استودیوها، چه برای انتخاب موضوع و چه برای انتخاب بازیگران خود، به سمت تئاتر روی آوردند، و سر و صدای آوازهای عاشقانه که از فیلمهای ناطق برخاست، فریاد کسانی را که می‌خواستند فیلم رنگ واقعی و بها فنی داشته باشد در خود غرق کرد. باب نخستین سالهای فیلم ناطق، در ایتالیا بیشتر فیلمهای ساز و آواز و ماجراهای عاشقانه و کمدیهای اتاق اسم اسم می‌شد، که غالباً از روی نمایشنامه‌های تئاتری تهیه می‌شد. خویش ایتالیاییان این فیلمها را «فیلم تلفن سفید» می‌نامیدند، زیرا که بیشتر ماجراهای فیلم در اطراف تلفن سفیدی که در بیت خواب پهلوان زیبای داستان بود چرخه می‌زد.

چنانکه پیشتر گفتیم فاشیستها در ابتدا آنقدر توجهی به سینما نداشتند. البته دولت اسم فیلمهای تاریخی را که در ستایش ظهور حزب فاشیست یا درباره زندگی فهرمانان ملی- مانند گاریبالدی یا اتورفیراموسکا یا سالواتور روزا- سخن می‌گفتند، تشویق می‌کرد، لیک بیش از این کاری چهره نمی‌گرفت؟ سیل فیلمهای تبلیغاتی کوتاه زمان که به سمت وسیله استودیوی دولتی «لوچه» ساخته می‌شد برای مقصدها فاشیستها کافی بود. هنگامی که سینمای ناطق آفرینش شد، استودیوی «لوچه» سه دستگاه کامیون مخصوص ضبط آواز نیز به وسایل خود افزود، و بدین‌ترتیب رجزخوانیهای پرشور موسولینی جزو تمام یلمهای خبری شد.

این فیلمهای خبری، و هر فیلم کوتاه زمان دیگری که به وسیله «لوچه» ساخته می‌شد، به حکم اقبال می‌بایست در همه سینماها باب سراسر ایتالیا آرم داده شوند. پیش از این قبیل دردسرهای مختصر، تهیه‌کنندگان و توزیع کنندگان و سینماداران ایتالیا حرف سال 1935 کمابیش به اسم خود گذاشته می‌شدند.

اما در بعد 1935 و 1940 وضع رفته رفته دگردیس شد. موسولینی ثانیه جنگها و بارزاتی را که امیدوار حیات به گسترش امپراتوری ایتالیا و افزایش عظمت بابا او کمک کند، آغاز کرده بود. می‌بایست آتش احساسات ملی و غرور ملی را تا حد جنون پاچین زد. باب این دوره بود که دولت به سمت تدریج به صنعت سینما تسلط یافت. اما این تسلط از راه تصرف رک و راست استودیوها صورت نگرفت، بلکه قضیه بدین شکل حیات که اقبال هیجده استودیوی برگزیده را از راههای پیچید. و الوان مورد حمایت قرار داد.

تهیه کنندگان اکنون می‌توانستند تا حدود 60 درصد هزینه فیلم خود را از بانکهای دولتی وام بگیرند، و اگر می‌توانستند نشان دهند که فیلم آنها مردم پسند، یا هنری، یا تبلیغاتی است، فقط می‌بایست قسمت ناچیزی از وام خود را پشت بدهند.

در چنین شرایطی ممکن نبود هیچ استودیویی آسیب بدهد، تمام چند در فیلمهایش نشانی از توفیق نباشد. چیزی نگذشت که استودیوها شروع کردند به دادن مشاغل مهم به نور چشمیهای سیاسی، زیرا که این اشخاص می‌توانستند امتیازات بیشتری از مدیران بانکهای دولتی بگیرند. هنگامی که ویتوریو، پسر موسولینی، به عنوان رئیس بزرگترین استودیوی ایتالیا، «اروپا فیلم» وارد صنعت سینما شد، شیوه «خاصه خرجی» در سینمای ایتالیا به حد کمال رسید.

همچنین اقبال فرمان داد که هرچه فیلم خارجی که باب ایتالیا به نمایش گذاشته شود، باید دوبله شده باشد و کار دوبله کردن را بازهم خویش ایتالیاییان انجام داده باشند. این قضا نه تنها مشاغل سینمایی تازه ای پدید آورد، بلکه به ایتالیاییان امکان انصاف که تمام نکته ای را کاملاً مواق مرام فاشیسم نیافتند از فیلمهای خارجی حذف کنند. این سانسور بی دردسر تسلط دولت را بر سینما افزایش داد. در عین حال، دولت جوازهای گرانبهای دوبله کردن و توزیع این فیلمها را به سمت استودیوهایی زیاد باشد. این شیوة حمایت از هنر، هنرمندان را پاک دلسرد کرد. در حقیقت هیچ شیوة دیگری نمی توانست تا این اندازه در افزایش خرجهای بیهوده و کاهش آفرینش هنری مؤثر باشد.

باتوجه به سمت میزان توانایی دولت بر صنعت سینما، چه از دید مالی و چاه از طریق گماشتن نور چشمهای سیاسی بر مشاغل مهم، عجیب است که تعداد فیلمهای تبلیغاتی صریح اندک بود. به نظر می‌رسد که ایتالیاییان به تبلیغات منفی قانع بودند. همین قدر که در فیلمهای آنها از افکار دموکراتی و ادرار و آزادیهای مدنی و سایر تفاهیم «منحط» اثری دیده نمی شد، راضی بودند. «اتورمارگادونا» Ettore Margadonna  یکی از مورخان برجسته سینمای ایتالیا، می نویسد: «در میان بیش از پانصد فیلم ـ که باب فاصله سالهای 1930 و 1942 در ایتالیا تهیه شده ـ ثانیه فیلمهایی که از حیث مضمون صددرصد فاشیستی بودند، از تعداد انگشتان یک دست تجاوز نمی کنند.» از آن جمله می‌توان «پیراهن سیاه» Black Shirt (1933) ، «کهنه پرستان» Old Guard (1935) ایز بلازتی ، «محاصره آلکازار» The Siege of The Alcazar (1940)، «سیپیو آفریکانوس»
Scipio Africanus  (1937) ، اثر کارمینه گالونه Garmine Gallone را نام برد.

در «محاصرة آلکازار» سهم ایتالیا در جنگ داخلی اسپانیا حرف غرور تمام قید اسم نموده شده بود. «سیپیو آفریکانوس» (یا «سیپیوی آفریقایی») فیلم مجلل و ملال آوری بود که می‌گفتند سناریوی آن را خود بنیتو موسولینی اثر است. این فیلم می خواست پیروزی ایتالیا در افریقای زمان باستان، امری نظیر نبرد موسولینی باب حبشه جلوه دهد. پاره ای از این فیلم در افریقا برداشته شده و پاره دیگر ثانیه در صحنه های عظیم استودیوی دولتی «چینه چیتا» Cinecitta ، و یکی از پرخرج ترین و عظیم ترین ـ و در عین حال پوک‌ترین ـ فیلمهای تاریخ سینما از کار درآمد. ناقدان از نشان دادن تیرهای تلفن روی تپه های امپراتوری روم، و ساعتهای مچی رو دست سربازان روی،‌ و پوکی گیج کننده پهنه های عظیم فیلم، التذاذ فراوان بردند.

با این حال برای‌اینکه فیلم رسیم بود اقبال ایتالیا برای آرم ادا کردن آن در خارج مساعی خاصی به کار برد.

نحوة استقبال تماشاگران از این فیلم، به آوازه سینماگران ایتالیایی کمکی نکرد. در ثانیه زمان چند فیلم اوپرایی نیز از ایتالیا صادر شد، که از ثانیه جمله «رؤیایی پروانه»
The Dream of Butterfly (1939) ایز گالونه را می‌توان آوازه برد. این فیلم چندین قطعه طولانی از اوپرای پوچینی را که به طرز زیبائی به وسیله ماریاچبوتاری Maria Cebotari اجرا شده بود، نشان می داد. درین فیلم یک حکایت عشقی سوزناک نیز گنجانده شده بود. غیر از اینها، سینمای ایتالیا در این دوره هیچ هنری از خویش آرم نداد.

اما اگر استودیوهای تبهکار و تبهکار کننده ایتالیا قادر نبودند شاهکاری پدید آورند، لااقل به اشخاص با استعداد امکان ادا کردن که در فن خویش ماهر شوند، روشن است که نهضت «رئالیسم نو» که پس از تذکره با چنان شور و حرارتی به میدان آمد،  تنها می توانست از کسانی سرچشمه بگیرد که استعداد هنری ارج مدتها صفت اسیر مانده باشد، کسانی که فن فیلمسازی را بدانند ولی...  

نقش ضمیرناخودآگاه درنقاشی کودکان و سبک سوررآلیسم


» :: نقش ضمیرناخودآگاه درنقاشی کودکان و سبک سوررآلیسم

مقدمه :

آدم بدوی چون «دم» یا «روان» خود را شناخت، حرف او نام همزاد داد و در تصویر برکه‌ها با او ملاقات و باب سایه هایش او را دوست نمود و موجودات دیگر را نیز به خود قیاس سپس بر این باور شد که افسون علمی است برازنده اطمینان و او را از آزار حوادث مصون و بر استیلا با دشمنان یاری می دهد . او با جادو ، رقصها ، شکلهای نقاشی شده بسیار آسان و انتزاعی و باورهایی راسخ ، بر مراسم جادویی تأکید می ورزید و این اعمال را تنها داروی امراض و برکت ریزش باران و استیلا حرف رقیب و شکار می دانست . ولی هر چه از عمر بشر اغماض ، تماس او  با عالم خارج بیشتر ، و آزمایشهای او مکررتر شد . حوزه دید و دریافت او وسعت گرفت و مفاهیم کهنه بی اعتبار گشت . آدم بیش از بیش به جدایی بی روان و جاندار و آدم و حیوان پی برد . جان را به سمت حیوانات و گیاهان مختص ساخت و خود را حائز چیزی انگار برتر و فاخرتر از جان سائقه خودبینی بر آن شد که «روان» یا «روح» آدمی کاملا" از جسم مستقل است و بر اسم «جان حیوانی» با مردن تن، نمی میرد . او در جریان قرون ، صفت «روح» را گسترد و حالات «درونی»  خود  را که نمی توانست به عضو معینی نسبت دهد ، نشأت روح مرموز خویش دانست. [1] «افلاطون بسان سقراط «روح» را جوهری پرکار خواند که در انسان سه جلوه دارد:

عقلی و شوقی و شهوی . جلوه عقلی برترین حضور هاست . باید بدان گرائید و کوشید تا همواره بر دو حضور دیگر چیرگی ورزد [2]».

«از یکسو ارسطو وحدت و هماهنگی حاضر میان فعالیت های ارگانیسم را «روح» نامید، جان ارسطویی به سمت سه وجه ظاهر می شود : یکی بصورت روح گیاهی که کارش تغذیه و تولید الگو است ، دیگری روح حیوانی که احساس و  تخیل را می سازند ، دیگری روح عقلی که باقی و خالد است2».

از سوی دیگر ، طبیبان یونانی بود روح را مناسبت تردید قرار دادند و پیکر را پذیرفتنی «حالات روانی» تلقی کردند . در سده پنجم (قبل از مسیح) ، الکسئون از تشریح بدن انسان و تأمل در چگونگی امر «دیدن» پی برودت که «مغز» آدم مبدأ اصلی احوال روحی است . ولی مغز به خودی خود کار نمی‌کند ، بلکه به وسیله «حواس» از عالم خارج مایع می‌گیرد.

با انحطاط یونانیان و برقراری رومیان بازار هواداران جان مجددا" گرم شد . دانشوران یهودی که در اسکندریه علمدار حکمت شدند ، عقاید یهود را حرف فلسفه یونانی آمیختند و بیش از بیش میان بدن و روان تفاوت گذاشتند . پس از ثانیه مسیحیت اعلام داشت که تفاوت ایندو از زمین حرف سپهر است .

رنسانس اروپا ، دنیای کهنه را با تمام مفاهیم و معتقداتش لرزانید با حضور رنسانس علم و ادبیات از اسارت دین آزاده شد .   بشر حرف چشمان باز به سمت تماشای عالم پرداخت به خود و آینده امیدوار گشت . و حرف اسم قرون وسطی از فکر آخرالزمان و قیام قیامت انصراف جست «اهل بیرق باب دو میدان وسیع، بکار پرداختند . گروهی به اسم و دوران مشکلات اجتماعی انسان ، و گروهی بشناخت قوای طبیعی برخاستند . مساعی این هر تاخت دسته بضعف دین و قدرت علوم منجمله روانشناسی انجامید[3]».

«فرانسیس بیکن باب دید و تجربه را گشود . رسانید که از گوشه گرفتن و خیال بافندگی کردن و کائنات را حرف مفاهیم مجهولی چون «روح» و «خدا» توجیه کردن، بجایی نتوان رسید . باید بتهای فردی و سنت های اجتماعی را باب هم شکست و حرف شکیبایی در حوزه واقعیات بمشاهده و تجربه پرداخت . زیرا به قول «گالیله» : «حتی با الف دلیل هم نمی توان یک حقیقت تجربی را باطل کرد [4]».

با این تمام روح از پهنه روانشناسی بیرون نرفت دکارت و پیروانش اگر چه نسبت به معارف گذشتگان شک نمودند و با احتیاط بحلاجی تفکرات پیش پرداختند ، لیک همچنان متأثر سنتها باقی ماندند و از یک سو اختلاف بین جسم و روح را مورد تاکید قرار دادند و از سوی دیگر حرکات حیوانات را اسم پایین تأثیر عوامل مبهمی بنام «نفوس حیوانی» پنداشتند.

دوران مشعشع فکری از اواخر سده هفدهم آغاز گشت و در هر کشوری به رنگی در آمد: باب انگلیس با مردمی اهل آزمایش و ادا ، به صورت دبستان «تجربی» باب آلمان و فرانسه حرف اهلیتی که نظر بر عمل چیرگی داشت، دو دبستان «عقلی» و «طبیعی» اهمیت یافت . تجربیون میگفتند که نفسانیات ناشی از آزمایش های واقعی تک است . عقلیون باور داشتند که قوای عقلی سوا از بدن است ولی حرف آن ارتباط دارد. طبیعیون معتقد بودند که حالات روحی الگو حرکات بدنی ، نمودهایی است که مکانیکی و مبتنی بر اعضای بدن.

در نظر پدر روانشناسی جدید ، هابس(Hobbes) ، عقل یا علم بند از تأثیراتی است که جبرا" بواسط حواس از عالم مادی گرفته می شود . تأثیر حسی نیز خویش چیزی جز «حرکت» نیست . حرکتی که از انسجام برمی خیزد و از طریق اعضای حسی و اعصاب به مغز ضمیر اول شخص جمع می رسد . بنابراین «احساس» حرکتی است که از اشیاء خارجی بر می خیزد و به دماغ صفت می شود . «خیال» ادامه یا اثر حرکتی است که نخست «احساس» را برمی‌انگیزد  و سپس متوقف می شود. «رویاء» هم بسان «خیال» امتداد حرکات مغزی است در غیاب محرک خارجی «عقل» و «استدلال» نیز تجمع و تفریق احساسات و خیالات است [5]».

لاک که شالوده علم روانشناسی را نهاد . برخلاف دکارت ، بود «مفاهیم فطری» یا «عقل مادرزاد» را رد کرد ، و اعلام کرد که نفسانیات ما محصول دو عامل ماشینی است : «احساس» و «تفکر» . ادا عاطفه سبب اخذ و دریافت تصاویر اشیاء خارجی است، و عمل تفکر باعث آمیختن تصاویر، و تشکیل قوای عقلی از قبیل «حافظه» و «تخیل» و «استدلال» لیک عمل تفکر ناشی از عقل یا روح نیست ، بلکه صفت و ماحصل قوانین «پیوستگی» تصورات است . [6]

تا اواخر قرن نوزدهم این کشاکش بی آخر به تاخت گونه حالت روانی انجامید ؛ یکی آنها که در حوزه خرد و ادراک میگنجد، دیگری آنها که غیر برازنده ادراک است. رسو و رومانتیک های پشت از او نیز از تمایلات و حالات غیر منطقی انسان پدافند نمودند و گفتند که ما باب زیر فشار الزامات تمدنی ، از امیال نهانی خود چشم پوشیده و بتظاهر شهرنشینی آلود خود، اکتفا کرده‌ایم . هربارت و بنه که از باطن لاشعور ( ناخودآگاه) انسان بتفصیل سخن راندند، رقیق را به سمت کوهی از یخ شناور تشبیه کردند که فقط جزئی از آن ، سر از ماء برمیاورد و ضمیر اول شخص جمع بقی یعنی قسمت اعظم در دل آب باطن می ماند . شوپن هونرو نیچه شورهای فطری و جلوه های روانی انسان را به هنگام رویاء و خیالبافی و جنون قید اسم نمودند .

انسان هم ، چنانکه شوپن هونر حرف : در ابتدا زندگی ، لاشعور و ناخودآگاه است و پس از رشد و تکامل شخصیت نیز باب مواردی مانند رویا و خیالبافی و اسم اغماء از خود بیخود می شود و از عقل بیگانه می گردد . پس عاطفه حیات ، ناخودآگاه و غیر عقلی است . لیک ناخودآگاهی برتر از خودآگاهی است برای‌چه که منبع الهام و مکاشفه و استعداد است . حرف همین سیاق جیمز روان را شامل رقیق خودآگاه و رقیق ناخودآگاه پنداشت و رقیق ناخودآگاه را بسی ژرف و نیرومند تلقی کرد. برگسون نیز با بینش عارفانه خویش ناخودآگاهی را شناخت و توجیه بروز . [7]

از اواسط سده نوزدهم ، به اقتضای تحولات اجتماعی شدید اروپا ، نحوه تفکر بدل شد . آدم که تاکنون موجودی کمابیش آرام طلب یا استاتیک بود ، یکسره تحول پرست و دینامیک شد . همچنان که به شکستن آداب اجتماعی پرداخت . قشر ظاهری نظام عقلی نیز از هم پاشید و باب زیر آن ، دنیای بی نظام و ناهنجاری یافت . دوره اندیشه دکارتی به سمت سر رسید . دکارت تمام وجود انسان را منحصر به سمت خرد اول دانست ؛ «می اندیشم پشت هستم» و در پتواز ثانیه کلاکس چنین گفته حیات : «می خواهم پس هستم» در طی این اوقات ملوُن‌الفکر آرزو و اراده لاشعور به جای عقل و شعور نشست . از اینرو باب نیمه دوم سده نوزدهم ، شخصیت قشری عقلی و حالات روانی عادی و مقرون به خرد ، تدریجا" جای خود را به سمت حالات غیر عادی و غیر عقلی داد . حال ، دنیای دانش نیازمند کسی بود تا بیاید و بی بیم اعماق اندر انسان را بکاود. روان مردم متعارف و غیر عادی را تحلیل کند و با آمیختن روانشناسی آدم متعارف و غیر متعارف ، واقعیت وجودی آن را دریابد . فروید این احتیاج و انتظار را بر آورد .[8]

هر چند که علم روانکاوی (پسی کانالیز) را مدیون زحمات بی شائبه فروید هستم اما ، رسیدن به سمت این مقام ، بر پایه کلیه نظرات  و اعتقادات بشر اولیه تاکنون ، پی ریزی شده است . شاید بتوان فروید را چشمی بازتر و دلی آشناتر برای گردآوری و همسو اسم عقاید و نظرات دانست : همانطور که لویی پاستور می گوید :

« شانس در خدمت خرد آراسته است.»

بخش اول

ضمیر ناخودآگاه چیست ؟

 

آدمی از دیر باز در پی آگاهی ذات خویش بوده است . معرفت نفس پدیده تازه و نوظهوری نیست و قدمتی به تاریخ بشریت و فرهنگ تمدن دارد . تا آنجا که پوئیدن راه کمال و رسیدن به خوشبختی را همطراز معادل کشف قلمرو اسم به شمار آورده اند . هر چند که معیارهای انسان ها به لحاظ فردی و اجتماعی متفاوت هستند اما همگی ضمیر اول شخص جمع خوب می دانیم که نیروی اندیشه و استدلال بر ضمیر ناخودآگاه هر کس حکمفرماست . ضمیر ناخودآگاه یا آنچه که از پشت چشم های ضمیر اول شخص جمع بر این دنیا می نگرد و در لحظات سکوت و آرامش ما را در خود پناه می دهد و باب درون خود دنیایی ژرف و بی کران از احساسات عواطف و استعدادهای کشف ناشده دارد و این شاید تنها به خاطر درگیر وجود داشتن خرد ما به چراها و ار های روزمرگی است .

دنیای درونی هر کس رابطه ای مستقیم حرف دنیای بیرونی اش دارد . دنیای درونی سراسر لیبریز، ادراکات ، احساسات ، اندیشه و نظرات که مانند جیوه ای مایع در سرتاسر پیکر دائما در اسم انبساط و انقباض اند تغییر حال و هوایی درونی در افعال بیرونی تصویر می شود . و زندگی تجسمی باب امتداد اندیشه هاست . پشت آغاز فصل را به دعایی که مبین این گفته‌هاست می سپاریم .

یا مقلب القلوب و الابصار

یا مدبر اللیل و النهار

یا اسم الحول و الاحوال

توان حالنا الی احسن اکنون

چاه بسا از خود می پرسیم : چرا دنیای عینی ضمیر اول شخص جمع بازتاب افکار و پندارهای ماست ؟ و اصولا" دنیای ذهنی ضمیر اول شخص جمع چیست ؟ کاربرد آهنگ ضمیر اول شخص جمع تا به کجاست ؟ تأثیر دنیای درونی بر سلامتی جسم‌، خلق هنر ، کشفیات آدم تا به کجا خواهد بود ؟ چرا در میان انسانهایی با شباهتهای ظاهری تفاوتهای بسیاری دیده می شود ؟ و . . . تا به آنجا که کار کرد نقش ضمیر درونی ما در روند زیستن چه می تواند باشد ؟

سئوالها باب این زمینه و بخصوص در فراگرد ضمیر ناخودآگاه و کارآیی تفکر و تعقل فراوان است و کرانه و مرزی نمی توان برای آنها قائل شد .

بیشترین حضور ضمیر ناخودآگاه در بدن تمام شخص،  دستگاه عصبی خصوصا" در مغز نهفته است . مسأله روان هر شخص بستگی تنگاتنگی حرف سیستمهای اعصاب وی دارد . و سیستم اعصاب نقش موثری را در سلامتی دیگر ارگانیسمهای پیکر ایفا می کند .

سپس سلامتی و خلاقیت در زندگی و امور ادراکی بستگی نزدیکی به روان سالم در انسان ها دارد . البته اختلاف انسانها در سنخ جمع آوری اطلاعات و تبدیل صفت ابتکارآمیز ثانیه است که عامل اصلی اختلاف در میان آنهاست . کشفیات اخیر باب رابطه با کار مغز شروع به توضیح این دو روند کرده است .

بخشی از تحقیقات اخیر در مورد دماغ آدم در این فصل مورد بحث قرار می گیرد .

معرفی دستگاه عصبی

«دستگاه عصبی . از مغز ، نخاع شوکی و اعصاب محیطی تشکیل شده است . کار این دستگاه کنترل و هماهنگ سازی فعالیتهای سلولی در تمام بدن می باشد . آلت عصبی با خواهشگر انتقال امواج الکتریکی کنترل تمام بدن را انجام می دهد . امواج الکتریکی توسط بند های عصبی از مغز خارج می شوند پاسخ به این امواج تقریبا" باب همان لحظه دریافت موج محرک ، انجام می شود . زیرا امواج به شکل تغییر پتانسیل الکتریکی صفت می‌گردند [1]».

1- مغز

«از تماشا معیارهای آناتومیک مغز را به سمت سه دسته بزرگ حفره ای تقسیم می نمائیم

قدامی- حاوی نیمکره های مغزی و لوب های پیشانی

 میانی- حاوی لوب های آهیانه ، گیجگاهی و پس سری .

 خلفی- حاوی ساقه مغز و مخچه است .

دماغ در جعبه استخوانی محکمی به نام جمجمه ]قرار گرفته. که[ باب زیر جمجمه توسط سه لایه یا مننژ پوشیده شده ] است .[ مننژ ها نوعی بافت همبند فیبری هستند . که عمل حمایت ، حفاظت و تا حدود کمی تغذیه مغز را انجام می دهند . مخ دارای دو نیم کره و چهار لب است . جرم خاکستری در سطح مغز قرار دارد و جرم سفید بخش درونی دماغ را تشکیل می دهد . نیمکره های مغزی بزرگترین بخش دستگاه عصبی مرکزی هستند و اسم عملکرد و هوش و ذکاوت شخص می باشند 2».

آگاهی یافتن از کار تمام یک از دو نیمه دماغ گامی مهم در آزادی و بروز نیروی ناخودآگاه و خلاقه فی‌نفسه بشر است .

آشنایی با دو نیمکره دماغ

تحقیقات اخیر تا حد زیادی نظریات حاضر درباره ماهیت آگاهی آدم را شرح داده است . کارآیی کشفیات جدید مستقیما" در قضا رهاسازی و بروز نیروی خلاقه انسان «ضمیر ناخودآگاه» دخیل بوده است .

شکل پلان مغز انسان شبیه به تاخت نیمه گردوست که در وسط به هم وصل شده اند این تاخت نیمه را « نیمکره راست» و «نیمکره چپ» نامیده اند .

آلت عصبی انسان با اتصال متقاطع به هر تاخت نیمکره وصل شده است نیمکره چپ نیمه راست و نیمکره راست نیمه چپ بدن را کنترل می کند . بر طبق بینات دیده شده اگر  نیمکره چپ مغز شخصی بر ایز زدن یا سانحه ای آسیب ببیند بر نیمه راست بدنش به طور جدی اثر می گذارد . و بر عکس این قضیه در رابطه حرف نیمکره راست صادق است . به سمت علت متقاطع بودن اتصال رشته عصبی به سمت دماغ ، دست چپ به نیمکره راست و دست راست به نیمکره چپ مغز وصل است . [2]

در دماغ حیوانات نیمکره ها اصولا" از تماشا کاری شبیه به هم یا متقارن هستند لیک نیمکره های دماغ انسان از نظر کاری نامتقارن رشد می کنند . برازنده تدقیق ترین اثر خارجی نامتقارن بودن مغز انسان راست دستی و چپ دستی است. [3]

دانشمندان قرن نوزده نیمکره چپ را که تقبل صلابه تکلم ، تعقل و فکر کردن و کارهای عالی تر دیگری است و آدم را از سایر موجودات جدا می کند « نیمکره کبیره» و نیمکره راست را «نیمکره صغیره» نام نهادند تماشا کلی که حرف این اواخر شایع حیات عقیده بر این باور که نیمه راست مغز کمتر از نیمه چپ رشد و تکامل یافته است و اصولا" نیمه ای است خاموش و کم توان .

مرکز توجه مطالعات علم پی شناختی به مدتی طولانی تا این اواخر از بند ضخیمی که از میلیونها بند باریک تشکیل و به صورت متقاطع به دو نیمکره وصل شده است ، بی اطلاع بودند این بند ضخیم بدن پینه ای نام دارد به خاطر بزرگی اندازه و تعداد زیاد بند های عصبی و موقعیت استراتژیک آن باب وصل دو نیمکره ساختار مهمی به حساب می‌آید .

از مجموعه مطالعاتی که در مورد حیوانات در سال 1950 در انستیتوی تکنولوژی کالیفرنیا انجام شد [4] معلوم شد که کار اصلی بدن پینه ای ایجاد ارتباط بین دو نیم کره و انتقال محفوظات  و آموخته هاست . اضافه حرف این معلوم شد که اگر این رشته ضخیم ارتباط دهنده قطع شود نیمکره های مغز به سمت کار خود به طور مستقل امتداد می دهند . از این قضا معلوم می شود نبودن آن اثر چندانی باب رفتار بیولوژیک شخص ندارد . [5] «در طی دهه 1960 حرف گسترش تحقیقات مشابهی درباره بیماران عصبی اطلاعات بیشتری درباره عملکرد جسم پینه ای به سمت ید آمد و باعث شد تا دانشمندان نظر آشتی شده تواناییهایی نسبی تمام یک از نیمکره های مغز بشر را بدیهی فرض کنند : این که هر تاخت نیمکره در عملکردهای شناختی بالا درگیر می شوند ، هر نیمه مغز متخصص شیوه ای مکمل باب شیوه های دیگرسان فکر کردن است ، و هر دو نیمه بسیار پیچیده اند.» 2 [6]

دکتر راجر و اسپری در مقاله صفت خود که باب سال 1973 به عنوان «اختصاصی وجود داشتن کار مغز و جدا کردن نیمکره ها از طریق جراحی » می گوید : «مطلب اصلی این است که دو روش در فکر کردن وجود دارد که یکی کلامی و دیگری غیر کلامی است . که به سمت طور جدا به ترتیب با نیمکره چپ و راست انجام می شود . سیستم آموزشی ضمیر اول شخص جمع و علوم به سمت طور کلی شکل غیر کلامی را به حیطه فراموشی سپرده اند آن چه آشکار است این است که جامعه بر علیه نیمکره راست عمل می کند . حقایق آشکار می کند که نیمکره صغیره خاموش ، به درک شکل ، تخصص دارد و اساسا" حرف اطلاعات کسب شده ، به صورت ترکیبی عمل می کند نیمکره کبیره کلامی بر عکس نیمکره صغیره به طریق منطقی عمل می کند زبان این نیمکره از درک فوری ترکیب های نیمکره صغیره بیچاره است.»

امت کالیفرنیا تکنولوژی متعاقبا" روی مریض هایی که به جدایی نیمکره صفت وجود داشتن توسط آزمایشهای دقیق و هوشمندانه که جدایی کار دو نیمکره را آشکار می ساختن کار کردند. این آزمایشها داده‌ها جدید و شگفتی درباب هر یک از نیمکره ها به سمت دست داد و این به این معنی است که تمام یک از نیمکره ها  واقعیت را به شیوه خودش می بیند .   این امت با روش های ساده ، نیمه راست سوا شده مغز مریض را آزمایش کردند و پی بردند که نیمه راست یا بی زبان مغز نیز شناخت دارد ، پیامد احساسی دارد وبا اطلاعات، به شیوه بشخصه بر خورد می کند. [7]

باب مغزها جسم پینه ای با استوار کردن ارتباط بین نیمکره ها دو نوع دید را با هم سازش و آشتی می دهد و بدان وسیله احساس ما به چهره یک شخص واحد حفظ می شود .

 دکتر جولیا کامرون در کتاب «راه آرتیست بازیابی خلاقیت » نیز توصیفی صفت تالی با مطلب‌ها گفته شده دارد وی نیمه چپ مغز انسان را «دماغ منطقی » دماغ انتخابگر ، می داند که مغز طبقه بندی هاست و با شیوه های آراسته می اندیشد قاعده دماغ منطقی این است که جهان را بر حرف برابر طبقه بندی های شناخته شده ادراک کند. [8] (به آغاز مثال : اختلاف دید این دو نیمکره را بازهم می توان چنین توصیف کرد دماغ منطقی بیشه پاییزی را جنگلی خشک و بی برگ می بیند و وجود سرما را هوشمندانه هشدار می دهد در حالی که مغز هنرمند می گوید چه عجبا : ضیافت رنگها و بساط بسیط ای از برگ بر زمین که دست نوازشگر باد تار وپودش را در هم می آمیزد.)

مغز منطقی مغز تجاری بوده و هست بر طبق اصول شناخته شده کار می کند و هر چیز  ناشناخته ای را به صورت اشتباه یا احتمالا" خطرناک ادراک می کند و یا باب جایی دیگر (خانم کامرون) از نیمکره چپ مغز به سمت عنوان سانسور کننده یاد می کند.

لیک دماغ هنرمند(نیمکره راست) مخترع و کودک و استاد حواس پرت ماست. (مثال قبل)

مغز هنرمند مغز خلاق وکلیت گرای ماست به سمت چهره الگوها و سایه روشن ها ادراک می‌کند. به سمت تداعی صفت ابتکارآمیز وآزاد می پردازد و تصاویری خیال انگیز می سازد حرف مفاهیمی تازه را در ذهن بر پا دارد. اما سانسور کننده ها در درون با این پیامهای تازه و شگرف ناشناخته به سمت مقابله اداشده وچون خود را عهده دار امنیت و آرامش ارگانیسم بدن می داند بر مبارزه ای علیه این پیامهای قید می پردازد . پیامها را به سمت شیوه خودش گرفته تفتیش می کندو به صورت منظم در طبقه مخصوص پیام قرار می دهد او دشت خلاقیتمان را می کاود حرف هیچ خطری آرامش نسبی ما را تحریک نکند هر اندیشه قید ای می تواند به سمت چشم سانسور کننده درونمان خوفناک باشد. او تنها چیزهایی که از پیش پیشاپیش دیده و تجربه کرده را ایمن می شناسد. [9] دانشمندان علاوه بر مطالعه شناخت هر یک از دو نیمکره راست و صفت که با جراحی امکان پذیر شد،شیوه های متفاوت تاخت نیمکره را در به کارگیری اطلاعات نیز آزمایش کردند نتیجه مشاهدات آرم داد که شیوه کار نیمکره صفت شیوه ای تحلیلی و کلامی است .در حالی که شیوه کار نیمکره حق وغیر کلامی واحساسی است . اضافه بر این دو شیوه پردازش با همدیگر تداخل پیدا می کنند و مانع کار همدیگر می شوند. 2

باب نتیجه کشفیات فوق العاده پانزده واحد زمان ( گذشته، اینک پی می بریم که به رغم احساس عادی ما که یک تک واحد هستیم مغز ما مضاعف است و تمام نیمه آن  شیوه شناخت خاص خود را دارد ، و دنیای واقعی خارج را به شیوه خاص خود مشاهده می کند .به فرموده دیگر هر یک از ما دو مغز ودو نوع حس آگاهی داریم که وسیله بند رابط عصبی بین دو نیمکره یکی می شود . این دو نیمکره به چند روش با یکدیگر کار می کنند گاهی همکاری می کنند و یا هر یک توان ویژه خود را به کار می گیرند و بخش بخصوص از کار را که با شیوه پردازش اطلاعات آن نیمکره مناسب است به عهده می گیرد . ودر فرصت دیگری نیمکره ها می توانند به صورت انفرادی عمل کنند یعنی یک نیمکره کما بیش «تعطیل» و نیمه دیگر «پرکار » حرف می گردد .

 به نظر می رسد که نیمکره ها می توانند با هم تماس نیز داشته باشند یعنی یک نیمه سعی می کند کاری را اجرا دهد و دیگری به روش خودش حرف این کار مقابله می کند و یا اینکه هر نیمکره روشی برای تطبیق با دانسته های نیمکره دیگر دریافت می کند .

نیمکره صفت تجزیه و تحلیل می کند ، انتزاع ، احتساب وزمان را  در نظر می گیرد وروش های قدم به قدم را الگو می ریزد . به سمت کلام  امان می برد و حرفهای منطقی می زند لیک شیوه دیدنیمکره راست تخیلی است و حرف کمک نیمکره راست استعارات را می فهمیم، خواب و رویا می بینیم ، ترکیبات جدیدی از افکار به سمت وجود می آوریم وقتی چیزی به قدری پیچیده استکه توصیف آن با کلام ممکن نیست مشاهداتمان را با اشارات وتداعی تصاویری طراحی می کنیم .

کار نیمکره راست شمی و دورنی، کل وعادی از زمان است . که از دید نیمکره چپ این روش ضعیف قلمداد می شود.

یکی از  توانایی‌های تحیر انگیز نیمکره حق مغر تخیل است . دیدن تصویری تخیلی با چشم مغز. مغز ما قادراست تصویری رامجسم کند و به آن نگاه کند و آن را چنان ببیند که انگار واقعا" وجود دارد . این توانایی همان تخیل یا تصورات است[10].

پس هر گونه تداعی شدن و تخیل از بخش نیمکره راست دماغ متولد می شود  این تصور و یا تخیل از عناصر مهم نقاشی نیز به شمار می آیند چراکه چهره‌نگار برای کشیدن در آغاز نگاه می کند تصویری مغزی از آن چه که می بیند بر می دارد وبر حافظه می سپارد سپس روی کاغذ جابجایی می دهد. بسیاری از نویسندگان ، هنرمندان ، وکارگردانان مشهور به خاطر رد معروفشان خود را مدیون این بهر خلاقه می دانند.

پس هر ایز تداعی تصویری است که نیمه راست مغز صاحب اثر ، هادی و مولد آن بوده که در روند گذر از نیمه چپ مغزدچار حذف و اضافاتی ( حرف اثر تجربه طبقه بندی و ضبط شده در این بخش مغز) شده است ، پس حرف این اساس  اثر به بود آمده حال و هوایی از طرح اولیه حرف خود دارد پس می توان گفت که هر اندازه دخالت بخش چپ مغز کم تر باشد – ویا به بیانی دیگر فعالیت بخش راست مغز بیشتر باشد _ اثر هنری به سمت وجود آمده هویت فردی خاص تری دارد. ..

 




سبک معماری در مجموعه سرای گلشن و تیمچه پوستی


» :: سبک معماری باب مجموعه سرای باغ و تیمچه پوستی

مصرفی واژه ها:

قبل از اینکه به مصرفی و بررسی بناهای مورد جدال بپردازیم، لازم است که تعدادی از کلمات به کار رفته باب متن را مصرفی و معانی و مفاهیم و مورد امتهایی که از تماشا ضمیر اول شخص جمع به یا کلمات تعلق می گیرد را بیان کنیم.

سرا: به بنایی گفته می شود که حیاط در میانه دارد و چرخه تا دور حیاط را حجره هایی در یک یا دو طبقه بالا گرفته اند.

تیمچه: این فضا به عوض حیاط، فضایی مسقف دارد که دور تا دور ثانیه حجره ها باب یک یا دو طبقه قرار دارند. سقف اغلب تیچه ها آکنده کار است و نورگیرهایی دارد.

بازانداز: محلی که در آن اقمشه تخلیه و بارگیری می شوند.

دالان: فضای ممتد سقف‌دار که ارتباط بین بناهایی الگو سرا و تیمچه را با راستة بازار یا بقیه قسمتها فراهم می سازد.

بازشوی چوبی : در و پنجره ای که با تیر ساخته و تزئین شده است و می تواند حرف بند جابه جا شود یا به کل برداشته شده، کنار گذاشته شود.

       v          در بررسی موارد اختصاصی هر جا معانی و مفاهیم جدا از بحثهای معمارانه دریافت کردیم از علامت (*) در مصرفی آن استفاده کردیم، اغلب این دریافتها درونی بوده و بحثی دربارة آن صورت نگرفته و تنها باب جهت بیان تأثیرات فضایی بر روح و روانمان بازگو شده است.

 

ترکیب بندی کلی فضاها:

به سمت طور کلی می استطاعت گفت سرا، با مطرح ترین واحد تشکیل دهنده و خود یعنی حیاط، هیت گرفته و در اکناف حیاط، واحدهای تجاری آغاز به شکل گیری و فعالیت کرده اند. این واحدها از کوچکترین خود، یعنی دکان افسرده تا حیاطهای کوچکی که مصرفی شدند همه رو به سمت مرکز مجموعه یعنی حیاط دارند.

این ارتباطیا کاملاً مستقیم است با مثل حجره های داخل حیا.

و یا غیر مستقیم؛ مثل دکان های دالانها و حیاط های کوچک که توسط دالانها به سمت حافر حیاط کشیده شده اند.

در تمام صورت ترکیب بندی کل جا به وحدت و یکپارچگی و از همه مهمتر ارتباط باب مرکز سرا یعنی حیاط می انجامد.

حرف وجود این همه در بستگی تیمچة پوستی گلشن استقلال هر کدام از واحدها، خصوصاً تیمچه به خوبی حفظ شده است. این بستگی شدید در بطن هنجارهای بازارچه و تعاریف تیمچه و سرا پنهان باشد. لیک آنچه از آشکار پیداست دو واحد تجاری مستقل است که حتی در تماشا اول نمی توان فهمید تا چه حد از حیث معماری آشفته فرو رفته اند.

باب ترکیب کلی تر، یعنی اتصال و ارتباط تیمچه و سرا حرف راستة اصلی بازار هم این دو تنها مانند شاخ و برگ درخت به تنه اصلی متصل هستند و از سژیان و جنبش راسته بازار تغذیه می کنند.

بنابراین سراها و تیمچه ها باب کنار رشد ارگانیک درخور بازار، در هر فضا و سطح مناسبی به سمت این شاهرگ چسبیده اند، اما پس از این تولد با نظم و ترتیب خاص معماری خویش ارجمند شود شخصیت یافته اند.

آنچه که مسلم است با واحدهای نزدیکتر به سمت اندام اصلی در این جنبش و تغذیه سهیم خیس هستند. دالانهای اقبال غربی حجره های فعالتری نسبت به دو تونل دیگر سرا دارند. در خود این دالانها هم حجره های نزدیک به باب ورودی فعالتر هستند. البته تغییر کاربری اغلب حجره های سرا از عمده فروشی به خرده فروشی مانند حجره های راسته بازارچه در این بستگی موثر است.

با بود اینکه از گذشته کارکرد این فضاها تصویر دقیقی نداریم، ولی به خوبی ادراک می شود که حجره های قسمت شرقی که از راسته بازار دورتر هستند، استعداد بیشتری برای تبدیل شدن به انبار را دارا می باشند. به طور کلی اقبال شرقی از سکون و یکنواختی بیشتری برخوردار است.

در بحث دالانها به سمت این نکته اشاره می شود که دالانهای غربی به علت دارا بودن امتیاز ذکر شود از تزئینات بیشتری بهره‌مند هستند و کلاً با دو تونل شرقی متفاوت هستند. خوب بود این مطلب‌ها حرف تصویر همراه می شد.

مصرفی کلی مجموعه سرای باغ و تیمچه پوستی:

آلبوم سرای گلشن از بناهای بزرگ و به گفته بازاریها، بااهمیت بازار اصفهان است  که توسط ط حاجی آقا محمد زمانی » در زمان کریم خان زند نمایندة والی محلی اصفهان تأسیس شده است. سرای باغ طبق وقفنامه، وقف روشنایی حرم مطهر امام علی (ع)  می باشد. تاریخ تأسیس حدوداً 1782م. می باشد.([1])

تیمچه پوستی یا همزمان حرف سرا ساخته شده، چون به حد برای سرا چسبیده است و یا یک بنای قاجاری است. (2)

این مجموعه تقریباً وسط بازار اصفهان قرار دارد. دو ورودی غربی سرا و تنها ورودی تیمچة پوستی در درخور معروف به گلشن قرار دارند. فعالیت عمده این راسته، سرای گلشن و تیمچه پوستی پارچه فروشی می باشد.

جنوب سرای گلشن محوطه بازی وجود دارد که محلیان به ثانیه اسکله می گویند. اقمشه تجار و حجره در آن تخلیه می شود. ورودی سوم سرا به این بارانداز گشوده می‌شود. اسکله باغ در قدیم بنایی پرکار بوده که از قسمتهای مختلفی تشکیل می شده است. ولی متأسفانه این بنا حدود 30 سال پیش تخریب شده است.

در پلانی که از کتاب Der Bazar von Istahan  در ساغر سرای گلشن اخذ شده است، پلان وضعیت قبلی اسکله مشخص است.

بنای سرای گلشن تشکیل شده از یک حیاط در میانه حرف آبگیر و باغچه و یک طبقه حجره در اطراف. باب امتداد ورودیهای سرا دالانهایی قرار دارند که به چهار زاویه حیط منتهی می شود. دالان سمت شمال شرقی به حیاط بسته کوچکی می جوخه که تعدادی حجره دارد و هم اکنون انبار می باشند. این حیاط بازسازی شده است.

باب قسمت شمال شرقی بقعه حیاط کوچک کشکولی وجود دارد که از تزئینات دیوار ها و حجره هایش پیداست که زمانی فعال و با اهمیت بوده است.

ولی اکنون حجره ها به خزانه تبدیل شده است.

باب کتاب Der Bazar von Istahan آمده است که ماشینهای دستی اتوماتیک در حجره‌های اطراف این حیاط سرگرم به سمت کار بوده اند.

باب قسمتهای شمال غربی و قبله غربی بقعه هم حیاطهای کوچکی هستند که البته حجره های آنها بازسازی شود و پرکار هستند.

در قسمت جنوب شرقی بقعه کنار، مسجد، فضایی تارک پوشیده با سقف صاف قرار دارد که حجره دالان به آن تیمچه می گویند.

شاید این مکان قبلاً تیمچه ای بوده که سقفش فرو ریخته و این سقف صاف را برای آن زده اند که البته حرف توجه به سمت شکل دیوارها احتمال آن کم است و یا حیاط کوچکی بوده است.

نکته قابل توجه این که تمام بازشوهای حجره های این به سمت اصطلاح تیمچه هنوز چوبی هستند و بازسازی شده اند. خود تیمچه بازهم به نظر می رسد که مرمت شده است.

با این امتیازات محیط زیبا و دلنشینی است، هر قید که تاکنون به چهره انباری درآمده است و فضا تعریف خود را از دست داده است.

اما به عنوان مثالی که حرف حد زیادی به گشذته خویش نزدیک است. قابل بررسی می‌باشد.

بقعه و تیمچه هندسه تقریباً منظمی دارند، به جز تونل شمال غربی که از اثر جلوآمدگی دکان های راسته بازار حرف محورهای اصلی حیاط زاویه دارد، بقیه تونل ها به موازات یکی از محورها و برای ورود به سمت حیاط کشکولی، شکست یافته اند.

این آراستگی تا حد زیادی در مادهای حیاط آشکارا است.

باغ‌کوچک ها و حوض قرینه کامل نیستند اما حرف تکیه حرف این مطلب که در طول زمان دست خوش تغییر بوده اند، می استطاعت حدس زد که با آراستگی حیاط همخوانی داشته اند.

تیمچه پوستی که درون دکان های اقبال غربی سرا و حجره های راسته گلشن قرار دارد، جزء مجموعه محسوب می شود اما حرف نظم خاص خویش ورودی مجزا از راسته بازار، می تواند مبنایی مستقل به حساب آید. فضای داخلی تیمچه بسیار زیاد زیباست و سقف آن بخش یکی از پرکارترین سقفهای تیمچه های بازارچه اصفهان می باشد.

از دیگر بخش های سرا می استطاعت به سجده‌گاه گلشن اشاره کرد که در جنوب شرقی سرا واقع شده است. این مسجد به تازگی مرمت شده است و حرف روی آن قبه زده اند.

فضای داخلی از یک هشت ضلعی تشکیل شده که پستوهایی باب چهار جانب وجود دارد. باب انتهای پستوی شمالی اتاقی برای خوابیدن بود دارد.

حیاط :

حیاط کشکولی یک اشکوبه سرا، تقریباً  کل مساحت آلبوم را به خود اختصاص داده است. چهار تونل به گوشه های این حیاط ختم می شوند. جلوی ورودی ها، چهار حوض کشکولی رسم دارند. بین حیاط آبگیر دواری هست با چهار باغچه با درختان کهن که البته در طول سالها تعداد زیادی از آنها بریده شده اند.

36 حجره به حیاط گشوده می شود که تقریباً تمامی آنها پرکار می باشند. باب نمادها، تزئیناعت آجری به کار رفته و خط بام، با شرفه ای چوبی، تقویت می شود. بیشتر بازشوها بجز یک یا دو مورد آنها فلزی شده اند. مجموعه باغچه ها که حدود 50 سانتیمتر پایین رفته است، درست باب مرکز حیاط رسم ندارند و قرینه نیست.

از یک از حجره داران شنیدیم که قسمت غربی که باغچه اش کوچکتر است، چندین واحد زمان ( قبل تعویض شده است و به نظر می رسد، عدم تقارن از این دستکاری ناشی شده باشد.

نور در حیاط:

نور: شهر اصفهان، تقریباً رد تمامی فصول، آفتاب تندی دارد. در زمستانها به غیر از روزهایی که آتمسفر ابری است، بین ساعت 10 تا 16 خورشید آکنده قدرت می تابد.

شاید اولین تأثیری که حیاط، پشت از ورود به آن از دالان تاریک بر ما گذاشت، حیطه وسیع نورانی بود و نماها، سنگفرش ها که به خاطر این تابش، طلایی شده بودند. تأثیر تابش خورشید حرف حیاط باب چند مورد زیر نمود محسوسی داشت:

- حس سکون و یکنواختی در کل حیاط؛

- اختلاف شدید بین نماهای زردِ نورانی حرف حفرهایی سیا؛ مثل ورودی دالانی و بازشوها؛

- سایه روشن های قوی در حد باغچه و بین درختان؛

- یکدست نمودن سنگفرش ها، ایجاد یکپارچگی در نوار دور حیاط؛

- منظرة قوی و کشش دار از داخل حجره ها؛

- دور سایه و نور در طول روز بر روی نماها؛

- نفوذ پرتو‌ آفتاب حرف ته حجره ها هنگام غروب؛

- سایه آدم های باب رفت و آمد؛ تقویت بعدی ارتباطات؛

- سایه مشرفه برای تقویت وجودی آن؛

- سایة نماها بر روی سنگفرش، تقویت وجودی ضلعی که‌‌ آفتاب نمی خورد و نسبت به سمت بقیه اضلاع تضاد کمتری دارد؛

      v        پر کردن کل فضای خالی حیاط، حرف وجودی تأثیر گذار که هست ولی دیده نمی‌شود؛

باب درونگرایی و مرکز گرایی سنتی ها، آخشیج حیاط در اغلب موردها نقش هسته را ایفا می‌کند، اما زمانی که به ماهیت حیاط یا سیمان فضای سر پوشیده تیمچه دقت کنی، با یک فضای وسیع «خالی» مواجه می شویم اما، همان فضای خالی بر مدد عناصر و مفاهیمی، ما تعدادی از آنها را بررسی کردیم؛ الگو پرتو در ارتباط با بقیه اجزاء مثل حجره‌ها، دالانها و آدم های نقش مهم «حیات» را ایفا می کند...

 


سبک معماری در مجموعه سرای گلشن و تیمچه پوستی


» :: سبک معماری باب مجموعه سرای باغ و تیمچه پوستی

مصرفی واژه ها:

قبل از اینکه به مصرفی و بررسی بناهای مورد جدال بپردازیم، لازم است که تعدادی از کلمات به کار رفته باب متن را مصرفی و معانی و مفاهیم و مورد امتهایی که از تماشا ضمیر اول شخص جمع به یا کلمات تعلق می گیرد را بیان کنیم.

سرا: به بنایی گفته می شود که حیاط در میانه دارد و چرخه تا دور حیاط را حجره هایی در یک یا دو طبقه بالا گرفته اند.

تیمچه: این فضا به عوض حیاط، فضایی مسقف دارد که دور تا دور ثانیه حجره ها باب یک یا دو طبقه قرار دارند. سقف اغلب تیچه ها آکنده کار است و نورگیرهایی دارد.

بازانداز: محلی که در آن اقمشه تخلیه و بارگیری می شوند.

دالان: فضای ممتد سقف‌دار که ارتباط بین بناهایی الگو سرا و تیمچه را با راستة بازار یا بقیه قسمتها فراهم می سازد.

بازشوی چوبی : در و پنجره ای که با تیر ساخته و تزئین شده است و می تواند حرف بند جابه جا شود یا به کل برداشته شده، کنار گذاشته شود.

       v          در بررسی موارد اختصاصی هر جا معانی و مفاهیم جدا از بحثهای معمارانه دریافت کردیم از علامت (*) در مصرفی آن استفاده کردیم، اغلب این دریافتها درونی بوده و بحثی دربارة آن صورت نگرفته و تنها باب جهت بیان تأثیرات فضایی بر روح و روانمان بازگو شده است.

 

ترکیب بندی کلی فضاها:

به سمت طور کلی می استطاعت گفت سرا، با مطرح ترین واحد تشکیل دهنده و خود یعنی حیاط، هیت گرفته و در اکناف حیاط، واحدهای تجاری آغاز به شکل گیری و فعالیت کرده اند. این واحدها از کوچکترین خود، یعنی دکان افسرده تا حیاطهای کوچکی که مصرفی شدند همه رو به سمت مرکز مجموعه یعنی حیاط دارند.

این ارتباطیا کاملاً مستقیم است با مثل حجره های داخل حیا.

و یا غیر مستقیم؛ مثل دکان های دالانها و حیاط های کوچک که توسط دالانها به سمت حافر حیاط کشیده شده اند.

در تمام صورت ترکیب بندی کل جا به وحدت و یکپارچگی و از همه مهمتر ارتباط باب مرکز سرا یعنی حیاط می انجامد.

حرف وجود این همه در بستگی تیمچة پوستی گلشن استقلال هر کدام از واحدها، خصوصاً تیمچه به خوبی حفظ شده است. این بستگی شدید در بطن هنجارهای بازارچه و تعاریف تیمچه و سرا پنهان باشد. لیک آنچه از آشکار پیداست دو واحد تجاری مستقل است که حتی در تماشا اول نمی توان فهمید تا چه حد از حیث معماری آشفته فرو رفته اند.

باب ترکیب کلی تر، یعنی اتصال و ارتباط تیمچه و سرا حرف راستة اصلی بازار هم این دو تنها مانند شاخ و برگ درخت به تنه اصلی متصل هستند و از سژیان و جنبش راسته بازار تغذیه می کنند.

بنابراین سراها و تیمچه ها باب کنار رشد ارگانیک درخور بازار، در هر فضا و سطح مناسبی به سمت این شاهرگ چسبیده اند، اما پس از این تولد با نظم و ترتیب خاص معماری خویش ارجمند شود شخصیت یافته اند.

آنچه که مسلم است با واحدهای نزدیکتر به سمت اندام اصلی در این جنبش و تغذیه سهیم خیس هستند. دالانهای اقبال غربی حجره های فعالتری نسبت به دو تونل دیگر سرا دارند. در خود این دالانها هم حجره های نزدیک به باب ورودی فعالتر هستند. البته تغییر کاربری اغلب حجره های سرا از عمده فروشی به خرده فروشی مانند حجره های راسته بازارچه در این بستگی موثر است.

با بود اینکه از گذشته کارکرد این فضاها تصویر دقیقی نداریم، ولی به خوبی ادراک می شود که حجره های قسمت شرقی که از راسته بازار دورتر هستند، استعداد بیشتری برای تبدیل شدن به انبار را دارا می باشند. به طور کلی اقبال شرقی از سکون و یکنواختی بیشتری برخوردار است.

در بحث دالانها به سمت این نکته اشاره می شود که دالانهای غربی به علت دارا بودن امتیاز ذکر شود از تزئینات بیشتری بهره‌مند هستند و کلاً با دو تونل شرقی متفاوت هستند. خوب بود این مطلب‌ها حرف تصویر همراه می شد.

مصرفی کلی مجموعه سرای باغ و تیمچه پوستی:

آلبوم سرای گلشن از بناهای بزرگ و به گفته بازاریها، بااهمیت بازار اصفهان است  که توسط ط حاجی آقا محمد زمانی » در زمان کریم خان زند نمایندة والی محلی اصفهان تأسیس شده است. سرای باغ طبق وقفنامه، وقف روشنایی حرم مطهر امام علی (ع)  می باشد. تاریخ تأسیس حدوداً 1782م. می باشد.([1])

تیمچه پوستی یا همزمان حرف سرا ساخته شده، چون به حد برای سرا چسبیده است و یا یک بنای قاجاری است. (2)

این مجموعه تقریباً وسط بازار اصفهان قرار دارد. دو ورودی غربی سرا و تنها ورودی تیمچة پوستی در درخور معروف به گلشن قرار دارند. فعالیت عمده این راسته، سرای گلشن و تیمچه پوستی پارچه فروشی می باشد.

جنوب سرای گلشن محوطه بازی وجود دارد که محلیان به ثانیه اسکله می گویند. اقمشه تجار و حجره در آن تخلیه می شود. ورودی سوم سرا به این بارانداز گشوده می‌شود. اسکله باغ در قدیم بنایی پرکار بوده که از قسمتهای مختلفی تشکیل می شده است. ولی متأسفانه این بنا حدود 30 سال پیش تخریب شده است.

در پلانی که از کتاب Der Bazar von Istahan  در ساغر سرای گلشن اخذ شده است، پلان وضعیت قبلی اسکله مشخص است.

بنای سرای گلشن تشکیل شده از یک حیاط در میانه حرف آبگیر و باغچه و یک طبقه حجره در اطراف. باب امتداد ورودیهای سرا دالانهایی قرار دارند که به چهار زاویه حیط منتهی می شود. دالان سمت شمال شرقی به حیاط بسته کوچکی می جوخه که تعدادی حجره دارد و هم اکنون انبار می باشند. این حیاط بازسازی شده است.

باب قسمت شمال شرقی بقعه حیاط کوچک کشکولی وجود دارد که از تزئینات دیوار ها و حجره هایش پیداست که زمانی فعال و با اهمیت بوده است.

ولی اکنون حجره ها به خزانه تبدیل شده است.

باب کتاب Der Bazar von Istahan آمده است که ماشینهای دستی اتوماتیک در حجره‌های اطراف این حیاط سرگرم به سمت کار بوده اند.

باب قسمتهای شمال غربی و قبله غربی بقعه هم حیاطهای کوچکی هستند که البته حجره های آنها بازسازی شود و پرکار هستند.

در قسمت جنوب شرقی بقعه کنار، مسجد، فضایی تارک پوشیده با سقف صاف قرار دارد که حجره دالان به آن تیمچه می گویند.

شاید این مکان قبلاً تیمچه ای بوده که سقفش فرو ریخته و این سقف صاف را برای آن زده اند که البته حرف توجه به سمت شکل دیوارها احتمال آن کم است و یا حیاط کوچکی بوده است.

نکته قابل توجه این که تمام بازشوهای حجره های این به سمت اصطلاح تیمچه هنوز چوبی هستند و بازسازی شده اند. خود تیمچه بازهم به نظر می رسد که مرمت شده است.

با این امتیازات محیط زیبا و دلنشینی است، هر قید که تاکنون به چهره انباری درآمده است و فضا تعریف خود را از دست داده است.

اما به عنوان مثالی که حرف حد زیادی به گشذته خویش نزدیک است. قابل بررسی می‌باشد.

بقعه و تیمچه هندسه تقریباً منظمی دارند، به جز تونل شمال غربی که از اثر جلوآمدگی دکان های راسته بازار حرف محورهای اصلی حیاط زاویه دارد، بقیه تونل ها به موازات یکی از محورها و برای ورود به سمت حیاط کشکولی، شکست یافته اند.

این آراستگی تا حد زیادی در مادهای حیاط آشکارا است.

باغ‌کوچک ها و حوض قرینه کامل نیستند اما حرف تکیه حرف این مطلب که در طول زمان دست خوش تغییر بوده اند، می استطاعت حدس زد که با آراستگی حیاط همخوانی داشته اند.

تیمچه پوستی که درون دکان های اقبال غربی سرا و حجره های راسته گلشن قرار دارد، جزء مجموعه محسوب می شود اما حرف نظم خاص خویش ورودی مجزا از راسته بازار، می تواند مبنایی مستقل به حساب آید. فضای داخلی تیمچه بسیار زیاد زیباست و سقف آن بخش یکی از پرکارترین سقفهای تیمچه های بازارچه اصفهان می باشد.

از دیگر بخش های سرا می استطاعت به سجده‌گاه گلشن اشاره کرد که در جنوب شرقی سرا واقع شده است. این مسجد به تازگی مرمت شده است و حرف روی آن قبه زده اند.

فضای داخلی از یک هشت ضلعی تشکیل شده که پستوهایی باب چهار جانب وجود دارد. باب انتهای پستوی شمالی اتاقی برای خوابیدن بود دارد.

حیاط :

حیاط کشکولی یک اشکوبه سرا، تقریباً  کل مساحت آلبوم را به خود اختصاص داده است. چهار تونل به گوشه های این حیاط ختم می شوند. جلوی ورودی ها، چهار حوض کشکولی رسم دارند. بین حیاط آبگیر دواری هست با چهار باغچه با درختان کهن که البته در طول سالها تعداد زیادی از آنها بریده شده اند.

36 حجره به حیاط گشوده می شود که تقریباً تمامی آنها پرکار می باشند. باب نمادها، تزئیناعت آجری به کار رفته و خط بام، با شرفه ای چوبی، تقویت می شود. بیشتر بازشوها بجز یک یا دو مورد آنها فلزی شده اند. مجموعه باغچه ها که حدود 50 سانتیمتر پایین رفته است، درست باب مرکز حیاط رسم ندارند و قرینه نیست.

از یک از حجره داران شنیدیم که قسمت غربی که باغچه اش کوچکتر است، چندین واحد زمان ( قبل تعویض شده است و به نظر می رسد، عدم تقارن از این دستکاری ناشی شده باشد.

نور در حیاط:

نور: شهر اصفهان، تقریباً رد تمامی فصول، آفتاب تندی دارد. در زمستانها به غیر از روزهایی که آتمسفر ابری است، بین ساعت 10 تا 16 خورشید آکنده قدرت می تابد.

شاید اولین تأثیری که حیاط، پشت از ورود به آن از دالان تاریک بر ما گذاشت، حیطه وسیع نورانی بود و نماها، سنگفرش ها که به خاطر این تابش، طلایی شده بودند. تأثیر تابش خورشید حرف حیاط باب چند مورد زیر نمود محسوسی داشت:

- حس سکون و یکنواختی در کل حیاط؛

- اختلاف شدید بین نماهای زردِ نورانی حرف حفرهایی سیا؛ مثل ورودی دالانی و بازشوها؛

- سایه روشن های قوی در حد باغچه و بین درختان؛

- یکدست نمودن سنگفرش ها، ایجاد یکپارچگی در نوار دور حیاط؛

- منظرة قوی و کشش دار از داخل حجره ها؛

- دور سایه و نور در طول روز بر روی نماها؛

- نفوذ پرتو‌ آفتاب حرف ته حجره ها هنگام غروب؛

- سایه آدم های باب رفت و آمد؛ تقویت بعدی ارتباطات؛

- سایه مشرفه برای تقویت وجودی آن؛

- سایة نماها بر روی سنگفرش، تقویت وجودی ضلعی که‌‌ آفتاب نمی خورد و نسبت به سمت بقیه اضلاع تضاد کمتری دارد؛

      v        پر کردن کل فضای خالی حیاط، حرف وجودی تأثیر گذار که هست ولی دیده نمی‌شود؛

باب درونگرایی و مرکز گرایی سنتی ها، آخشیج حیاط در اغلب موردها نقش هسته را ایفا می‌کند، اما زمانی که به ماهیت حیاط یا سیمان فضای سر پوشیده تیمچه دقت کنی، با یک فضای وسیع «خالی» مواجه می شویم اما، همان فضای خالی بر مدد عناصر و مفاهیمی، ما تعدادی از آنها را بررسی کردیم؛ الگو پرتو در ارتباط با بقیه اجزاء مثل حجره‌ها، دالانها و آدم های نقش مهم «حیات» را ایفا می کند...

 


معماری مساجد مختلف در شهر یزد


» :: معماری مسجدها مختلف باب شهر یزد

پیشگفتار

 مطالب این مجموعه با عنوان بررسی تزئینات ونقوش مسجد جامع یزد جمع گرد آوری شده و سعی برآن بوده حرف جایی که متون تاریخی باقیمانده و منابع و سوابق تاریخی سجده‌گاه تام یزد اجازه داده است به ذکر توضیحاتی راجع به مصالح و کتیبه ها و تاریخ بنای ثانیه و تغییرات ایجاد شده بر ثانیه در طول سالیان، بپردازیم.

اگر چاه نقوش شکل گرفته بر آن به سمت کوه طور عموم در تمام بناهای اسلامی ایران به چشم می خورد ولی خالی از لطف عدم که به بررسی تزئینات این مجموعه بپردازیم زیرا مجموعه بنای مسجد جامع یزد در شهری است که دارای بافت  سنتی دست نخورده ای انتساب به سمت بناهای شهرهای دیگر  است، با این حال بناهای باستانی و اسلامی ایران همگی دارای لطف خاص خودشان هستند که معماران فعل فعال و هنرمند با اطلاعات و دانش معماری بالابه تأ سیس بناها همت گمارده اند.

حال چه به صورت تحقیق دانشگاهی یا هنر آغاز دیگری قطعاً علاقه و تدقیق شخصی و میل به دانستن در مناسبت عظیم تاریخی داشته باشم و به این مسیر رنگارنگ قدم گذاشته و هنر زاویه دیگری از این سرزمین را ورق بزنیم، رسیده فضای زیبا و ملکوتی شویم از داخل مقرنها عبور کنیم و ایوانها را پشت سر گذارده و جاده پر پیچ و خم نقوش اسلیمی و ختایی را گرفته از داخل بوته ها گذشته م مناره ها را دور بزنیم تا شاید تفحه ای از روح و ذوق هنری استاد و نقشبند این بناگر از روح خسته ما گذر کند و جانی تازه به ما ببخشد.

دیدن و مشاهده کردن این گونه هنر های تاریخی که از سالیان باقی مانده شاید تلنگری باشد برای تمامی از تلاش افتادگان راه صناعت و بروز خلاقیت و پشتکار.


آغاز

هنر آتمسفر هره ای است که از ذرات هر ایرانی به فضل الهی به ودیعه نماده شده است. به همین علت جلوه های هنر در تمام حمایت‌کننده و مقوله های زندگی ایرانی مانند:‌ معماری، نقاشی ، خط وکتابت ، قماش بافی، قالی وگلیم بافی، فلزکاری، سفالگری و ...... در درازا تاریخ بروز و بروز داشته و دنیایی از زیباییها، ذوق، خلاقیت و ابتکار را پدید آورده است.

یکی از مظاهر انعکاس هنر ایرانی در معماری این سرزمین است هنرمند استاد ایرانی، از ابتدای کار و ازهنگام بکارگیری آجر که ازمصالح اولیه احداث بناگر به سمت شمار می رفته زیبا ترین نقشها  و طرحها را اثنا ایجاد دیوارها و پوششی گنبد ها وگوشواره ها، مقرنس ها و طاقنما ها آفریدن کرده است و در روند تکاملی ثانیه با گره چینی، گل اندازی، بند سازی وآجر کاری خفته و رفته، شاهکار های بی نظیری را به وجود آورده است.

اثنا استفاده از گچ حرف آفریدن گچبریهایی با نقوش هندسی، گیاهی، دنیایی از خلاقیت را که  در دنیا بی نظیر می باشد آفریده و در استفاده از تیر برای پنجره ها و درها با برخه گیری از فتونی نظیر منبت، مشبک، معرق، کنده کاری، خاتم سازی ونقاشی روی چوب، اعجاز باور نکردنی را پدید آورده است.

برای تزیین بنا از کاشیهایی یک رنگ، هفت رنگ، معرق، طلایی و .... شیشه و آیینه باب شکلها و رنگها و ابعاد گوناگون، مدد جسته و دنیایی از زیبایی و خلاقیت و صناعت را عرضه کرده و همه اینها به سمت همراه حجاریهای زیبا،  بنا هایی را در جای جای ایران بر پا و استوار کرده است.

بدون تردید تحقق این همه زیبابیها و خلاقیت جز به استعانت عشق به سمت معبود امکان پذیر نبود، چراکه بیشترین جلوه آنها را در مسجد، محراب و زیارتگاه می توان دید.

بناهای مذهبی، همواره مناسبت احترام و تدقیق ملل و اقوام مختلف درطول تاریخ بوده است، و به لحاظ همین اهمیت، پیوسته کاملترین تجربه های هنری هنرمندان سرآمد هر دوره تاریخی در پرستش معماری و تزیین نقوش به کار رفته باب احداث چنین اماکنی بوده است. این علاقه و توجه و بخشش سرمایه های مادی و معنوی، نه از باب منافع اقتصادیو اغراض مادی، بلکه بر مبنای کشش و اشتیاق ای قلبی حرف اساس گرایش فطری مردم به مکاتب الهی بروز کرده است. چه بسا مردمی که با مشکلات و تنگناهای اقتصادی قرین بوده، اما باب سرمایه گذاری برای مظاهر معنوی، از جمله بناهای وابسته به مقدسات مذهبی، از هیچگونه ایثاری فروگذار نکرده اند.

بناهای رفیع و حرف شکوهی که باب طول تاریخ برای معابد، مساجد وکلیساها،‌سر برافراشته اند، با یک اعتبار قلبی و عشق حقیقی دوست بوده است.

در تاریخ اسلام، سجده‌گاه در رأس توجه مردم، به سمت ویژه هنرمندان معتقد به مبانی دینی قرار داشته است. در دوران هایی که اثری ازپیشرفتهای علمی و صنعتی در هیچ کجای عالم دیده نمی شود، بر جسته ترین آثار معماری جهان، از میان مساجد ارجمند باب جای  مانده است،‌ اگر چه به علل گوناگون، بویژه هجوم ارتشهای افزون بیگانه به سمت کشورهای اسلامی بسیاری از ابنیه مهم و مساجد تاریخی دچار تخریب و ویرانی شده و آثار بااهمیت مکتوب و میراث فرهنگی مسلمین که اسیر غارت و آتش سوزی در کتابخانه های مهم جهان اسلام شده است، ضمیر اول شخص جمع را ا زگنجینه های مهمی محروم کرده است،‌ با این حال آنچه بر جای مانده، خود  دریچه ای است برای آگاهی عظمت معماری به کار رفته باب بنای مساجد بزرگ تاریخی،  بویژه آن که باب معماری و کاشیکاری بناها، مظاهر معنوی و مفاهیم والای مذهبی چه باب انتخاب صبغه و چه در انتخاب شکل و شکل بسیار ماهرانه تلفیق شده اند،‌ و فضایی به وجود آورده است که انسان شیفته معنویت را بسوی خویش می خواند.


« سجده‌گاه » در معماری ایران.

در هنر و معماری ایرانی و به ویژه معماری مسجدها با دو پدیده شکل و محتوایا عینیت و ذهنیت - و در یک کلام قالب و روح مواجهیم.

هنر معماری دارای سه جنبه است یکی جایگاه اثر باب شهر یا معماری شهری ، طراحی خود بنا یا حجم اثر، و در نهایت صناعت های وابسته به معماری که شامل مواردی برای‌اینکه نور ورنگ و نقش است، می گردد که این اخیر حرف آنکه نقشی محوری باب آنچه که معماری ایرانی نا مید ه می شود دارد، لیک در دوره های پسین ، این شیوه یا مهجور گشته یا نقشی حاشیه یی یافته است. حال آنکه چنین ظرفیتی را دارد که فضا سازی کند و بری اینکه ترکیب احجام نامتجانس ضرورت یابد، فضاهای دلخواه را ایجاد نماید.

انسان- و به سمت تبع او اثر هنری- موجودیت نمی یابد، به‌جز آنکه قالب و روحی داشته باشد. قالب و روح دو چهره متفک یا دوست و ترکیبی نیستند، بلکه وجوهی محشور و عجیبند که هیچ کدام بدون دیگری موجودیت و معنا نمی یابد. خیر تمام قالبی محمل هر روحی است و نه روحی تاب نشستن حرف تمام قالبی را دارد. این تاخت تنها با یکدیگر موجودیت می یابد و رویش می کنند و مرتبت وجود می یابند.

درهنر معماری، اثر و روح حاکم بر جابجایی ثانیه از یکدیگر منفک نیستندو نمی توانند که باشند. نمی استطاعت فضایی را تخیل نمود، بدون آنکه صورت و شمایلی برایش قائل تفرج و به همین عنوان نمی توان صورت و شمایلی تصور بروز و مصالح ثانیه را در نظر نداشت- روح فراخ در همنشین حرف شکل تنگ همچون انیسش خرد و تحقیر می گردد یا قالب شکسته بر می دارد. قالب فراخ نیز ذلیل روح حقیر شده، ویرانه می شود. این دو عزب بار شد متناسب و همپای یکدیگر، کارا و زیبنده می گردند. درفضا سازی ایرانی علاوه بر ترکیب یا تجرید حجمی، از نقوش و رنگ و پرتو پردازی هم، به منظور القای انتزاع یا ترکیب فضایی استفاده شایان و قابل توجهی می شود به این معنا که در یک مراد که  در یک فضای راسته، شکست پرتو یا تفرق نقوش، قطعه ای را مجرء یا گسسته می نمایاند و بالعکس بدین دید شناخت نقوش و در رأس آن گره بنایی، در فضا سازی ایرانی نقشی مؤثر و ناگزیر دارد.

موضوع شکل و جان باب بیان هنری و فضا سازی  معماری، نه ماجرای راکب و مرکب که جدال وجود و موجودیت است. تذهیب کاران در طراحی، اشکالی را می آفرینند که « مداخل» نام دارد و آن صورت اشکالی است که « روالت» به سمت هنگام نقشپردازی خود بخود « بوف آلت» را نیز آلامد نظر دارد. و هیچ یک از  آلتهای « رو» و « بوم» بدون دیگری موجودیت نمی یابند. اما تمام مداخلی درخور هر زمینه ای نیست. به سمت این مراد که تیزی و پخی یا راستگی و تقوس نقش مداخل را، نه اراده نتشبند که منظور تماشا او، یعنی مکانت و فضا سازی نقش است که تعیین می کند. هرچند که صبغه و نور نیز در این نقوش تأثیر ناگزیر و بسزا دارند، مداخل نهایتاً  باب پیچیده ترین و رفیع ترین مرتبت خویش به بند بنایی مبدل می شود. گره درمسیر استحاله خود از مداخل تا گره و از گره تا « گره در گره » و حتی « شاه بند » تا آنجا پیش می رود که به شطرنج معماران صفت می گرد. اما باب این عرصه همچنان انعطاف و قالب خویش را به صور وطرق جوراجور صیانت می نماید و به گره کند وتند و شل و در مواضعی دستگردان مبدل می شود که به سمت الحاق رنگ، قوالبی هم شأن و محشور با روح حاکم بر فضا سازی است.

معرفت حاکم بر تمام اثر معماری یا شهری، نقشی بنیادین درتحول شخصیت و ادراک حیثیت ثانیه اثر در طول دوران و همچنین باب احساس مخاطبان ایفا می نماید. نقوش در فضا سازی نقشی تعیین کننده دارند. فضا سازی مناسب، با مجموعه تمهیدات ثبت‌شده در ثانیه رمز ماندگاری و موجب جاودانگی این آثار در طول حیات بشری گردیده است.

کاربرد نقوش درحیثیت خارجی و فضا سازی درونی هر ایز معماری، مؤثر و بلکه تعیین کننده است. گره بنایی درمیان نقوش ایرانی جایگاهی رفیع و بی مانند دارد، تا آنجا شاید نقش دیگری همچون بند درفضا سازی معماری ایرانی عمومیت نیافته و دخیل نگشته است.


عملکرد های مسجدها جوراجور

همانگونه که دین اسلام، عزب دین عبادت و ستایش و توجه به آداب و مراسم عبادی نیست و حوزه نفوذ احکام و قوانین آن شامل همه ابعاد و عرصه زندگی فردی و جمعی است، مسجد نیز، تنها فضایی ویژه برای عبادت نمی باشد.

بلکه علاوه بر جلسه های اندرز و ارشاد مسلمین، حلقه ها و مجالس درس و جدال نیز در آن تشکیل می شد و می شود. حتی پس از اواخر سده سوم و اوایل قرن چهارم هجری که فضای مدرسه به سمت صورتی جدا و متمایز از مسجد پدید آمد، همواره در برخی ازمسجد ها تدریس علوم مذهبی تا قرن و دهه های اخیر ادامه داشته است. علاوه بر این اغلب مسجدها سنگر جنگ اجتماعی آدم علیه حکام جبار، و کانون تجمع مردم باب هنگام خوف و اضطرار بوده است.

مسجدها را از نظر دامنه تنوع و حوزه کارکرد های آنها می استطاعت به چهار گروه طبقه بندی کرد: - امت نخست، شامل مسجدهای تام و مسجدهای بزرگی می شود که توسط سلاطین، وزاء و حکام ساخته می شدند. دائره عموم این مسجدها توسط بانی یا مأموران دولتی چهره می گرفت و آنان در اغلب موارد به هر کسی اجازت پیشنمازی یا تدریس برگزیده می شدند. دربرخی از مسجدها ی تام ، چند پیشنماز همزمان به اقامه نماز می پرداختند و پیروان هر مذهب و مسلک حرف اقتفا به پیشوای خود، نماز برگزار می کردند.

- گروه دوم، شامل سجده‌گاه های متوسطی می شود که میانجیگری بزرگان محلی، علما و یا مشارکت عمومی مردم اسم می شد. باب بسیاری از این مساجد ها برای پیشنماز و دیگر افراد مسجد، شرط خاصی بود نداشت باز محدودیتهایی که در مساجد نوع اول ایجاد می شد، خبری نبود. هرچند باید تدقیق داشت که بعضی اوقات، پیرامون تمام مذهب برای خود مسجد جداگانه ای می ساختند که پیشنماز و مدرسان آن از پیروان شاخه های همان آیین بودند.

- گروه سوم ، شامل مسجد- مدرسه ها می شود. با وجود آنکه تعداد این سجده‌گاه - مدرسه ها بسیار اندک و انگشت شمار است، اما اهمیت آنها از جانب اینکه دو عملکرد عبادی و آموزشی، همزمان و به سمت موازات یکدیگر ، تمام کدام بخشی از فضای کالبدی را به خود اختصاص داده اند، قابل توجه است. سجده‌گاه ومدرسه بسیار جالب ارباب بزرگ در کاشان ، و مسجد و مدرسه سید در اصفهان از بارزترین نمونه های این امت از مسجدها هستند.

گروه چهارم، شامل مسجدهای بسیار کوچکی می شود که اصلی ترین و شاید عزب عملکرد آنها، جنبه عبادی آنها بوده است و تنها در آنها دعا e‌b[صفت بمورد آورده می شد. مثلاً درنایین برخی از مسجدهای کوچک هستند که مساحتی درحدود آبادی واحد طول مربع دارند. این مسجدها توسط افراد خیر خواه باب محله ها یا در امتداد پیکر بازار و مراکز اقتصادی ساخته می شدند...